کلمه جو
صفحه اصلی

ratify


معنی : تصویب کردن، بتصویب رساندن
معانی دیگر : به تصویب رساندن، صحه گذاردن، رسمیت دادن، قانونی کردن، تایید کردن، رواگاندن

انگلیسی به فارسی

بتصویب رساندن، تصویب کردن


تصویب، تصویب کردن، بتصویب رساندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ratifies, ratifying, ratified
مشتقات: ratification (n.), ratifier (n.)
• : تعریف: to validate, confirm, or establish (something) by giving formal approval or consent.
مترادف: approve, validate
متضاد: nullify
مشابه: authorize, confirm, pass, sanction

- The legislature must ratify the treaty before it goes into effect.
[ترجمه ترگمان] قوه مقننه باید قبل از اینکه اجرا شود عهدنامه را تصویب کند
[ترجمه گوگل] قانونگذاران باید پیش از تصویب این پیمان، آن را اجرا کنند

• approve, authorize, confirm, sanction
when a government or organization ratifies an agreement or proposal, it formally approves and adopts it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تأیید کردن، تصویب کردن، تصدیق کردن

مترادف و متضاد

تصویب کردن (فعل)
pass, approbate, allow, authorize, approve, okay, ratify, subscribe, homologate, okey

به تصویب رساندن (فعل)
ratify

affirm, authorize


Synonyms: accredit, approve, authenticate, bear out, bind, bless, certify, commission, confirm, consent, corroborate, endorse, establish, give stamp of approval, go for, license, okay, rubber stamp, sanction, sign, substantiate, uphold, validate


Antonyms: deny, disaffirm, disagree, renounce, revoke, veto


جملات نمونه

1. Over 60 countries have yet to ratify the climate convention.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۶۰ کشور هنوز کنوانسیون آب و هوا را تصویب نکرده اند
[ترجمه گوگل]بیش از 60 کشور هنوز کنوانسیون آب و هوایی را تصویب کرده اند

2. All the members have voted to ratify the treaty.
[ترجمه ترگمان]همه اعضا به تصویب این معاهده رای داده اند
[ترجمه گوگل]همه اعضا برای تصویب این معاهده رای دادند

3. Deputies also voted to ratify the appointment of acting President Shehabuddin Ahmed and all actions executed during his tenure.
[ترجمه ترگمان]نمایندگان همچنین به تصویب انتصاب رئیس جمهور موقت Shehabuddin احمد و همه اقدامات انجام شده در طول دوره تصدی او رای دادند
[ترجمه گوگل]نمایندگان همچنین رای تصویب انتصاب شاب الدین احمد، رئیس جمهور فعلی و تمام اقدامات اعدام در دوران حبس خود را تصویب کردند

4. But the state's Labor government refused to ratify the new law for nine months.
[ترجمه ترگمان]اما دولت کار دولت از تصویب قانون جدید به مدت نه ماه خودداری کرد
[ترجمه گوگل]اما دولت کار دولتی از تصویب قانون جدید برای نه ماه گذشته رد شد

5. It does not ratify the Maastricht Treaty and any political discussion about whether it should or not is out of order.
[ترجمه ترگمان]معاهده ماستریخت و هرگونه بحث سیاسی در مورد اینکه آیا باید خارج از نظم باشد یا خیر، تصویب نکرده است
[ترجمه گوگل]این پیمان ماستریخت و هر گونه بحث سیاسی در مورد این که آیا باید یا خیر باشد، تصویب نمی کند

6. The US Senate refused to ratify the agreement on weapons reduction.
[ترجمه ترگمان]سنای آمریکا از تصویب توافقنامه کاهش سلاح ها خودداری کرد
[ترجمه گوگل]سنا ایالات متحده از تصویب توافق در مورد کاهش سلاح ها رد شد

7. The parliaments of both countries were due to ratify the treaty by the end of February 199
[ترجمه ترگمان]پارلمان های دو کشور قرار بود تا پایان فوریه ۱۹۹ معاهده را تصویب کنند
[ترجمه گوگل]پارلمان هر دو کشور به منظور تصویب این معاهده تا پایان فوریه سال 199 بود

8. The Senate must ratify his reappointment.
[ترجمه ترگمان]سنا باید انتصاب مجدد خود را به تصویب برساند
[ترجمه گوگل]مجلس سنا باید دوباره مجلس را تصویب کند

9. They then ratify the nomination of a candidate who already has won the nomination in the primaries.
[ترجمه ترگمان]آن ها سپس کاندید نامزدی را که در انتخابات مقدماتی برنده شده بود را به تصویب رساندند
[ترجمه گوگل]آنها سپس نامزدی نامزدی را که پیش از این در انتخابات نامزد شده است، تصویب کردند

10. This urged states to sign and ratify the convention and to make domestic legislation and administrative procedures compatible with it.
[ترجمه ترگمان]این امر دولت ها را بر آن داشت تا کنوانسیون را امضا کرده و تصویب کنند و قوانین داخلی و رویه های اداری سازگار با آن را تصویب کنند
[ترجمه گوگل]این کشور خواستار امضای و تصویب کنوانسیون شد و قوانین داخلی و رویه های اداری را با آن سازگار کرد

11. It will come into being once 60 countries ratify their leaders' decision to join.
[ترجمه ترگمان]زمانی خواهد بود که ۶۰ کشور تصمیم رهبران خود برای پیوستن به این کشور را به تصویب برسانند
[ترجمه گوگل]این امر زمانی اتفاق می افتد که 60 کشور تصویب تصمیم رهبران خود را برای پیوستن به

12. The meeting was an attempt to ratify the 1997 Kyoto convention on reducing greenhouse gases.
[ترجمه ترگمان]این نشست تلاشی برای تصویب کنوانسیون کیوتو در سال ۱۹۹۷ در زمینه کاهش گازهای گلخانه ای بود
[ترجمه گوگل]این نشست تلاش برای تصویب کنوانسیون 1997 کیوتو در مورد کاهش گازهای گلخانه ای بود

13. If we refuse to ratify, some governments will use our refusal as an excuse to keep their chemical weapons.
[ترجمه ترگمان]اگر تصویب آن را رد کنیم، برخی دولت ها از امتناع ما به عنوان بهانه ای برای نگه داشتن سلاح های شیمیایی خود استفاده خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اگر ما از تصویب آن خودداری کنیم، بعضی از دولت ها از امتناع ما به عنوان بهانه ای برای حفظ سلاح های شیمیایی خود استفاده می کنند

14. Their purpose is to encourage countries to ratify the Kyoto protocol on reducing carbon emissions.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها تشویق کشورها به تصویب پروتکل کیوتو در کاهش انتشار کربن است
[ترجمه گوگل]هدف آنها تشویق کشورها به تصویب پروتکل کیوتو برای کاهش انتشار کربن است

15. We hope that the republics will be willing to ratify the treaty.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که این جمهوری خواهان تصویب این معاهده باشند
[ترجمه گوگل]امیدواریم جمهوری ها مایل به تصویب این معاهده باشند

The parliament ratified the treaty.

مجلس قرارداد را تصویب کرد.


They ratified his nomination.

آنان نامزدی او را تأیید کردند.


پیشنهاد کاربران

تنفیذ ( درعلوم سیاسی )

ثابت شدن، تأیید شدن، اعتبار بخشیدن

امضا کردن، تصویب کردن

تصویب کردن،
بتصویب رساندن

It was ratified by the states in 1933. Which was 88 years ago

رَواگریدَن =رَوا _ گر _ یدن.


کلمات دیگر: