معنی : جسم شناور بر روی اب، بستنی مخلوط با شربت و غیره، شناور، شناور ساختن، شناور شدن، شناور بودن، روی آب ایستادن
معانی دیگر : (روی سطح آب یا نزدیک به سطح آب ماندن) شناور بودن یا شدن یا کردن، برآب ماندن، غوطه ور بودن یا شدن یا کردن، آگیشیدن، (در آب یا هوا یا گاز بدون بال زدن یا دست و پا زدن یا حرکت از خود) حرکت کردن، معلق بودن، نگون سار کردن یا شدن، (بدون هدف) در حرکت بودن، (از ذهن) گذشتن، (در مورد ارز) شناور کردن، (نرخ ارز را) آزاد گذاشتن، (اوراق قرضه و غیره) منتشر کردن، (موسسه ی بازرگانی و غیره) تاسیس کردن، (وام) ترتیب دادن، (آشامیدنی که بستنی در آن شناور است) فلوت، (نادر) زمین را از آب پوشاندن، (زمین را) پر از آب کردن، (هرچیزی که روی آب شناور می ماند) شناور، چوب پنبه (برای ماهیگیری و غیره)، کیسه ی هوا (مثلا در بدن ماهی)، (در فلاش مستراح و تانک آب و غیره) گوی شناور، (در ساحل دریا) تخته ی شناور (که از روی آن شیرجه می روند)، (برای جلوگیری از غرق شدن) کمربند نجات، حلقه ی نجات، سیلندر هوا (که هواپیما را قادر به نشستن روی آب می کند)، (در کارناوال و مراسم خیابانی) ارابه، نمایش جنبا، صحنه ی متحرک، ماله (برای پخش کردن و صاف کردن سیمان و گچ و غیره)، شناور ماندن، شناوری، تعلیق، آونگانی، آویزش (در آب یا هوا)، سوهان پهن، روی اب ایستادن، سوهان زدن، پرده دوم مجلس چهارم