کلمه جو
صفحه اصلی

athwart


معنی : از وسط، از این سو بان سو، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف، مخالف، برضد
معانی دیگر : از یک سو به سوی دیگر، سرتاسر، از یک طرف تا طرف دیگر، اریب وار (قطع کردن یا رد شدن)، در مقابل، جلوگیر، بندآورنده

انگلیسی به فارسی

از این سو به آن سو، از طرفی به‌ طرف دیگر، از وسط، (مجازاً) برخلاف، برضد


اتوارت، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف، از وسط، از این سو بان سو، برضد، مخالف


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: crossing at a slant; crosswise.

(2) تعریف: obstructively.
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: across.

- a board lying athwart the hall
[ترجمه ترگمان] تخته ای میان تالار دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل] یک هیئت مدیره دروغ گفتن در سالن

(2) تعریف: in opposition to; against.

• from side to side; across (nautical); in an apposing manner
from side to side; contrary to

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] از این سو به آنسو، از وسط، برضد

مترادف و متضاد

از وسط (قید)
across, crosswise, athwart, crossways

از این سو بان سو (قید)
across, athwart

از طرفی بطرف دیگر (قید)
athwart

برخلاف (قید)
athwart

مخالف (حرف اضافه)
against, athwart, contrary to, despite, notwithstanding

برضد (حرف اضافه)
against, athwart, versus, contra

جملات نمونه

1. a row of stones set athwart the creek
یک ردیف سنگ چیده شده از یک طرف به طرف دیگر نهر

2. The ship steamed athwart the tug.
[ترجمه ترگمان]کشتی در خلال the بخار می کرد
[ترجمه گوگل]کشتی کشتی آهوارت بخار را بخار داد

3. The ship was anchored athwart the harbour mouth.
[ترجمه ترگمان]کشتی در میان دهانه بندر لنگر انداخته بود
[ترجمه گوگل]این کشتی بندر بندر بندر بود

4. It maddened him and he canted athwart.
[ترجمه ترگمان]این امر او را دیوانه می کرد و بر خود چیره می شد
[ترجمه گوگل]او را محکوم کرد و او را تنبیه کرد

5. The three arc-lamps had come to rest athwart the sunken bomber, sharply illuminating the fuselage and the two wings.
[ترجمه ترگمان]سه لامپ مهتابی که در خلال the فرورفته بودند، به سرعت لاشه هواپیما و دو بال را روشن کرده بودند
[ترجمه گوگل]سه لامپ قوس برای استراحت کردن بمب گذار غرق شده بود که به شدت روشن بدنی و دو بال را روشن می کرد

6. The pagoda cast its shadow athwart the lake.
[ترجمه ترگمان]The سایه خود را بر روی دریاچه می اندازد
[ترجمه گوگل]بندها سایه خود را به دریاچه می اندازند

7. Before them a wide and rapid current coursed athwart their way.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن، جریانی وسیع و سریع بر سر راهشان سبز شد
[ترجمه گوگل]قبل از آنها یک جریان وسیع و سریع، راه خود را به راه انداختند

8. His tendency toward violence was athwart the philosophy of the peace movement.
[ترجمه ترگمان]گرایش او به خشونت در میان فلسفه جنبش صلح بود
[ترجمه گوگل]تمایل او نسبت به خشونت، فلسفه جنبش صلح را آشکار کرد

9. Unexpected events thrust themselves continually athwart our path.
[ترجمه ترگمان]حوادث غیر مترقبه در میان راه ما پیوسته در میان راه ما قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]رویدادهای غیرمنتظره خود را به طور مداوم مسیر ما را آشکار می کنند

10. Athwart the state, the laws, athwart prosperity the insolence of others.
[ترجمه ترگمان]قانون، قوانین، athwart، گستاخی دیگران را آشکار می سازد
[ترجمه گوگل]اتوارت دولت، قوانین، خوشبختی، شایستگی دیگران است

11. The ship was anchored athwart at the harbor mouth.
[ترجمه ترگمان]کشتی در وسط بندر لنگر انداخته بود
[ترجمه گوگل]کشتی در دهانه بندر انهدام شده بود

12. They put a table athwart the doorway.
[ترجمه ترگمان]پشت در می زی گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک میز در خیابان گذاشتند

13. On one another, as they strike athwart.
[ترجمه ترگمان]در یکی دیگر، همچنان که از خلال آن می گذرند
[ترجمه گوگل]از دیگران، به عنوان آنها اعتصاب اعتصاب

14. In all this and athwart this celestial maidenliness, and without either of them being able to say how it had come about, they had begun to call each other thou.
[ترجمه ترگمان]در همه این and و در خلال این maidenliness آسمانی، و بی آن که هیچ یک از آن ها بتوانند بگویند چه خبر است، شروع به تماس با یکدیگر کرده بودند
[ترجمه گوگل]در تمام این موارد، این غرور آسمانی آسمانی، و بدون اینکه هیچ کدام از آنها بتوانند بگویند چطور آمده اند، شروع به برقراری ارتباط یکدیگر کردند

a row of stones set athwart the creek

یک ردیف سنگ چیده شده از یکطرف به طرف دیگر نهر


پیشنهاد کاربران

athwart
حرف اضافه:
from side to side of; across. از طرفی به طرفی؛ در سراسر
"a counter was placed athwart the entrance"

in opposition to; counter to. برخلاف. مقابله با
"these statistics run sharply athwart conventional presumptions"

قید:
across from side to side; transversely. از طرف به طرف دیگر؛ عرضی
"one table running athwart was all the room would hold"

so as to be perverse or contradictory. منحرف و یا متناقض باشد.
"our words ran athwart and we ended up at cross purposes"

thwart
فعل:
prevent ( someone ) from accomplishing something. جلوگیری از ( کسی ) از انجام کاری.
"he never did anything to thwart his father"
اسم:
a structural crosspiece forming a seat for a rower in a boat. جاییکه برای نشستن پاروزن در قایق ( بویژه قایق های پارویی ) ساخته شده است.
قید و حرف اضافه:
from one side to another side of; across. از یک طرف به طرف دیگر؛ در سراسر
"a pink - tinged cloud spread thwart the shore"


کلمات دیگر: