کلمه جو
صفحه اصلی

seek


معنی : طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن
معانی دیگر : (دنبال چیزی) گشتن، در پی چیزی بودن، توزیدن، توختن، پناه جستن (در محلی)، پناه بردن، جویا شدن، خواستار شدن، خواستگار بودن یا شدن، طالب بودن، درخواست کردن، خواستن، (با مصدر) کوشیدن، سعی کردن، (قدیمی) اکتشاف کردن

انگلیسی به فارسی

طلب کردن، پیگردی کردن


جستجو کردن، جوییدن، طلبیدن، پوییدن


به دنبال، طلبیدن، جستجو کردن، طلب کردن، جوییدن، پوییدن، پیگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

Simple Past: sought, Past Participle: sought


فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seeks, seeking, sought
(1) تعریف: to try to find; search for.
مترادف: hunt for, look for, search for
مشابه: dig, ferret, hunt, probe, quest, track, want

- The police are seeking the man who witnessed the crime.
[ترجمه ترگمان] پلیس به دنبال مردی است که شاهد این جرم بوده است
[ترجمه گوگل] پلیس به دنبال مردی است که این جرم را شاهد بوده است
- Bears often roam the campground seeking food.
[ترجمه Saqar] خرس ها بیشتر اوقات در اردو گاه به دنبال غذا برای سیر شدن هستند
[ترجمه ترگمان] خرس ها اغلب به دنبال غذا پرسه می زنند
[ترجمه گوگل] خرس اغلب در اردوگاه به دنبال غذا می روند
- The press has reported that the prince is seeking a bride.
[ترجمه نازنین جون] شاهزاده به دنبال یک عروس است
[ترجمه ترگمان] مطبوعات گزارش داده اند که پرنس به دنبال عروس می گردد
[ترجمه گوگل] مطبوعات گزارش کرده اند که شاهزاده به دنبال یک عروس است

(2) تعریف: to try to acquire or obtain.
مترادف: ask for, pursue, request
مشابه: aspire to, canvass, invite, petition for, quest after, solicit, strive for, woo

- If you don't understand, you should seek help from the teacher.
[ترجمه Sarina .S] اگر شما متوجه نمی شوید باید از معلم طلب کمک بخواهید
[ترجمه ترگمان] اگر درک نکنید، باید از معلم به دنبال کمک باشید
[ترجمه گوگل] اگر شما نمی فهمید، باید از معلم کمک بگیرید
- He went out into the world to seek his fortune.
[ترجمه ترگمان] به دنیا رفت تا ثروتش را پیدا کند
[ترجمه گوگل] او برای رسیدن به ثروتش به دنیا رفت
- She had never sought fame; she only wanted to act in films.
[ترجمه F.C. PERSEPOLIS] او هرگز دنبال شهرت نبوده است، فقط می خواست در فیلم ها بازی کند.
[ترجمه ترگمان] او هرگز شهرت پیدا نکرده بود؛ فقط می خواست در فیلم ها بازی کند
[ترجمه گوگل] هرگز به شهرت نیامد او فقط می خواست در فیلم ها عمل کند

(3) تعریف: to try or have the intention to do something.
مترادف: attempt, endeavor, essay, strive, try
مشابه: undertake

- He sought to discover the reason behind her decision to resign.
[ترجمه ترگمان] او به دنبال کشف دلیل تصمیم او برای استعفا بود
[ترجمه گوگل] او به دنبال کشف دلیل تصمیم خود برای استعفا است
- I know you seek to help me, but it's useless now.
[ترجمه ترگمان] می دانم که تو دنبال کمک به من هستی، اما حالا بی فایده است
[ترجمه گوگل] من می دانم که به دنبال کمک به من هستید، اما اکنون بی فایده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: seeker (n.)
• : تعریف: to search or investigate.
مترادف: search
مشابه: explore, investigate, look, press

- The dog was seeking in the bushes for its lost bone.
[ترجمه ترگمان] سگ دنبال استخوان گم شده خود می گشت
[ترجمه گوگل] سگ به دنبال استخوان های از دست رفته خود در بوته بود

• go in search of, look for; search for, try to discover; request, try to obtain; pursue; try, strive, attempt
if you are seeking something, you are trying to find and obtain it; a formal word.
if someone seeks something such as peace, revenge, or the solution to a problem, they try to obtain it; a formal word.
if you seek to do something, you try or intend to do it; a formal word.
if you seek out someone or something, you keep looking for them until you find them.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مطالبه کردن، خواستار شدن، در صدد برآمدن
[ریاضیات] با جستجو پیدا کردن، تعیین کردن، به جستجو پرداختن، پیدا کردن، در نظر گرفتن، جستجو کردن

مترادف و متضاد

look for


طلب کردن (فعل)
request, demand, search, ask, seek, bag

طلبیدن (فعل)
summon, invite, request, search, ask, seek

جستجو کردن (فعل)
search, attempt, quest, seek, grub, scour, look for, ransack, fish, comb, mouse, snook

پیگردی کردن (فعل)
seek, track, explore

پوییدن (فعل)
run, search, seek, scan

جوییدن (فعل)
seek

Synonyms: be after, beat the bushes, bird-dog, bob for, cast about, chase, comb, delve, delve for, dig for, dragnet, explore, fan, ferret out, fish, fish for, follow, go after, gun for, hunt, inquire, investigate, leave no stone unturned, look about, look around, look high and low, mouse, nose, prowl, pursue, quest, ransack, root, run after, scout, scratch, search for, search out, sniff out, track down


Antonyms: find


try, attempt


Synonyms: aim, aspire to, assay, endeavor, essay, have a go at, offer, pursue, strive, struggle, undertake


Antonyms: neglect


ask, inquire


Synonyms: beg, entreat, find out, invite, petition, query, request, solicit


Antonyms: answer, reply


جملات نمونه

1. seek knowledge from your cradle to your grave
زگهواره تا گور دانش بجوی

2. seek and destroy
(ارتش) جوییدن و نابود کردن،جست و نابود کردن

3. seek and you shall find
عاقبت جوینده یابنده بود

4. seek one's fortune
دنبال پولدار شدن بودن

5. seek revenge
کینه توزی کردن،کینه توزیدن،دنبال انتقام بودن

6. seek sanctuary (in a place)
(به محلی) پناه بردن،برای بست نشستن یا تحصن (در محلی) اقدام کردن،درخواست تحصن کردن

7. parents seek the welfare of their children
والدین طالب سعادت فرزندان خود هستند.

8. to seek asylum
پناهنده شدن

9. to seek refuge
پناه بردن

10. to seek shelter from the rain
برای فرار از باران پناه جستن

11. to seek solace in company
از راه مصاحبت دلداری جستن

12. to seek the answer to a question
جواب پرسشی را خواستار شدن

13. to seek the mountains for peace
برای آرامش به کوه پناه بردن

14. we seek the physical as well as the spiritual well-being of our students
ما در پی صحت جسمی و روحی دانش آموزان خویش هستیم.

15. we seek the society of those we love
ما در پی همنشینی با کسانی هستیم که دوستشان داریم.

16. we seek the unity of all workers
ما خواهان اتحاد همه ی کارگران هستیم.

17. we all seek success and happiness
همه ی ما در پی کامیابی و شادکامی هستیم.

18. you should seek the advice of counsel
باید از مشاور(ان) حقوقی رهنمود بخواهی.

19. . . . take risks and seek it in a lion's mouth
. . . رو خطر کن زکام شیر به جوی

20. a missile that can seek and destroy enemy planes with accuracy
موشکی که می تواند هواپیماهای دشمن را با دقت بجوید و نابود کند

21. . . . misfortune has forced us to seek refuge here
. . . از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

22. ask and it shall be given to you; seek and you shall find
بخواه تا به تو داده شود; جستجو کن تا بیابی

23. We thought it advisable to seek police assistance.
[ترجمه ترگمان]ما فکر کردیم بهتر است به دنبال کمک به پلیس باشیم
[ترجمه گوگل]ما فکر کردیم که به دنبال کمک پلیس است

24. In order to maximize profit the firm would seek to maximize output.
[ترجمه ترگمان]به منظور به حداکثر رساندن سود، شرکت به دنبال به حداکثر رساندن خروجی خواهد بود
[ترجمه گوگل]به منظور به حداکثر رساندن سود شرکت تلاش می کند تا حداکثر بهره برداری را افزایش دهد

25. Peace comes from within. Do not seek it without. Buddha
[ترجمه ترگمان]آرامش از درون می اید به دنبال آن نباشید بودا
[ترجمه گوگل]صلح از داخل در می آید به دنبال آن نیستید بودا

26. Haig tended not to seek guidance from subordinates.
[ترجمه ترگمان]Haig به دنبال راهنمایی از زیردستان خود نبود
[ترجمه گوگل]هیت تمایل داشت که از زیردستان راهنمایی نکند

27. The government will not seek to disrupt the legitimate business activities of the defendant.
[ترجمه میثم] دولت در تلاش و به دنبال ایجاد اختلال در فعالیت های قانونی تجاری متهم نمی باشد.
[ترجمه ترگمان]دولت به دنبال اخلال در فعالیت های تجاری قانونی متهم نخواهد بود
[ترجمه گوگل]دولت نمی خواهد فعالیت های تجاری قانونی متهم را مختل کند

28. Do you think the President will seek re-election ?
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید رئیس جمهور به دنبال انتخاب مجدد خواهد بود؟
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید رئیس جمهور به دنبال انتخاب مجدد است؟

29. Seek and ye shall find.
[ترجمه ترگمان]جست و جو کن و پیدا خواهی کرد
[ترجمه گوگل]جستجو کنید و شما باید پیدا کنید

30. The President must seek to regain the high ground in the political debate.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور باید به دنبال بازپس گیری سطح بالای مباحثات سیاسی باشد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور باید تلاش کند تا موضع خود را در بحث سیاسی به دست آورد

at the end, he who seeks shall find

عاقبت جوینده یابنده بود


We all seek success and happiness.

همه‌ی ما در پی کامیابی و شادکامی هستیم.


to seek the mountains for peace

برای آرامش به کوه پناه بردن


Afternoons, everyone seeks the shade.

بعدازظهرها همه به سایه پناه می‌برند.


to seek the answer to a question

جواب پرسشی را خواستار شدن


He seeks your daughter's hand.

او خواستگار دختر تو است.


He seeks perfection.

او طالب کمال است.


He sought the king's permission.

او از شاه اجازه می‌خواست.


He seeks to keep his wife contented.

او می‌کوشد زنش را راضی نگه دارد.


He seeks to reconcile the two brothers.

او سعی می‌کند آن دو برادر را آشتی بدهد.


a missile that can seek and destroy enemy planes with accuracy

موشکی که می‌تواند هواپیماهای دشمن را بادقت بجوید و نابود کند


اصطلاحات

seek one's fortune

دنبال پولدار شدن بودن


seek and destroy

(ارتش) جوییدن و نابود کردن، جست و نابود کردن


seek and you shall find

عاقبت جوینده یابنده بود


seek revenge

کینه‌توزی کردن،دنبال انتقام بودن


پیشنهاد کاربران

به دنبال

در جستجوی چیزی بودن

در حقوق =تلاش کردن، کوشیدن

در صدد کاری بودن، در فکر کاری بودن

جست و جو کردن ، تقاضا کردن
you should seek help ⏲
شما باید تقاضای کمک کنید

جست و جو کردن/ طلب کردن

در پی چیزی بودن
در صدد چیزی بودن


Try to find sth such as an answer

پیگیری کردن

در صدد بودن

جست و جو کردن

طلبیدن ، خواستن

خواستن


کلمات دیگر: