1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن
take on
1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن
انگلیسی به فارسی
به دست آوردن
به عهده گرفتن
رقابت کردن، به مبارزه طلبیدن، مقابله کردن
بردار
انگلیسی به انگلیسی
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] پذیرفتن، قبول کردن، داشتن، حاصل شدن، اختیار کردن
مترادف و متضاد
assume, accept
Synonyms: acquire, add, address oneself to, adopt, agree to do, annex, append, attempt, become, begin, come to have, commence, develop, embrace, employ, endeavor, engage, enlist, enroll, espouse, handle, have a go at, hire, launch, put on, retain, set about, tackle, take in hand, take up, take upon oneself, try, turn, undertake, venture
Antonyms: refuse, reject
compete
Synonyms: attack, battle, contend, contest, encounter, engage, face, fight, match, meet, oppose, pit, vie
challenge, oppose
Synonyms: brave, buck, call out, confront, dare, defy, denounce, dispute, face off, go eyeball to eyeball with, go one on one with, go toe to toe with, go up against, hang in, insist upon, investigate, invite competition, make a stand, object to, question, stand up to, throw down the gauntlet
Begin to have or exhibit
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]بیش از آنچه که می توانید انجام دهید را انجام ندهید
[ترجمه گوگل]او همیشه آماده است تا مسئولیت های سنگین را بر عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]هیچ سازمان دیگری قادر نبود یا مایل به انجام کار نبود
[ترجمه گوگل]بیشتر از شما نمی توانید بردارید
[ترجمه گوگل]چرا این تخصیص را گرفتی، اگر شما خیلی مشغول هستید؟
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور هم اکنون باید برمبنای قدرت عظیمی برپا کند
[ترجمه گوگل]هیچ کس مشتاق چنین وظیفه ای ناراضی نبود
[ترجمه گوگل]او از نقش زن سنتی خودداری کرد
[ترجمه گوگل]به اروپا بستگی دارد به رهبری مسائل زیست محیطی
[ترجمه گوگل]احساس نمی کنم مسئولیت های جدیدی را بر عهده بگیرم
[ترجمه گوگل]من فقط کارهایی را انجام می دهم که من را تحریک می کنند، حتی اگر به معنی کاهش تعداد زیادی پول باشد
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم کار دیگری انجام دهیم - ما به طور کامل کشیده شده ایم
[ترجمه گوگل]او اکنون آماده است تا نقش مدیر را بر عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]خانه های خالی به سرعت نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها تمایلی به ریاست جمهوری نداشتند که رأی محبوبیت آنها از لحاظ تاریخی بالا بود
پیشنهاد کاربران
احساسات به خرج دادن
2 - مواجه شدن/رویارویی با چیزی
بارسلونا به مصاف رئال مادرید می رود
1. مسئولیت پذیرفتن
2. استخدام کردن
3. لباس پوشیدن
۲، به عهده گرفتنِ مسولیت
۳، استخدام کردن
رقابت کردن با کسی
( استخدام کردن ) - ( به کار ) گرفتن
( به خود ) گرفتن her face took on a fierce expression
( سوخت یا مسافر ) گرفتن
Look at the 73 year old Belarusian protestor who takes on riot police
The number of staff we can take on will be determined by how much money we're allowed to spend
تعداد نفراتی که می تونیم استخدام کنیم بستگی دارد به اینکه چقدر پول مجازیم خرج کنیم
once more took on the Wild West, and quickly made his mark on Texas folklore
یکبار دیگر غرب وحشی به خود دید. . . . .
https://americanfolklore. net/folklore/2010/07/el_muerto. html
Take on a job
یعنی مواجه شدن - مقابله کردن و جلوی کسی وایسادن - رقابت کردن
:He took me on as an apprentice
برای کارآموزی استخدامم کرد ، به عنوان کارآموز من رو به کار گرفت .
@لَنگویچ