کلمه جو
صفحه اصلی

venture


معنی : مخاطره، سرگذشت، جسارت، جرات، ریسک، مبادرت، اقدام بکار مخاطره امیز، معامله قماری، اقدام یا مبادرت کردن به
معانی دیگر : معامله ی قماری، داد و ستد مخاطره آمیز، کار الله بختی، سیج، سیج گیری، سیج پذیری، داد و ستد سیجی، معامله ی قماری کردن، سیج کردن، خطر کردن، سیج گیری کردن، ریسک کردن، به مخاطره انداختن، به آب و آتش زدن، سیجیدن، به خطر انداختن، (با جرات) عمل کردن، جرات کردن، یارا داشتن، یاراییدن

انگلیسی به فارسی

جرات، جسارت، مخاطره، معامله قماری، اقدام بکارمخاطره آمیز، مبادرت، ریسک، اقدام یا مبادرت کردن به


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an undertaking or enterprise that involves risk or is of uncertain outcome.
مترادف: adventure, enterprise, flier, foray, gamble, long shot, speculation
مشابه: experiment, project, risk, undertaking

- Are you planning to invest in this venture?
[ترجمه آرمان بدیعی] آیا شما قصد دارید در این ریسک و کار مخاطره آمیز سرمایه گذاری کنید.
[ترجمه نوران] آیا شما قصد سرمایه گذاری در این کسب و کار ( مخاطره آمیز ) را دارید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما قصد سرمایه گذاری در این سرمایه گذاری را دارید؟
[ترجمه گوگل] آیا شما قصد دارید در این سرمایه گذاری سرمایه گذاری کنید؟
- He's trying to interest us in his new business venture.
[ترجمه ترگمان] اون داره سعی می کنه ما رو به فعالیت جدیدش علاقمند کنه
[ترجمه گوگل] او در تلاش است تا ما را در سرمایه گذاری جدید کسب و کار خود مورد توجه قرار دهد

(2) تعریف: that which is risked in such an undertaking.
مترادف: stake
مشابه: ante, interest, investment, share
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ventures, venturing, ventured
(1) تعریف: to undertake despite potential danger; brave the hazards of.
مترادف: chance, risk
مشابه: adventure, attempt, set about, undertake

- He decided to venture the trip after all.
[ترجمه عطار] علی رغم همه اینها او تصمیم گرفت ریسک سفر را بپذیرد
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت که به سفر برود
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت تا بعد از همه این سفر را انجام دهد

(2) تعریف: to express despite the risk of opposition or criticism.
مترادف: hazard
مشابه: express, offer, volunteer

- The newcomer didn't dare to venture his opinion on the matter.
[ترجمه غ ع مسجدی] تازه وارد جرات ابراز عقیده یا اظهار نظر در این موضوع نداشت
[ترجمه ترگمان] مرد تازه وارد جرات نکرد نظر خود را درباره این موضوع نشان دهد
[ترجمه گوگل] تازه وارد، جرأت نمیکرد که نظرش را در مورد این موضوع به مخاطره اندازد

(3) تعریف: to expose to risk.
مترادف: endanger, hazard, imperil, jeopardize, risk
مشابه: adventure, bet, gamble, pawn, stake, wager

- He was prepared to venture his fortune.
[ترجمه ترگمان] او آماده بود که ثروت خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل] او آماده بود تا ثروت خود را به خطر بیندازد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: venturer (n.)
• : تعریف: to move, travel, or proceed in a brave or adventurous manner.
مترادف: embark
مشابه: adventure, forge, head, sally, strike out

- He ventured out into the world with only a few cents in his pocket.
[ترجمه عطار] او تنها با چند سنت در جیبش از دنیا رفت
[ترجمه محمدرضا جعفری] او این ریسک را پذیرفت که تنها با چند سنت در جیبش ، به دور دنیا سفر کند
[ترجمه ترگمان] او تنها با چند سنت در جیبش بیرون آمد
[ترجمه گوگل] او تنها با چند سنت در جیبش به دنیا رفته است
- The ducks ventured across the road.
[ترجمه محمدرضا جعفری] اردک ها این ریسک را پذیرفتند که عرض جاده را طی کنند .
[ترجمه ترگمان] اردک راه را طی کرد
[ترجمه گوگل] اردکها در جاده ها جرأت می کردند

• take a risk in order to achieve a goal; dare to express something (even in the face of possible opposition); chance investing money in a risky but possibly lucrative business venture
risky undertaking, enterprise whose results are not certain; business undertaking which promises to bring great profit but involves a good deal of risk; amount invested or wagered
a venture is a project or activity which is new, exciting, and difficult but which involves the risk of failure.
if you venture into an activity, you do something that involves the risk of failure because it is new and different.
if you venture an opinion, you say it cautiously and hesitantly because you are afraid other people might think it is foolish or wrong.
if you venture somewhere you go there, although it might be dangerous.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] به مخاطره انداختن، مشارکت، اقدام خطیر

مترادف و متضاد

مخاطره (اسم)
adventure, risk, hazard, venture, jeopardy, peril, menace

سرگذشت (اسم)
event, adventure, narrative, narration, venture, destiny

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

جرات (اسم)
gut, grittiness, courage, spirit, venture, daring, mettle, spunk

ریسک (اسم)
risk, venture

مبادرت (اسم)
venture

اقدام بکار مخاطره امیز (اسم)
venture

معامله قماری (فعل)
venture

اقدام یا مبادرت کردن به (فعل)
venture

gamble, attempt


Synonyms: adventure, baby, chance, deal, endeavor, enterprise, essay, experiment, exploit, feat, hazard, header, investment, jeopardy, peril, pet project, project, proposition, pursuit, risk, setup, shot, spec, speculation, stab, stake, test, thing, trial, undertaking, wager


take a chance


Synonyms: advance, assay, attempt, bet, brave, challenge, chance, dare, dare say, defy, endanger, essay, experiment, expose, feel, front, gamble, get down, go out on a limb, grope, have a fling at, hazard, imperil, jeopardize, lay open, make a stab at, make bold, operate, play for, play the market, presume, put in jeopardy, put up, risk, speculate, stake, stick one’s neck out, take a crack at, take a flyer, take a plunge, try, try out, volunteer, wager


جملات نمونه

1. The towering mountains, covered with snow, are an awesome sight.
کوه های سر به فلک کشیده پوشیده از برف، منظره ای چشمگیر است

2. Connie had such an awesome amount of work to complete before graduation she doubted she would have everything ready in time.
کانی آنقدر کار سخت داشت که باید قبل از فارغ التحصیل تمام می کرد، اما شک داشت که کار را قبل از موعد به اتمام رساند

3. The atom bomb is an awesome achievement for mankind.
بمب اتم، یک دستاورد وحشتناک برای بشریت است

4. i venture to say that 9000 people were present
به جرات می توانم بگویم که نه هزار نفر آنجا بودند.

5. that venture made her
آن معامله کار او را رو به راه کرد.

6. to venture a storm
یارای برخورد با توفان را داشتن

7. to venture an opinion
یارای ابراز عقیده را داشتن

8. at a venture
الله بختی،شانسی،بدون محاسبه ی قبلی،همین جوری

9. he staked his reputation over that venture
سر آن ماجرا شهرت خود را به مخاطره انداخت.

10. Nought venture, nought have [gain, win].
[ترجمه ترگمان]سرمایهگذاری بیشتر، هیچ nought [ کسب، برد ] ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ سرمایه گذاری، هیچ چیز [کسب، پیروزی]

11. Nothing venture, nothing win (or have or gain).
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز سرمایه گذاری نمی کند، هیچ پیروزی (یا کسب یا کسب)ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ کاری انجام ندادن، هیچ چیز برنده نیست (یا داشتن یا به دست آوردن)

12. Nothing venture, nothing have [gain, win].
[ترجمه ترگمان]هیچ ریسکی در کار نیست، هیچی نیست، برنده
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی نیست، هیچ چیز [به دست آوردن، برنده شدن] نیست

13. If you venture nothing, you will have thing.
[ترجمه ترگمان]اگر جرئت ندارید چیزی بنوشید، خواهید داشت
[ترجمه گوگل]اگر هیچ کاری انجام ندهید، چیزهایی خواهید داشت

14. A disastrous business venture lost him thousands of dollars.
[ترجمه ترگمان]یک کسب وکار بد تجاری او را هزاران دلار از دست داد
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری فاجعه آمیز کسب و کار او هزاران دلار را از دست داد

15. It will be sold to a joint venture created by Dow Jones and Westinghouse Broadcasting.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به یک سرمایه گذاری مشترک که توسط داو جونز و Broadcasting Westinghouse ایجاد شده است، فروخته می شود
[ترجمه گوگل]این به یک سرمایه گذاری مشترک توسط داو جونز و Westinghouse Broadcasting فروخته می شود

16. The joint venture ended in a legal wrangle between the two companies.
[ترجمه ترگمان]این اقدام مشترک در یک نزاع قانونی بین دو شرکت به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این سرمایه گذاری مشترک بین دو شرکت با اختلاف قانونی پایان یافت

17. The car-hire firm is their latest business venture.
[ترجمه ترگمان]شرکت کرایه خودرو آخرین سرمایه گذاری تجاری آن ها است
[ترجمه گوگل]شرکت استخدام خودرو آخرین فعالیت تجاری آنها است

18. Any business venture contains an element of risk.
[ترجمه ترگمان]هر کسب وکار کسب وکار شامل یک عنصر ریسک است
[ترجمه گوگل]هرگونه سرمایه گذاری در کسب و کار شامل یک عنصر خطر است

19. I won't venture a step farther.
[ترجمه ترگمان]یک قدم جلوتر نخواهم رفت
[ترجمه گوگل]من یک گام دورتر نمی برم

20. No current will not venture, there is no climbing mountain.
[ترجمه ترگمان]هیچ جریانی به خطر نخواهد افتاد، هیچ کوه صعود وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ جایی نمی تواند سرمایه گذاری کند، کوه نوردی وجود ندارد

21. When darkness fell, he would venture out.
[ترجمه ترگمان]وقتی تاریکی فرو می نشست، بیرون می رفت
[ترجمه گوگل]وقتی تاریکی افتاد، می توانست بیرون بیاید

22. Mary is unusually high on her next venture.
[ترجمه ترگمان]مری به طور غیر معمولی روی جرات بعدی خودش بالا و پایین می رود
[ترجمه گوگل]مری به طور غیر منتظره ای در معرض خطر بعدی خود قرار دارد

He lost his fortune in two stock ventures.

ثروت خود را در دو معامله‌ی قماری سهام از دست داد.


He ventured his capital in fur trade.

او سرمایه‌ی خود را در تجارت خز به مخاطره انداخت.


the man who ventured his life to save a drowning child

مردی که برای نجات کودک مغروق جان خود را به خطر انداخت


to venture an opinion

یارای ابراز عقیده را داشتن


to venture a storm

یارای برخورد با توفان را داشتن


I venture to say that 9000 people were present.

به جرئت می‌توانم بگویم که نه‌هزار نفر آنجا بودند.


اصطلاحات

at a venture

الله بختی، شانسی، بدون محاسبه‌ی قبلی، همین‌جوری


پیشنهاد کاربران

1. کار مخاطره آمیز 2. سفر مخاطره آمیز 3. کار، کسب و کار

This new venture holds great promise for the future


To undertake a risky or daring journey

To travel
To journey
To go
To move

سفر کردن
رفتن
( مخصوصا وقتیکه سفر خطرناک و پر خطر باشه و دل و جرئت و جسارت و بی باکی لازم داشته باشه )



If they ever ventured into space, they evidently withdrew immediately.
Star Trek TOS

حدس زدن

تامین مالی

to say or do sth in a careful way eapecialy because it might upset sb

جسورانه ، خطرپذیر ، پرخطر ، ریسک پذیر ، پر ریسک

سرمایه گذاری جسورانه/خطرپذیر/پرخطر/ریسک پذیر/پر ریسک

سرمایه گذاری مخاطره پذیر

go somewhere risky or unpleasant

جسورانه

( سرمایه گذاری در یک ) فرصت ریسکی یا موقعیت خطرپذیر.
وضعیت خطر پذیر.
جسورانه.

مسافرت کردن به جای ناشناخته ( به نوعی با advanture هم معنی است )

جرات و جسارت
دل به دریا زدن و مسافرت کردن
ریسک/خطر کردن
خود را به مخاطره انداختن
سرمایه گذاری و کار مخاطره آمیز


جرات به خرج دادن

سر مایه گذاری ریسکی

کسب و کار


ماجراجویی

پروژه جدید بزرگ

فعل گذراش ( متعدی ) :1 - خطر کاری را پذیرفتن - حالا این کار میتونه برعهده گرفتن مسئولیت چیزی باشه یا بیان چیزی ( نظر و سخنی )
2 - به خطر انداختن چیزی - ریسک کردن چیزی ( معنای سوم سایت تو بخش فعل گذرا )

جرات کردن
ریسک کردن
ماجراجویی
به عهده گرفتن undertaking

پروژه تجاری ( دارای ریسک )

Go somewhere risky and unpleasant

1 - اسم: سرمایه گذاری یا فعالیت پر ریسک
2 - فعل: رفتن ( به یک جای پر خطر )

noun
[count] : a new activity, project, business, etc. , that typically involves risk
🔵a venture into the unknown
🔵a space venture
🔵a joint business venture
🔵venture partners

معامله ریسکی کردن.

ماجراجوییدن.
خَطَریدَن.

venture ( v. )
early 15c. , "to risk the lossضرر/زیان" ( of something ) , shortened form of aventure, itself a form of adventure. General sense of "to dare, to presumeفرض/احتمال" is recorded from 1550s.

venture ( n. ) c. 1400, "fortuneبخت/اقبال, chance, " shortening of aventure ( n. ) , a variant of adventure ( n. ) ;

from ad "to" ( see ad - ) venire "to come, "
به/بهر آی/درآی

کار مخاطره آمیز که جرات می خواهد: سرمایه گذاری، سفر کردن، ابراز عقیده کردن و. . .


کلمات دیگر: