کلمه جو
صفحه اصلی

roughneck


معنی : گردن کلفت، شخص خشن
معانی دیگر : (عامیانه) لات، الواط، چاقوکش، داش، کارگر چاه کن (چاه نفت)

انگلیسی به فارسی

شخص خشن، گردن کلفت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who behaves in a tough or rude manner; rowdy.
مشابه: hoodlum, rowdy

• hoodlum, rowdy or tough person; worker on an oil rig; artilleryman (military slang)

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] کارگر حفاری - یک کارگر ساده در افراد حفاری. همچنین کسی که دکل های حفاری را ساخته و تعمیر می کند. - مقایسه شود با: کارگر لنگرگاه.

مترادف و متضاد

گردن کلفت (اسم)
thug, bully, ruffian, hoodlum, dumpy, roughneck

شخص خشن (اسم)
roughneck

جملات نمونه

1. I liked playing dodgeball, tossing snowballs, being a roughneck.
[ترجمه ترگمان]، من دوست داشتم وسطی بازی کنم به هم زدن به هم گلوله های برفی
[ترجمه گوگل]من دوست داشتم بازی dodgeball، توپ های برف زدن توپ را، به عنوان یک roughneck

2. This roughneck wlung burning ashed and cleaned drill floor this morning.
[ترجمه ترگمان]این roughneck wlung در صبح امروز در حال سوختن است و مته دریل را تمیز می کند
[ترجمه گوگل]این صبحگاه در حال سوختن این زلزله است

3. What does a roughneck do as usual, do you know?
[ترجمه ترگمان]a مثل همیشه چیکار می کنه، می دونی؟
[ترجمه گوگل]به طور معمول چه کاری انجام می دهید، آیا می دانید؟

4. Mr. A. W is a too1pusher whom every roughneck loves.
[ترجمه ترگمان] \"آقای\" الف هر کس که دوست دارد، a است
[ترجمه گوگل]آقای A W بیش از یک نفر است که هر کدام از آنها را دوست دارد

5. This roughneck washed and cleaned drill floor this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح این roughneck شسته شده و تمیز شده بود
[ترجمه گوگل]امروز صبح این سطل زباله شسته شده و تمیز شده است

6. This roughneck washed and cleaned drill floor this 2 morning.
[ترجمه ترگمان]این roughneck صبح روز ۲ صبح زمین تمرین را شست و تمیز کرد
[ترجمه گوگل]این صبحانه صبحگاهی صبحانه شسته و تمیز می شود

7. Natural curiosity, ten years as a roughneck in the west Texas oilfields, and eleven hard science PhDs have trained him to design, build and repair a variety of deadly contraptions.
[ترجمه ترگمان]کنجکاوی طبیعی، ده سال به عنوان a در میادین نفتی غرب تگزاس، و یازده مدرک دکتری سخت او را آموزش داده، ساخت، ساخت و تعمیر انواع مختلفی از طرح های مرگبار را تجربه کرده اند
[ترجمه گوگل]کنجکاوی طبیعی، ده سال به عنوان یک roughneck در میدان نفتی غرب تگزاس، و یازده دکترای علوم دکترا، او را برای طراحی، ساختن و ترکیب کردن انواع قراردادهای مرگبار تربیت کردند

8. I was looking at an elegant young roughneck, a year or two over thirty.
[ترجمه ترگمان]من داشتم به یک جوان آراسته و آراسته نگاه می کردم، یک یا دو سال بیشتر از سی سال
[ترجمه گوگل]من به یک roughneck جوان زیبا نگاه کردم، یک یا دو سال بیش از سی

9. A regular li'l ol' roughneck!
[ترجمه ترگمان]! یه \"لی roughneck\" معمولی
[ترجمه گوگل]به طور منظم لئونول roughneck!

10. A stream of complaints to Bloomsbury House led to the sacking of the more objectionable roughnecks.
[ترجمه ترگمان]سیلی از شکایات به خانه بلومزبری منجر به اخراج of objectionable شد
[ترجمه گوگل]جریان شکایات به خانه بلومزبری منجر به از بین بردن زورگیران غیر قابل انکار شد

11. What was this parchment-skinned professor with the quiet voice and the gentle manners doing among a lot of roughneck Communists and former feudal serfs?
[ترجمه ترگمان]پروفسور مک گوناگال با صدای آرامی گفت: این استاد کاغذ پوستی چی بود؟ با آن صدای آرام و رفتار ملایم که در میان بسیاری از کمونیست ها و بردگان سابق بود؟
[ترجمه گوگل]این استاد صدای پوستر با صدای آرام و رفتارهای ملایم در میان بسیاری از کمونیستهای روهانک و صهیون فئودالی سابق چه بود؟

12. Have you seen the hydraulic tongs in which every roughneck is interested?
[ترجمه ترگمان]این سیخ ها را که هر roughneck جلب توجه می کند دیده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا کاغذ هیدرولیک را مشاهده کرده اید که هر کدام از آن ها علاقه مند است؟

13. We once took him for an experienced tool pusher. In reality he was a roughneck. . .
[ترجمه ترگمان]ما یکبار او را به عنوان یک pusher ابزار باتجربه انجام دادیم در واقع او یک roughneck بود
[ترجمه گوگل]ما یک بار او را برای یک ابزار شایسته تجربه کردیم در حقیقت او یک روانشناس بود

پیشنهاد کاربران

کارگر سکو، سکوبان ( در دستگاه های حفاری چاههای نفت و گاز، کارگر سکو یا سکوبان بر روی سکوی حفاری انجام وظیفه می نماید ) .


کلمات دیگر: