1. horn spectacles
عینک شاخی
2. horn in (on)
فضولی کردن،دخالت بیجا کردن
3. the horn
(امریکا - عامیانه) تلفن
4. a powder horn
پودردان شاخی
5. around the horn
(بیس بال) پرتاب گوی از پایگاه سوم به دوم و از دوم به اول
6. on the horn of a dilemma
دچار یک معما،مجبور به گزینش یکی از دو چیز بد
7. blow one's own horn
(عامیانه) خودستایی کردن
8. please don't honk your horn near the hospital!
لطفا در نزدیکی بیمارستان بوق نزنید!
9. she is on the horn talking to her mother
او پشت تلفن با مادرش حرف می زند.
10. the bull tried to horn the spectators
گاو کوشید به تماشاچیان شاخ بزند.
11. the stub of a lamb's horn
برآمدگی شاخ بچه گوسفند
12. to sound (or beep) one's horn
بوق زدن
13. every time he drives past my shop, he toots his horn
هروقت با ماشین از جلو مغازه ی من رد می شود بوق می زند.
14. The taxi driver was angrily tooting his horn.
[ترجمه Yeganeh] راننده تاکسی با عصابانیت بوق میزد
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی با عصبانیت بوق و بوق راه انداخت
[ترجمه گوگل]راننده تاکسی خشمگین شاخدار بود
15. He gave us a honk on his horn as he drove off.
[ترجمه ترگمان]وقتی داشت می رفت بوق بوق به ما داد
[ترجمه گوگل]او به هنگام خروج از او، صدای خود را به ما داد
16. The driver sounded his horn when an old lady stood in front of his car.
[ترجمه امیر علی] راننده بوق زد وقتی که خانم پیر در مقابل ماشین ایستاده بود.
[ترجمه ترگمان]راننده بوق را به صدا درآورد که پیرزنی جلوی اتومبیل ایستاده بود
[ترجمه گوگل]راننده صدای خود را هنگامی که یک خانم قدیمی در مقابل ماشین خود ایستاده بود صدا می کرد
17. Don't try and horn in on our fun.
[ترجمه ترگمان]سعی نکن با ما شوخی کنی
[ترجمه گوگل]سعی نکنید که در مورد سرگرمی ما صحبت کنید
18. The driver was blasting on his horn.
[ترجمه ترگمان]راننده بوق می زد
[ترجمه گوگل]راننده بر روی شاخش انفجاری کرد
19. Sounding the car's horn, she drove at high speed through the crowded streets.
[ترجمه ترگمان]صدای بوق اتومبیل را شنید و با سرعت در خیابان های پرجمعیت پیش رفت
[ترجمه گوگل]با صدای شاخ خودرو، او از طریق خیابان های شلوغ با سرعت بالا رفت
20. He played the tune on the horn.
[ترجمه ترگمان]آهنگ بوق را نواخت
[ترجمه گوگل]او بر روی شاخ بازی کرد