1. satisfy the examiners
(انگلیس) در امتحان قبول شدن
2. to satisfy any doubts, he went to them unarmed
برای برطرف کردن هر گونه شک و تردید،او بدون اسلحه نزد آنها رفت.
3. to satisfy one's natural urges
خواسته ی طبیعی خود را ارضا کردن
4. to satisfy somebody's curiosity
حس کنجکاوی کسی را فرونشاندن
5. to satisfy the police that one is innocent
بی گناهی خود را به پلیس قبولاندن
6. a treaty to satisfy indians who had been deprived of their lands
قراردادی برای دادن غرامت به سرخپوستانی که از زمین های خود محروم شده بودند
7. she tried to satisfy the child by giving him a candy
کوشید با دادن یک آب نبات کودک را خشنود کند.
8. this amount will satisfy our needs for now
این مقدار فعلا برای رفع نیازهای ما کافی خواهد بود.
9. he attacked women to satisfy his lust
برای اقناع شهوت خود به زن ها حمله می کرد.
10. we are here to satisfy all your needs
ما اینجا هستیم تا کلیه ی احتیاجات شما را برآورده کنیم.
11. his income is enough to satisfy his wants
درآمد او برای اقناع نیازهای او کافی است.
12. if a consignment does not satisfy all the conditions agreed upon, it will be sent back
اگر محموله طبق همه ی شرایط مورد توافق نباشد پس فرستاده خواهد شد.
13. our factory is able to satisfy the country's need for bicycles
کارخانه ی ما می تواند نیاز کشور به دوچرخه را پاسخگو باشد.
14. production is not sufficient to satisfy people's requirements for drugs
تولید برای رفع نیاز مردم به دارو کافی نیست.
15. to manipulate a situation to satisfy one's greed
برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره گیری کردن
16. this property is not enough to satisfy his loans
این ملک برای بازپرداخت وام های او کافی نیست.
17. he had to sell his land to satisfy his creditors
مجبور شد برای راضی کردن طلبکاران زمین خود را بفروشد.
18. it was impossible for the husband to satisfy all of maheen's wants
برآوردن همه ی خواسته های مهین برای شوهرش غیر ممکن بود.
19. my reasons for the delay did not satisfy him
دلایل من درباره ی تاخیر او را قانع نکرد.
20. to get a diploma, you have to satisfy all of these course requirements
برای گرفتن پایان نامه باید تمام درس های لازم را بگذرانی.
21. The education system must satisfy the needs of all children.
[ترجمه ترگمان]سیستم آموزشی باید نیازهای همه کودکان را برآورده کند
[ترجمه گوگل]سیستم آموزشی باید نیازهای همه کودکان را برآورده کند
22. The couple made every effort to satisfy their son.
[ترجمه ترگمان]این زوج سعی کردند تا پسرشان را راضی کنند
[ترجمه گوگل]این زن و شوهر هر تلاش خود را برای برآورده ساختن پسرش انجام دادند
23. This work does not satisfy me.
[ترجمه ترگمان]این کار مرا راضی نمی کند
[ترجمه گوگل]این کار من راضی نیست
24. I opened the packet just to satisfy my curiosity.
[ترجمه ترگمان]بسته را باز کردم تا حس کنجکاوی ام را ارضا کنم
[ترجمه گوگل]من بسته را فقط برای کنجکاوی من پذیرفتم
25. She killed him to satisfy her greed.
[ترجمه ترگمان]اون اونو کشت که طمع اون رو ارضا کنه
[ترجمه گوگل]او را به قتل رساندند و او را به قتل رساندند
26. He had to satisfy all claims for the damage he had caused.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود تمام ادعاهای او را جبران کند
[ترجمه گوگل]او باید تمام ادعاهای مربوط به خسارت وی را برآورده کند
27. Horses need to satisfy their desire for space and freedom.
[ترجمه ترگمان]اسب ها نیاز به ارضا میل خود برای فضا و آزادی دارند
[ترجمه گوگل]اسب نیاز به آرزوی خود برای فضا و آزادی دارد
28. Her father tried his best to satisfy her demands.
[ترجمه ترگمان]پدرش سعی کرد تا خواسته او را ارضا کند
[ترجمه گوگل]پدرش تلاش خود را برای تساوی خواسته هایش انجام داد