کلمه جو
صفحه اصلی

grating


معنی : ساینده، پنجره، شبکه، چارچوب اهنی، گوشت ریز، تیز و دلخراش
معانی دیگر : نرده ی آهنی (در پنجره و غیره)، در نرده ای، نرده ی دو طرف پلکان کشتی و راهرو و غیره، دیواره (از آهن مشبک)، ناراحت کننده، ناخوشایند، (صدا) خشن و ناخوشایند، گوش خراش، خش خشی

انگلیسی به فارسی

گریتینگ، ساینده، شبکه، پنجره، چارچوب اهنی، گوشت ریز، تیز و دلخراش


چارچوب آهنی، شبکه، پنجره، تیز و دلخراش، گوشت ریز، ساینده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a framework of crossed or parallel bars that covers an opening; grate.
مترادف: grate, grid, grille
مشابه: grill
صفت ( adjective )
(1) تعریف: (of a sound) harsh, jarring, or discordant.

- The wheels of the train made a grating noise as the train came to a halt.
[ترجمه ترگمان] همچنان که قطار متوقف می شد، چرخ های قطار سر و صدا می کرد
[ترجمه گوگل] چرخ های قطار سر و صدای گره خورده را به قطار متوقف کردند

(2) تعریف: irritating or displeasing, esp. due to harshness or discordance.
مشابه: annoying, bothersome, irritating, jarring, tiresome

- I find their constant arguing very grating.
[ترجمه ترگمان] من پیوسته با یکدیگر بحث و مشاجره می کنند
[ترجمه گوگل] من ثابت می کنم که آنها سخت استدلال می کنند

• network of parallel metal bars or wires, grill, grid, grate
scraping, abrading; irritating; oppressive; making a harsh or abrasive noise, discordant
a grating is a metal frame with rows of bars across it fastened over a hole in a wall or in the ground.
a grating sound is harsh and unpleasant.
see also grate.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] توری
[عمران و معماری] طارمی - شبکه فولادی - دریچه مشبک
[برق و الکترونیک] توری 1. آرایشی از سیمهای نازک موازی در موجبرها که فقط یک موج خاص را عبور میدهند. 2. آرایشی از سیمهای فلزی متقاطع کهبه عنوان بازتابنده برای آنتن ریزموج عمل می کنندو کمترین مقاومت را در برابر باد دارند. 3. diffraction grating.
[زمین شناسی] طارمی، شبکه فولادی، دریچه مشبک
[نساجی] شبکه
[ریاضیات] شبکه، شبکه بندی، مشبک
[پلیمر] شبکه، توری(برای جداسازی طول موج)، کف های مشبک

مترادف و متضاد

ساینده (اسم)
abradant, abrasive, grating, rasper

پنجره (اسم)
grating, window, casement, iron railing, sash window, lattice window, persian blinds

شبکه (اسم)
grating, net, grate, trellis, netting, mesh, network, lattice, plexus, grille, meshwork, rete, reticule, reticulum, treillage, trelliswork

چارچوب اهنی (اسم)
grating

گوشت ریز (اسم)
grating

تیز و دلخراش (صفت)
grating

irritating; scraping


Synonyms: annoying, disagreeable, discordant, displeasing, dissonant, dry, grinding, harsh, harsh-sounding, hoarse, irksome, jarring, offensive, rasping, raucous, rough, shrill, squeaky, strident, stridulent, stridulous, unpleasant, vexatious


Antonyms: pleasing, soothing


جملات نمونه

All the windows had iron grating.

همه‌ی پنجره‌ها نرده‌ی آهنی داشت.


the grating roar of the pebbles on the beach

صدای خش‌خش ریگ‌های ساحل


1. the grating roar of the pebbles on the beach
صدای خش خش ریگ های ساحل

2. all the windows had iron grating
همه ی پنجره ها نرده ی آهنی داشت.

3. Leaves clogged the grating over the drain.
[ترجمه ترگمان]برگ ها پنجره را روی فاضلاب مسدود کرده بودند
[ترجمه گوگل]برگها را از روی تخلیه مسدود می کند

4. The grating protected a window in the men's room.
[ترجمه ترگمان]پنجره از پنجره اتاق مردان محافظت می کرد
[ترجمه گوگل]گریت یک پنجره در اتاق مردان را حفظ کرد

5. The sound of his grating voice complaining all day was driving me crazy.
[ترجمه ترگمان]صدای grating که تمام روز را شکایت می کرد داشت مرا دیوانه می کرد
[ترجمه گوگل]صدای صدای گریتش که در تمام طول روز شکایت کرده بود مرا دیوانه کرد

6. She recognized the grating voice of Dr. Sarnoff.
[ترجمه ترگمان]()صدای شبکه (سارنوف)را تشخیص داد ((سارنوف)
[ترجمه گوگل]او صدا صدای دکتر سارنوف را به رسمیت شناخت

7. The faint grating caused by that supreme effort was what Biff had detected in his beast-brain.
[ترجمه ترگمان]این فشار خفیف ناشی از آن تلاش خارق العاده بود که biff در مغز حیوانات کشف کرده بود
[ترجمه گوگل]مشعل ضعیف ناشی از این تلاش عالی همان چیزی بود که در Biff در ذهن و ذهنش دیده بود

8. The statue slowly slithered off his body; a grating noise as it hit the floor.
[ترجمه ترگمان]مجسمه به آرامی از بدنش بیرون خزید صدایی که به زمین برخورد کرد
[ترجمه گوگل]مجسمه به آرامی بدنش را خلع سلاح کرد سر و صدای ریزه کاری آن را به کف زمین می اندازد

9. Butter the bread and sprinkle on a grating of nutmeg or pinches of allspice.
[ترجمه ترگمان]یا نان کره و روی یک پنجره پر از جوز هندی یا نیشگون گرفتن از allspice
[ترجمه گوگل]کره را نان بپوشانید و بر روی گریت موم یا نخود فرنگی بریزید

10. Calls a short high-pitched whistle and a harsh grating note.
[ترجمه ترگمان]فریاد یک سوت بلند بلند و یک اسکناس خشن
[ترجمه گوگل]تماس یک سوت کوتاه سوت بلند و یک یادداشت خنده دار سخت

11. The liquor store had a metal grating separating the customers from the wares.
[ترجمه ترگمان]انبار لیکور، یک طارمی آهنی داشت که مشتریان را از کالای خود جدا می کرد
[ترجمه گوگل]فروشگاه مشروب دارای یک میله فلزی است که مشتریان را از محصولات جدا می کند

12. The luminance profile of a typical grating pattern is shown in Figure
[ترجمه ترگمان]پروفایل درخشندگی یک الگوی grating معمول در شکل زیر نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]مشخصات روشنایی یک الگوی مشبک معمولی در شکل نشان داده شده است

13. A grating is a set of tight and dark stripes, usually of equal width.
[ترجمه ترگمان]یک دریچه، مجموعه ای از نوارهای باریک و تنگ و معمولا با عرض برابر است
[ترجمه گوگل]گریت مجموعه ای از راه های تنگ و تاریک است که معمولا از عرض برابر است

14. This involved grating soap, microwaving it and finally putting it through a food processor.
[ترجمه ترگمان]این کار منجر به صابون grating می شود، آن را تمیز می کند و در نهایت آن را از طریق یک پردازنده مواد غذایی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این شامل خوردن صابون، خوردن آن در مایکروویو و در نهایت قرار دادن آن از طریق یک پردازنده غذایی بود

پیشنهاد کاربران

صفحه مشبک

شبکه راه راه

توری

grating ( فیزیک - اپتیک )
واژه مصوب: توری
تعریف: ← توری پراش


کلمات دیگر: