کلمه جو
صفحه اصلی

well established

انگلیسی به انگلیسی

• well-founded, has a secure basis
if something is well-established, it has existed for a long time and is successful.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] معتبر، مسلم، متقن، محرز

جملات نمونه

1. Financial stress is well established as a chief reason for divorce.
[ترجمه ترگمان]استرس مالی به عنوان یکی از دلایل اصلی طلاق به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]استرس مالی به عنوان دلیل اصلی طلاق به خوبی شناخته شده است

2. The rules, though not written down, are fairly well established.
[ترجمه ناهید] هرچند قوانین هنوز نوشته نشده اند اما به خوبی پذیرفته شده اند
[ترجمه ترگمان]قوانین، هر چند که هنوز نوشته نشده اند، نسبتا خوب مستقر شده اند
[ترجمه گوگل]قوانین، هرچند که نوشته نشده اند، کاملا درست شده اند

3. After three months we were well established in/at our new house/new jobs.
[ترجمه Sina] بعد از سه ماه ما در خانه ی جدیدمان، شغل های جدیمان ، به خوبی جا افتاده بودیم
[ترجمه ترگمان]بعد از سه ماه، ما به خوبی در \/ \/ در خانه جدید \/ مشاغل جدید تاسیس شدیم
[ترجمه گوگل]پس از سه ماه ما در خانه جدید / مشاغل جدیدمان /

4. Child welfare services are well established and comprehensive.
[ترجمه ترگمان]خدمات رفاهی کودکان به خوبی تثبیت و فراگیر شده است
[ترجمه گوگل]خدمات رفاهی کودکان به خوبی تاسیس و جامع است

5. World Music is now well established and popular with mass audiences and mainstream companies.
[ترجمه ترگمان]موسیقی جهانی در حال حاضر به خوبی تاسیس و با مخاطبان عمومی و شرکت های اصلی محبوب است
[ترجمه گوگل]موسیقی جهانی در حال حاضر به خوبی تاسیس و محبوب با مخاطبان جرم و شرکت های اصلی است

6. He is now well established in his career.
[ترجمه امین] او اکنون در حرفه خود جاافتاده است
[ترجمه ترگمان]او اکنون در حرفه خود به خوبی تاسیس شده است
[ترجمه گوگل]او اکنون در حرفه خود تاسیس شده است

7. Once this is well established the sticker is only awarded for passing a motion into the lavatory.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این امر به خوبی تثبیت شود، برچسب فقط برای عبور دادن یک حرکت به دستشویی داده می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که این به خوبی مشخص شده است، برچسب فقط برای انتقال یک حرکت به توالت اهدا می شود

8. Today the ensemble are well established and perform a wide and varied repertoire ranging from renaissance to contemporary music.
[ترجمه ترگمان]امروزه این گروه به خوبی تاسیس و مجموعه متنوع و متنوعی از رنسانس تا موسیقی معاصر را اجرا می کنند
[ترجمه گوگل]این گروه در حال حاضر به خوبی تاسیس شده و اجرا می کند رپرتوار گسترده و متنوع از رنسانس به موسیقی معاصر است

9. Men well established in state security.
[ترجمه ترگمان]مردانی که در امنیت ایالتی به خوبی تاسیس شده اند
[ترجمه گوگل]مردان به خوبی در امنیت دولتی تاسیس شده اند

10. Even conventions that are well established in principle such as those relating to cabinet collective responsibility may be vague in their application.
[ترجمه ترگمان]حتی کنوانسیون های پذیرفته شده در اصل مانند آن هایی که مربوط به مسیولیت جمعی کابینه هستند ممکن است در کاربرد آن ها مبهم باشد
[ترجمه گوگل]حتی کنوانسیون هایی که در اصل به خوبی ایجاد شده اند، مانند موارد مربوط به مسئولیت جمعی کابینه، ممکن است در درخواست آنها مبهم باشد

11. A radon-related excess of lung cancer is well established.
[ترجمه ترگمان]A از سرطان ریه به خوبی تاسیس شده است
[ترجمه گوگل]بیش از حد سرطان ریه مرتبط با رادون ایجاد شده است

12. The dividing wall was placed so a well established laburnum remained in one corner of their garden.
[ترجمه ترگمان]دیوار حایل در گوشه ای از باغ قرار داشت
[ترجمه گوگل]دیوار تقسیم شده بود، به طوری که در یک گوشه باغ آنها باقی مانده بود

13. It is well established that the judge in a criminal trial has power to call a witness.
[ترجمه ترگمان]مسلم است که قاضی در یک محاکمه جنایی قدرت تماس با یک شاهد را دارد
[ترجمه گوگل]به خوبی ثابت شده است که قاضی یک دادگاه جنایی توانایی صدور گواهینامه را دارد

پیشنهاد کاربران

توسعه یافته

مؤثق، معتبر، پایا، چیزی که به خوبی ساخته و پرداخته شده

بخوبی جا افتاده ( از نظر زمانی )

پذیرفته شده

مشخص شدن، شناخته شدن
"being generally known about"
مثال:
The rules, though not written down, are fairly well established.
World Music is now well established and popular with mass audiences.

https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/well - established

به خوبی تاسیس شده,
به خوبی تاسیس شده است

معتبر

اثبات شده

تثبیت

پرثبات، باثبات، ثبات یافته، دیرپا، پایدار، به خوبی برقرار

جا افتاده, خبره

پابرجا

محکم،
پایه دار،
جا افتاده

راسخ، پایدار

تثبیت شده

کاملا جا افتاده یا شناخته شده

معتبر، مدون، تثبیت شده

معتبر، متقن، مسلم، محرز

مطرح، معتبر


کلمات دیگر: