کلمه جو
صفحه اصلی

retard


معنی : دیر کار، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن
معانی دیگر : (رشد و پیشرفت و غیره) به تاخیر افتادن یا انداختن، عقب انداختن یا افتادن، کند کردن یا شدن، دچار عقب افتادگی ذهنی کردن، کندذهن کردن، کم هوش کردن، کند شدگی، تاخیر، عقب افتادگی، معوق کردن، عقب افتاده

انگلیسی به فارسی

تاخیر کردن، کند ساختن، معوق کردن، بتعویق انداختن،عقب افتاده، دیر کار


عقب مانده، دیر کار، بتعویق انداختن، تاخیر کردن، کند ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retards, retarding, retarded
• : تعریف: to cause (growth, development, or the like) to be slow or incomplete; stunt.
مترادف: damp, delay, slow, stunt
متضاد: accelerate, further
مشابه: dampen, encumber, hinder, impair, impede, nip, obstruct, restrain, squelch

- Cold temperature retards the growth of bacteria.
[ترجمه ترگمان] دمای سرد رشد باکتری ها را به تاخیر می اندازد
[ترجمه گوگل] دمای سرد مانع رشد باکتری ها می شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be or become incomplete or slowed.
مترادف: delay, slow
متضاد: accelerate, advance
اسم ( noun )
مشتقات: retardingly (adv.)
• : تعریف: slowness or limitation in growth or progress; delay.

• (slang) person with mental retardation (derogatory); (slang) stupid person, person who behaves foolishly (derogatory); delay, retardation, deceleration
decelerate, cause to slow down, delay, hinder
if something retards a process or development, it makes it happen more slowly.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تاخیر انداختن، کند کردن
[زمین شناسی] کندساز - یک ساختار نفوذپذیر حفاظتی ساحل که در پای دامنه و موازی با آن قرار می گیرد، به درون کانال یک رود نفوذ یافته و برای کاهش سرعت رود و القای رسوبگذاری یا تجمع طراحی می شود.

مترادف و متضاد

دیر کار (اسم)
retard, retarder

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

بتعویق انداختن (فعل)
postpone, defer, retard, prorogate, prorogue

کند ساختن (فعل)
retard

hinder, obstruct


Synonyms: arrest, back off, baffle, balk, bog, bog down, brake, bring to screeching halt, check, choke, choke off, clog, close off, crimp, dawdle, decelerate, decrease, defer, delay, detain, down, encumber, falter, fetter, flag, hamper, handicap, hang up, hesitate, hold back, hold up, impede, lessen, let up, loaf, loiter, mire, poke, postpone, reduce, retardate, set back, shut down, shut off, slacken, slow down, slow up, stall, take down


Antonyms: advance, help, push


جملات نمونه

1. A rise in interest rates would severely retard economic growth.
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ بهره به شدت رشد اقتصادی را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره به شدت باعث کاهش رشد اقتصادی می شود

2. Continuing violence will retard negotiations over the country's future.
[ترجمه ترگمان]ادامه خشونت ها مذاکرات آینده کشور را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]ادامه خشونت ها مذاکرات را در مورد آینده کشور متوقف خواهد کرد

3. I'm not playing with him, he's a total retard.
[ترجمه ترگمان]من با اون بازی نمی کنم، اون یک عقب افتاده کامله
[ترجمه گوگل]من با او بازی نمی کنم، او به طور کامل عقب مانده است

4. Even in small amounts, lead can retard development in children.
[ترجمه ترگمان]حتی در مقادیر کم، سرب می تواند رشد در کودکان را به تعویق بیاندازد
[ترجمه گوگل]حتی در مقادیر کم، سرب می تواند رشد را در کودکان کاهش دهد

5. Thus, a stable and comfortable environment may retard a person's creative thinking.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک محیط باثبات و راحت ممکن است تفکر خلاق فرد را به تعویق بیاندازد
[ترجمه گوگل]بنابراین یک محیط پایدار و راحت ممکن است تفکر خلاقانه یک فرد را مهار کند

6. Lack of sunlight will retard the growth of most plants.
[ترجمه ترگمان]عدم نور خورشید رشد بیشتر گیاهان را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]کمبود نور خورشید رشد بسیاری از گیاهان را متوقف می کند

7. The brain damage will retard the child's language development.
[ترجمه ترگمان]آسیب مغزی رشد زبان کودک را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]آسیب مغزی باعث تشدید رشد زبان کودک خواهد شد

8. Pigments that retard to the corrosion in the substrate.
[ترجمه ترگمان]Pigments که خوردگی را در زیر لایه به تعویق می اندازند
[ترجمه گوگل]رنگدانه هایی که به خوردگی در زیر بستگی دارند

9. It made an approach to how to retard the speed of the furnace bottom' s build-up and to prolong the Ca-Si smelting period.
[ترجمه ترگمان]این روش روشی برای آن داشت که چگونه سرعت کوره آهنگری کوره را به تعویق بیندازد و دوره ذوب کا - Si را طولانی تر کند
[ترجمه گوگل]این روش رویکردی به چگونگی کاهش سرعت تولید کوره پایین و افزایش طول دوره ذوب Ca-Si را به دنبال داشت

10. And exogenous Spermine could retard drought-sensitive Variety senescence better than drought-resistant one under water stress.
[ترجمه ترگمان]و spermine بیرونی ممکن است Variety خشکسالی حساس را به طور بهتر از خشکسالی مقاوم در برابر خشکسالی به تعویق بیاندازد
[ترجمه گوگل]و اسپرمی خارجی می تواند سبب از دست دادن تنوع زیستی حساس به خشکی بهتر از تنش خشکی مقاوم در برابر آب شود

11. This fact shows that MTBE and ethanol retard the oxidation of alkanes.
[ترجمه ترگمان]این واقعیت نشان می دهد که اتانول و اتانول، اکسیداسیون آلکان را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]این واقعیت نشان می دهد که MTBE و اتانول اکسیداسیون آلکان ها را تضعیف می کنند

12. This type of packaged should help retard flavor deterioration.
[ترجمه ترگمان]این نوع از بسته بندی باید به جلوگیری از وخامت طعم کمک کند
[ترجمه گوگل]این نوع بسته بندی باید به تضعیف ضعف طعم کمک کند

13. Writing may retard the process of language change under certain conditions.
[ترجمه ترگمان]نوشتن ممکن است فرآیند تغییر زبان تحت شرایط خاص را به تعویق بیاندازد
[ترجمه گوگل]نوشتن ممکن است فرایند تغییر زبان را تحت شرایط خاصی کند

14. Please sexist in eagerr resume dawn eagerr appliunusualion retard.
[ترجمه ترگمان]\"خواهش می کنم تبعیض جنسیتی در آغاز resume\" eagerr عقب افتاده
[ترجمه گوگل]لطفا جنس مخالف در صلح و آرامش باقی بماند

15. Numerous and extensive eddy cavities retard the turbulent mixing process.
[ترجمه ترگمان]حفره های گردابی زیاد و گسترده فرآیند اختلاط آشفته را به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]حفره های متعدد و گسترده ای از پروسه مخلوط کردن آشفتگی را متوقف می کند

Heavy snow retarded the progress of the tank column.

برف سنگین پیشرفت ستون تانکها را آهسته کرد.


Lack of water retards a plant's growth.

فقدان کمبود آب رشد گیاهان را کند می‌کند.


پیشنهاد کاربران

پس اندازی

به صورت عامیانه به فرد عقب مانده و اُملّ ، بلحاظ فرهنگی هم گفته میشه برای مثال: در یک برنامه تلویزیونی ، مجری در حال افشای اطلاعات راجع به افرادی هست که بدلیل عقاید کهنه و پوسیده سیاسیشون به وطنشون خیانت کردند و شما در کامنتی عنوان می کنید که:
Thank you for exposing these retards
متشکرم ازتون بخاطر نشان دادن این افراد عقب افتاده ( یعنی از اینکه این عقب مونده های ذهنی رو به عموم مردم معرفی می کنید سپاسگذارم )


1 - با تاخیر مواجه کردن
2 - واپسگرا، امل

کند کردن . به تعویق انداختن
عقب افتاده


کلمات دیگر: