کلمه جو
صفحه اصلی

goal


معنی : هدف، منظور، مقصود، مقصد، دروازه، دروازه بان، گل زدن، هدفی در پیش داشتن
معانی دیگر : آرمان، (فوتبال) دروازه، گل، (در مسابقات) امتیاز، پوان، در فوتبال دروازه

انگلیسی به فارسی

(در فوتبال) دروازه، دروازه بان، مقصد، هدف، گل زدن، هدفی در پیش داشتن


هدف، مقصد


هدف، دروازه، مقصود، دروازه بان، منظور، مقصد، گل زدن، هدفی در پیش داشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: goalless (adj.)
(1) تعریف: a result or end that one desires and works for; aim or purpose.
مترادف: aim, ambition, aspiration, end, intention, purpose, target
مشابه: design, destination, ideal, intent, object, objective, plan, prize

- His goal is to become a musician and play in a top orchestra.
[ترجمه میترا] او قصد دارد موسیقیدان شود و در یک ارکستر رده بالا بنوازد.
[ترجمه ترگمان] هدف او این است که موسیقی دان شود و در ارکستر بالایی بازی کند
[ترجمه گوگل] هدف او تبدیل شدن به یک موسیقیدان و بازی در ارکستر بالا است

(2) تعریف: in various sports such as hockey, football, and basketball, a structure through which one must hit, throw, or kick a ball or puck in order to score.
مشابه: basket, end zone, goalpost

- The ball hit the side of the goal and bounced back.
[ترجمه ترگمان] توپ به دو طرف دروازه برخورد کرد و بالا رفت
[ترجمه گوگل] توپ به طرف دروازه ضربه زد و برگشت

(3) تعریف: the result of such scoring.
مترادف: score
مشابه: point

- He scored two goals in the last game.
[ترجمه ترگمان] او در آخرین بازی دو گل به ثمر رساند
[ترجمه گوگل] او در آخرین بازی دو گل زد

• target, aim; destination; purpose; place into which a player must put a ball in order to score points against the opposing team (sports); point scored (sports)
the goal in games such as football or hockey is the space into which the players try to get the ball in order to score a point for their team.
you also use goal to refer to an instance in which a player succeeds in getting the ball into the goal, and the point they score by doing this.
your goal is something that you hope to achieve.
see also own goal.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] هدف
[فوتبال] گل
[صنعت] هدف، آرمان
[ریاضیات] مقصد، آرمان، هدف

مترادف و متضاد

هدف (اسم)
object, cause, objective, point, sight, aim, purpose, target, goal, mark, prick, scope, butt, bourgeon, bourn, bourne, burgeon, victim, parrot, quintain

منظور (اسم)
meaning, end, objective, aim, purpose, intent, intention, goal

مقصود (اسم)
meaning, object, end, objective, desire, aim, purpose, intention, goal, hanker, craving

مقصد (اسم)
aim, goal, destination

دروازه (اسم)
portal, gateway, gate, goal

دروازه بان (اسم)
goal, gatekeeper

گل زدن (فعل)
goal, home run

هدفی در پیش داشتن (فعل)
goal

aim, purpose of an action


Synonyms: ambition, design, destination, duty, end, ground zero, intent, intention, limit, mark, mission, object, objective, target, use, zero


جملات نمونه

1. my goal in life
هدف من در زندگی

2. my ultimate goal
هدف نهایی من

3. the primary goal
هدف اصلی

4. he accomplished his goal
به هدفش نائل آمد.

5. he reached his goal through backdoor politics
او از راه زد و بندهای سیاسی به هدف خود رسید.

6. they made another goal to ice the victory
برای قطعی کردن پیروزی یک گل دیگر هم زدند.

7. to achieve one's goal
به هدف خود رسیدن

8. to kick a goal
گل زدن

9. to score a goal
گل زدن

10. his shot went over the goal
ضربه ی او از بالای دروازه رد شد.

11. he kicked the ball toward the goal
او توپ را به طرف دروازه شوت کرد.

12. he shot the ball into the goal
توپ را توی دروازه شوت کرد.

13. these details are impertinent to our main goal
این جزئیات با هدف اصلی ما بی ارتباط است.

14. we are all striving towards a common goal
ما همگی در جهت هدف مشترکی کوشا هستیم.

15. he took the ball and steamed toward the goal line
توپ را برداشت و با سرعت به سوی خط دروازه شتافت.

16. Coventry had a goal disallowed for offside.
[ترجمه ترگمان]کاونتری یک گل برای offside داشت
[ترجمه گوگل]کاونتری یک هدف را در اختیار ندارد

17. The goal was greeted by jubilation from the home fans.
[ترجمه ترگمان]هدف، جشن و شادی هواداران خانگی بود
[ترجمه گوگل]هدف از طرفداران خانه جشن گرفته شد

18. Tottenham's gritty fightback was rewarded by a goal in the closing minutes.
[ترجمه ترگمان]گل fightback s تاتنهام، در دقایق پایانی به یک گل پاداش داده شد
[ترجمه گوگل]در دقیقه ی پایانی گل یک تساوی تاتنهام توسط یک گل به ثمر رساند

19. That was a textbook goal from Taylor.
[ترجمه ترگمان]این یک هدف درسی از تیلر بود
[ترجمه گوگل]این یک هدف کتابفروشی از تیلور بود

20. We answered their goal with two quick goals of our own.
[ترجمه ترگمان]ما به هدف خود با دو هدف سریع خود پاسخ دادیم
[ترجمه گوگل]ما هدف خود را با دو هدف سریع از خودمان پاسخ دادیم

21. He was definitely onside when he scored that goal.
[ترجمه ترگمان]او دقیقا زمانی که این گل را به ثمر رساند، کشته شد
[ترجمه گوگل]او دقیقا در کنار آن بود که این گل را به ثمر رساند

22. Currie sidefooted his first goal of the season.
[ترجمه ترگمان](Currie)اولین هدف خود در این فصل را به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]کری اولین گل خود را در فصل به ثمر رساند

23. He scored his first goal of the season on Saturday.
[ترجمه ترگمان]او اولین گل خود را در روز شنبه به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]او اولین گل این فصل را در روز شنبه به ثمر رساند

24. Who is in goal for Arsenal?
[ترجمه sahand] چه کسی برای آرسنال گل زد
[ترجمه ترگمان]چه کسی به دنبال آرسنال است؟
[ترجمه گوگل]آرسنال چه کسی است؟

25. Italy consolidated their lead with a second goal.
[ترجمه ترگمان]ایتالیا با هدف دوم خود را تحکیم بخشید
[ترجمه گوگل]ایتالیا گل دوم خود را به ثمر رساند

26. The centre forward headed the ball into goal.
[ترجمه امیرمسعود پارسامهر] مهاجم وسط توپ را با سر به گل تبدیل کرد.
[ترجمه ترگمان]این مرکز به سمت جلو توپ را به سمت دروازه شوت کرد
[ترجمه گوگل]این مربی به جلو توپ را به هدف هدایت کرد

27. After our fifth goal the match became a rout.
[ترجمه ترگمان]بعد از پنجمین گل مسابقه، مسابقه تبدیل به یک شکست شد
[ترجمه گوگل]پس از گل پنجم ما، مسابقه به یک مسابقه تبدیل شد

my goal in life

هدف من در زندگی


to score a goal

گل زدن


پیشنهاد کاربران

دروازه ( فوتبال )

هدف

مقصد

هدف . مقصود

این کلمه به معنای《گل》در فوتبال است و همچنین معنی 《هدف》هم می دهد.

هدف غایی

goal ( ورزش )
واژه مصوب: دروازه 3
تعریف: چهارچوبی که اگر توپ در آن قرار گیرد یا از آن عبور کند به تیم مقابل امتیاز تعلق می‏گیرد


کلمات دیگر: