1. The report fully vindicated the unions.
[ترجمه سامان] گزارش بطور کامل اتحادیه ها رو تبرئه کرد
[ترجمه ترگمان]گزارش به طور کامل اتحادیه ها را توجیه کرد
[ترجمه گوگل]این گزارش به طور کامل اتحادیه ها را تکذیب کرد
2. The director said he had been vindicated by the experts' report.
[ترجمه ترگمان]مدیر گفت که او توسط گزارش متخصصان مورد دفاع قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]مدیر گفت که او توسط گزارش کارشناسان تأیید شده است
3. The witness completely vindicated him.
[ترجمه سامان] شاهد او را به طور کامل تبرئه کرد
[ترجمه ترگمان]شاهد کام لا تبرئه شد
[ترجمه گوگل]شاهد او را به طور کامل بازگو کرد
4. Our fears of conflict were partially vindicated by today's events.
[ترجمه ترگمان]نگرانی های ما از درگیری تا حدی توسط رویداده ای امروز توجیه شده است
[ترجمه گوگل]ترس ما از درگیریها تا حدی توسط رویدادهای امروز مورد تأیید قرار گرفته است
5. He was vindicated in court and damages were awarded.
[ترجمه ترگمان]به او در دادگاه توجیه شد و به او خسارت وارد شد
[ترجمه گوگل]او در دادگاه تأیید شد و خسارات مالی اعطا شد
6. Her claim to the title was vindicated by historians.
[ترجمه ترگمان]ادعای او نسبت به عنوان قهرمانی توسط مورخین توجیه شده است
[ترجمه گوگل]ادعای او به عنوان توسط مورخین تایید شد
7. Subsequent events vindicated the policy.
[ترجمه ترگمان]رویداده ای بعدی این سیاست را توجیه کردند
[ترجمه گوگل]رویدادهای بعدی حاکی از آن است که این سیاست
8. The investigation vindicated her complaint about the newspaper.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات او را در مورد این روزنامه توجیه کرد
[ترجمه گوگل]تحقیقات شکایتش را درباره روزنامه تکرار کرد
9. He tried hard to vindicate his honor.
[ترجمه ترگمان]سخت تلاش کرد تا از شرافت او دفاع کند
[ترجمه گوگل]او سخت تلاش کرد تا افتخار او را تحسین کند
10. The decision to advertise has been vindicated by the fact that sales have grown.
[ترجمه ترگمان]براساس این واقعیت که فروش رشد داشته است، تصمیم برای تبلیغات مشخص شده است
[ترجمه گوگل]تصمیم به تبلیغ، با این واقعیت که فروش افزایش یافته است، اثبات شده است
11. I consider that I've been completely vindicated.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم که کاملا تبرئه شده ام
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که من کاملا به اثبات رسیده ام
12. Cook died in 1940, vowing that time would vindicate him.
[ترجمه ترگمان]کوک در سال ۱۹۴۰ درگذشت و عهد کرد که زمان از او دفاع کند
[ترجمه گوگل]کوک در سال 1940 فوت کرد و قول داد که زمان او را به اثبات برساند
13. He would immortalize Jack and vindicate himself from his culpable grief by becoming what Jack would have been.
[ترجمه ترگمان]او باید جک را به دنیا می اورد و خودش را از غم و اندوه his با آنچه که جک می توانست داشته باشد تایید کند
[ترجمه گوگل]او جک را تحسین می کند و خود را از غم و اندوه خود محروم می کند و تبدیل به جک می شود
14. Moore's handling of the Abraham case helped to vindicate the separation of powers between politicians and judges.
[ترجمه ترگمان]رسیدگی مور به پرونده ابراهیم به حمایت از قدرت تفکیک قوا بین سیاستمداران و قضات کمک کرد
[ترجمه گوگل]دستگیری مور از پرونده ابراهیم به جدایی قدرت میان سیاستمداران و قضات کمک کرد