فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flows, flowing, flowed
• (1) تعریف: to move steadily and easily like a stream.
• مترادف: glide, roll, run, stream
• متضاد: stagnate
• مشابه: cascade, course, move, ripple, slip, wash
- The river flows to the sea.
[ترجمه Draco Malfoy] رودخانه به دریا جریان دارد
[ترجمه Mahdi] ( آب ) رودخانه به سمت دریا جریان دارد
[ترجمه ترگمان] رودخانه به دریا می ریزد
[ترجمه گوگل] رودخانه به دریا می رود
- The water flowed down the drain.
[ترجمه ترگمان] آب از فاضلاب سرازیر شد
[ترجمه گوگل] آب از تخلیه خارج شد
- Sand flowed through her fingers.
[ترجمه ترگمان] ماسه از میان انگشتانش جاری شد
[ترجمه گوگل] شن از طریق انگشتانش جاری شد
• (2) تعریف: to circulate.
• مترادف: circulate, run
• مشابه: issue, move, roll
- Blood flows through the veins and arteries.
[ترجمه ترگمان] خون از رگ ها و شریان ها جریان می یابد
[ترجمه گوگل] خون از طریق رگ ها و شریان ها جریان می یابد
• (3) تعریف: to move smoothly, gracefully, or without interruption, as music, conversation, dance, or thought.
• مترادف: float, glide, roll, run, stream
• مشابه: drift, move
- The conversation flowed more smoothly once they had sat down to dinner.
[ترجمه ترگمان] وقتی برای شام نشستند، گفتگو به کندی پیش می رفت
[ترجمه گوگل] مکالمه همیشگی تر از زمانی بود که آنها به شام می نشستند
- The beautiful music flowed over the audience.
[ترجمه ترگمان] موسیقی زیبا روی حضار پخش شد
[ترجمه گوگل] موسیقی زیبا روی مخاطب جریان داشت
- Images of her flowed through his mind, and he was unable to sleep.
[ترجمه ترگمان] تصاویری از او در ذهنش جاری شد و او قادر به خواب نبود
[ترجمه گوگل] تصاویر او از طریق ذهن او جریان داشت و قادر به خواب نبود
• (4) تعریف: to proceed or pour forth from a source.
• مترادف: issue, run, stream
• متضاد: ebb
• مشابه: course, effuse, emanate, exude, gush, pour, proceed, roll, spout, surge
- The grain then flows into the bin.
[ترجمه ترگمان] سپس دانه ها وارد سطل زباله می شوند
[ترجمه گوگل] دانه سپس به داخل ظرف می رود
- Criticism flowed from the director.
[ترجمه ترگمان] انتقادها از مدیر جاری بود
[ترجمه گوگل] انتقاد از کارگردان به وجود آمد
اسم ( noun )
مشتقات: flowing (adj.)
• (1) تعریف: the continuous movement characteristic of liquids.
• مترادف: current, flux, stream
• مشابه: effluence, flush, ripple, surge, undulation, wash, wave
- The dam controls the river's flow.
[ترجمه ترگمان] سد جریان رودخانه را کنترل می کند
[ترجمه گوگل] سد جریان رودخانه را کنترل می کند
• (2) تعریف: a stream or series of things, ideas, or events; steady progression.
• مترادف: run, stream
• مشابه: cascade, current, effusion, flood, march, procession, progression, roll, torrent
- The flow of traffic has been hindered by the construction project.
[ترجمه ترگمان] جریان ترافیک توسط پروژه ساخت وساز متوقف شده است
[ترجمه گوگل] جریان ترافیک توسط پروژه ساخت و ساز مانع شده است
- The flow of ideas from the West could not be stopped.
[ترجمه ترگمان] جریان ایده های غرب را نمی توان متوقف کرد
[ترجمه گوگل] جریان ایده ها از غرب نمی تواند متوقف شود
- The child got separated from his mother in the flow of shoppers entering the store.
[ترجمه ترگمان] کودک در جریان ورود خریداران به فروشگاه از مادرش جدا شد
[ترجمه گوگل] کودک در جریان خریدارانی که وارد فروشگاه می شوند از مادرش جدا شده است
• (3) تعریف: the rate at which something flows.
• مشابه: flux, outflow
- They're measuring the flow of traffic over this stretch of highway.
[ترجمه ترگمان] آن ها جریان ترافیک در این بخش از بزرگراه را اندازه گیری می کنند
[ترجمه گوگل] آنها جریان ترافیک را در این بزرگراه اندازه گیری می کنند
• (4) تعریف: a smooth, steady outpouring or expansion, such as a tide or steady bleeding.
• مترادف: effusion, issue, outflow, outpouring, tide
• متضاد: ebb
• مشابه: flood, pour, rush
- Apply strong pressure to stop the flow of blood from the wound.
[ترجمه ترگمان] برای جلوگیری از جریان خون از زخم فشار قوی اعمال کنید
[ترجمه گوگل] فشار قوی برای متوقف کردن جریان خون از زخم اعمال کنید