کلمه جو
صفحه اصلی

firing


معنی : تیر
معانی دیگر : پختن در کوره (آجر و سفال و غیره)، آتش خوراندن به کوره و تنور و غیره، آتش تابی، سوخت (برای ایجاد آتش)، هیزم، هیمه، اتش زنی، داه کردن، پختن یاگرم کردن درکوره، شلیک، توپ اندازی

انگلیسی به فارسی

پختن در کوره (آجر و سفال و غیره)، پخت


آتش خوراندن به کوره و تنور و غیره، آتش‌‌تابی


سوخت (برای ایجاد آتش)، هیزم، هیمه


سوخته شدن گیاه (در اثر خورشید سوزان یا کم‌آبی و غیره)


شلیک کردن، تیر


انگلیسی به انگلیسی

• act of dismissing from a job; setting on fire, igniting; shooting of a gun; shot of a gun; fuel for a fire; baking of ceramics in a kiln; exposing to heat

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] احتراق، جرقه، آتش کردن - شلیک ؛ جرقه زنی ؛ برانگیزش ؛ پخت 1. گذار از حالت غیر اشباع به حالت اشباع در یک رآکتور قابل اشباع . 2. یونش گاز که منجر به جاری شدن جریان در لامپ تخلیه گازی میشود. 3. برانگیختن مگنترون یا لامپ تی آر توسط پالس . 4. قرار دادن ماده در دمای بالا به منظور اکسایش و تبخیر ترکیبات آلی برای رسیدن به ویژگیهای مورد نظر فرایند تولید لایه های ضخیم .

مترادف و متضاد

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

جملات نمونه

1. the accidental firing of a gun
شلیک تصادفی اسلحه

2. the missile batteries started firing
گروه موشک ها شروع به آتش کرد.

3. Any hostages in the firing line would have been sacrificed.
[ترجمه ترگمان]هر کدام از گروگان ها در صف اخراج قربانی می شدند
[ترجمه گوگل]هر گروگان در خط شلیک قربانی شده است

4. The enemy are firing off their big guns.
[ترجمه ترگمان]دشمن توپ های بزرگ خود را شلیک می کند
[ترجمه گوگل]دشمن از اسلحه های بزرگ شلیک می کنند

5. The firing petered out yesterday evening.
[ترجمه ترگمان]آن وقت شب، آن را از کنار آتش بیرون کشیدند
[ترجمه گوگل]شلیک دیروز عصر بود

6. The authorities offered to stop firing missiles if the rebels agreed to stop attacking civilian targets.
[ترجمه ترگمان]مقامات پیشنهاد کردند که اگر شورشیان موافقت کردند که حمله به اهداف غیر نظامی را متوقف کنند، موشک ها را متوقف کنند
[ترجمه گوگل]مقامات برای جلوگیری از شلیک موشک ها پیشنهاد دادند اگر شورشیان موافقت کردند که حمله به اهداف غیرنظامی را متوقف کنند

7. He was executed by firing squad.
[ترجمه ترگمان]اون توسط یه جوخه اعدام اعدام شد
[ترجمه گوگل]او توسط ستاد شلیک اعدام شد

8. They were fooling around on an Army firing range.
[ترجمه ترگمان]آن ها در اطراف میدان اخراج ارتش بازی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در محدوده شلیک ارتش فریب خورده بودند

9. The troops suppressed the rebellion by firing on the mob.
[ترجمه ترگمان]قشون شورش را با شلیک به جمعیت سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]سربازان شورش را با شلیک روی توطئه سرکوب کردند

10. We are having difficulty in firing up the ship's engines.
[ترجمه ترگمان]ما مشکل داریم که موتورهای کشتی را منفجر کنیم
[ترجمه گوگل]ما در راه اندازی موتورهای کشتی مشکل داریم

11. A soldier would rather face a firing squad a thousand times over than just once have to look his own colleagues in the eye knowing he had failed them.
[ترجمه ترگمان]سربازی ترجیح می دهد با یک جوخه آتش هزار بار مقابله کند، فقط یک بار باید به همکارانش نگاه کند که می داند آن ها را شکست خورده است
[ترجمه گوگل]یک سرباز مایل به یک بار هزار بار بیش از یک بار به دنبال همکاران خود در چشم با دانستن اینکه آنها آنها را شکست داده است

12. Witnesses say the firing was deliberate and sustained.
[ترجمه ترگمان]شاهدان می گویند که این تیراندازی آگاهانه و پایدار بود
[ترجمه گوگل]شاهدان می گویند که شلیک عمدی بوده و پایدار است

13. He does the hiring and firing in our company.
[ترجمه ترگمان]او استخدام و اخراج در شرکت ما را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او استخدام و شلیک در شرکت ما را انجام می دهد

14. Murat had looked into the eyes of the firing squad without flinching.
[ترجمه ترگمان]مو را بدون اینکه خم شود به چشمان جوخه آتش نگاه کرده بود
[ترجمه گوگل]مورات به چشم های ستوان شلیک نگاه کرد و بدون جرقه زدن

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

پیشنهاد کاربران

اخراج کردن

بخش
قسمت
مکان

شلیک


کلمات دیگر: