کلمه جو
صفحه اصلی

hiss


معنی : صدای خش خش، صدای هیس، هیس کردن
معانی دیگر : (صدای مار خشمناک یا کتری آب جوشان) هیس، (صدای کباب شدن گوشت یا فلز گداخته که در آب فرو شود) جلز ولز، فش، فش فش کردن، جلز ولز کردن، فس کردن، (به نشان خشم یا ناخشنودی) هیس کشیدن، هو کردن، با خشم و دندانهای بهم فشرده گفتن، صدای هیس مثل صدای مار

انگلیسی به فارسی

صدای خش خش، صدای هیس (مثل صدای مار)، هیس کردن


شگفت انگیز، صدای خش خش، صدای هیس، هیس کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hisses, hissing, hissed
(1) تعریف: to produce a sound by pushing air past teeth held close together, as if prolonging an "s."

- The cat hissed when the dog came too close.
[ترجمه ترگمان] وقتی سگ خیلی نزدیک شد گربه زیر لب گفت:
[ترجمه گوگل] وقتی که سگ خیلی نزدیک به گربه خیره شد، گربه شاد شد

(2) تعریف: to indicate disapproval, dislike, or disdain by hissing.

- Some members of the audience hissed when the mayor announced the city council's decision.
[ترجمه ترگمان] برخی از اعضای تماشاگران وقتی شهردار تصمیم شورای شهر را اعلام کرد، هیس کردند
[ترجمه گوگل] بعضی از اعضای مخاطب وقتی که شهردار تصمیم شورای شهر را اعلام کرد، با صدای بلند گفت:
- Moviegoers hissed at the villain on the screen.
[ترجمه ترگمان] با صدای هیس مانندی که روی صفحه نمایشگر داشت هیس هیس کرد
[ترجمه گوگل] Moviegoers در ترسناک بر روی صفحه نمایش خندید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to communicate (a negative feeling), or express disapproval of (something) by making a prolonged sound like an "s."

- The crowd hissed its anger.
[ترجمه ترگمان] جمعیت از خشم زوزه کشیدند
[ترجمه گوگل] جمعیت آن را خشمگین کرد
- The audience hissed the actor's performance.
[ترجمه ترگمان] تماشاگران زیر خنده بازیگران را گرفتند
[ترجمه گوگل] تماشاچیان عملکرد بازیگر را می شنیدند
اسم ( noun )
مشتقات: hissingly (adv.), hisser (n.)
• : تعریف: a prolonged, sibilant sound like a sustained "s."

- We knew the snake was near when we heard a hiss.
[ترجمه ترگمان] ما میدونستیم که اون ماره نزدیک بود وقتی صدای هیس هیس شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما می دانستیم که مار زمانی نزدیک شد که شنیده می شد

• "sss" sound, noise which sounds like escaping steam
make a hissing sound; express disapproval or derision by making a hissing sound
to hiss means to make a sound like a long `s'. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the soft hiss of roasting meat.
if you hiss something, you say it in a strong, angry whisper.
when an audience hisses, they express their dislike of a performance by making long loud `s' sounds.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] هیس نویز تصادفی در گستره ی بسامد- رادیویی که به صورت صدای سوت مانند طولانی شنیده می شود.

مترادف و متضاد

صدای خش خش (اسم)
crepitation, hiss

صدای هیس (اسم)
hiss, sibilant

هیس کردن (فعل)
whist, hiss, sibilate

buzzing sound; jeer


Synonyms: boo, Bronx cheer, buzz, catcall, contempt, derision, hoot, sibilance, sibilation


make buzzing sound; ridicule


Synonyms: blow, boo, catcall, condemn, damn, decry, deride, disapprove, hoot, jeer, mock, rasp, revile, seethe, shout down, shrill, sibilate, siss, spit, wheeze, whirr, whisper, whistle, whiz


جملات نمونه

1. the hiss of roasting meat
جلز ولز گوشت در حال کباب شدن

2. the hiss of steam which was coming out of the kettle
صدای هیس بخار که از کتری بیرون می آمد

3. go out (or escape) with a hiss
هیس هیس کنان (یا با صدای فس) از چیزی خارج شدن (مثل باد از بادکنک سوراخ)

4. Venomous snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه ترگمان]ماره ای سمی وقتی گیر می افتند هیس می کنند و هیس هیس می کنند
[ترجمه گوگل]مار زهر مارها وقتی به طرف گوش می اندازند و می خندند

5. There was a low hiss on the tape.
[ترجمه ترگمان]صدای هیس خفیفی در نوار پیچید
[ترجمه گوگل]روی یک نوار خفگی کم بود

6. Why do snakes hiss?
[ترجمه ترگمان]چرا مارها هیس هیس می کنند؟
[ترجمه گوگل]چرا مارها شاد هستند؟

7. We could hear the faint hiss of escaping gas.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم صدای ضعیف گاز فرار از گاز را بشنویم
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم صدای ضعیف گاز فرار را بشنویم

8. Snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه ترگمان]مار تف می کند و هیس هیس می کند
[ترجمه گوگل]مارها وقتی که گوشه گیر می شوند، تف را می کشند و می خندند

9. Snakes only hiss when they are afraid.
[ترجمه ترگمان]تنها وقتی که می ترسند، مار هیس هیس می کند
[ترجمه گوگل]مارها فقط وقتی می ترسند که شگفت زده می شوند

10. She heard a faint hiss as the metal struck the water.
[ترجمه ترگمان]وقتی فلز روی آب افتاد، صدای هیس ضعیفی شنید
[ترجمه گوگل]او صدای خفگی را شنیده بود چون فلزی به آب برخورد کرد

11. Her breath comes out in a loud hiss.
[ترجمه ترگمان]نفسش در سینه حبس می شود
[ترجمه گوگل]نفس او با صدای بلند می آید

12. She heard the indrawn breath hiss sharply through his teeth, and felt the wave of emotion that washed over him.
[ترجمه ترگمان]او شنید که نفسش به سرعت از میان دندان هایش بیرون آمد و موج احساساتی را که بر او چیره شده بود احساس کرد
[ترجمه گوگل]او شنیده نفس نفس خود را به شدت از طریق دندان های خود، و احساس موجی از احساسات که بر او شسته

13. The snake gave a hiss.
[ترجمه ترگمان]مار آهسته گفت:
[ترجمه گوگل]مار زحمت کشید

14. After two minutes McCready heard his breath hiss out in triumph.
[ترجمه ترگمان]پس از دو دقیقه، صدای نفس های او از پیروزی بیرون آمد
[ترجمه گوگل]بعد از دو دقیقه McCready شنیده بود نفس خود را در پیروزی

the hiss of steam which was coming out of the kettle

صدای هیس بخار که از کتری بیرون می‌آمد


the hiss of roasting meat

جلز ولز گوشت در حال کباب شدن


The snake hissed at me.

مار به طرفم هیس کرد.


I poured water on the fire and it hissed.

آب روی آتش ریختم و صدای هیس‌هیس از آن بلند شد.


Some workers hissed the speaker and did not let him speak.

برخی از کارگران سخن‌ران را هو کردند و نگذاشتند حرف بزند.


"get the hell away !" she hissed

او با پرخاش گفت: «برو گمشو !»


اصطلاحات

go out (or escape) with a hiss

هیس‌هیس‌کنان (یا با صدای فس) از چیزی خارج شدن (مثل باد از بادکنک سوراخ)


پیشنهاد کاربران

صدای لامپ های مهتابی

۱. صدای مار، کتری ( sssمانند ) ، هیس کردن
. Snakes only hiss when they are afraid
. I poured water on the fire and it hissed
۲. با خشم و دندان های بهم فشرده گفتن
. "Get the hell away !" she hissed
. She hissed at me to be quiet
۳. هو کردن
. He was booed and hissed during a stormy meeting

نویز زمینه


کلمات دیگر: