کلمه جو
صفحه اصلی

successive


معنی : متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی
معانی دیگر : پشت سر هم، پس آیند، متعاقب، پی آیند، بعدی

انگلیسی به فارسی

متوالی، پی در پی


پی درپی، پیاپی، متوالی، مسلسل، ارثی، توارثی


پی در پی، پیاپی، متوالی، متواتر، توارثی، مسلسل، ارثی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: successively (adv.), successiveness (n.)
(1) تعریف: following in sequential order; consecutive.
مترادف: consecutive, succeeding
مشابه: chronological, following, next, ordered, sequential, subsequent

- With each successive draft, the essay made its point more concisely and effectively.
[ترجمه ترگمان] این مقاله با هر پیش نویس متوالی، نکته خود را به اختصار و بطور موثر بیان کرد
[ترجمه گوگل] با هر پیش نویس پیوندی، مقاله مقاله خود را به طور مختصر و موثر ساخته شده است
- The food writer ate at the restaurant on three successive nights to get an accurate picture of its quality.
[ترجمه ترگمان] نویسنده غذا در سه شب متوالی در رستوران غذا خورد تا تصویری دقیق از کیفیت آن به دست آورد
[ترجمه گوگل] نویسنده غذا در سه روز متوالی در رستوران صرف غذا خوردن یک تصویر دقیق از کیفیت آن

(2) تعریف: characterized by succession.
مشابه: chronological, serial

• continuous, sequential, following one after another
successive means happening or existing one after another, without a break.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] متوالی، پی در پی
[ریاضیات] متوالی
[آب و خاک] متوالی، مسلسل

مترادف و متضاد

متوالی (صفت)
adjacent, following, consecutive, successive, continuous, sequential, long, uninterrupted, succedent

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

ارثی (صفت)
successive, congenital, hereditary, patrimonial, sex-linked

پی در پی (صفت)
incessant, consecutive, successive, sequential, continual, steady, repeated, sequent

پیاپی (صفت)
consecutive, successive, serial

متواتر (صفت)
successive

توارثی (صفت)
successive

following


Synonyms: alternating, consecutive, ensuing, following after, in line, next, next off, next up, rotating, sequent, sequential, serial, seriate, subsequent, subsequential, succedent, succeeding, successional


Synonyms: alternating, consecutive, ensuing, following after, in a row, in line, next, next in line for, next in order, next off, next up, rotating, sequent, sequential, serial, seriate, subsequent, subsequential, succedent, successional


Antonyms: antecedent, antedating, preceding, previous


جملات نمونه

1. three successive nights
سه شب پی در پی

2. we drove back successive waves of attackers
موج های پیاپی حمله کنندگان را پس راندیم.

3. the books was followed by many successive editions too
آن کتاب دارای ویراست های متعدد بعدی نیز بود.

4. the idea of a world order, successive both to the pagan and the christian
اندیشه ی یک نظام جهانی که در پی آیند نظام های شرک گرایی و مسیحیت است

5. a disordered country with a history of successive revolutions
کشوری پرآشوب با سابقه ی انقلاب های پی درپی

6. Human prehistory is divided into three successive periods: the Stone Age, the Bronze Age and the Iron Age.
[ترجمه ترگمان]تاریخ بشر به سه دوره متوالی تقسیم می شود: عصر حجر، عصر برنز و عصر آهن
[ترجمه گوگل]تاریخ انسانی انسانی به سه دوره پی در پی عصر حجر، عصر برنز و عصر آهن تقسیم شده است

7. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه گوگل]هر کشف پیروی از بی کفایتی یک ناخن دیگر در تابوت رئیس است

8. The team has had five successive victories.
[ترجمه ترگمان]این تیم پنج پیروزی پی درپی داشته است
[ترجمه گوگل]تیم پنج پیروزی متوالی داشته است

9. Successive administrations have failed to deliver adequate funding for education.
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی موفق به ارائه بودجه کافی برای تحصیل نشده اند
[ترجمه گوگل]ادارات متوالی موفق به ارائه بودجه کافی برای آموزش و پرورش شده اند

10. Successive governments have fought shy of such measures.
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی از چنین اقداماتی shy
[ترجمه گوگل]حکومت های متوالی با این اقدامات مخالف هستند

11. She won the race for the third successive year.
[ترجمه ترگمان]او برای سومین سال متوالی برنده مسابقه شد
[ترجمه گوگل]او برای سومین سال متوالی مسابقه را به دست آورد

12. The problem has been ignored by successive administrations.
[ترجمه ترگمان]این مشکل از سوی ادارات متوالی نادیده گرفته شده است
[ترجمه گوگل]این مشکل توسط ادارات متوالی نادیده گرفته شده است

13. Successive regimes annexed the region and populated it with lowland people.
[ترجمه ترگمان]رژیم های متوالی منطقه را ضمیمه کردند و آن را با افراد پست و پست اشغال کردند
[ترجمه گوگل]رژیم های پی در پی منطقه را به منطقه افزوده و مردم را به سمت پایین پر می کند

14. Two successive defeats have brought fresh criticism.
[ترجمه ترگمان]دو شکست پی درپی باعث انتقادات تازه شده است
[ترجمه گوگل]دو شکست متوالی نقد تازه ای به دست آورده اند

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

16. Successive governments have tried to deal with this issue.
[ترجمه ترگمان]دولت های متوالی کوشیده اند تا با این مساله سر و کار داشته باشند
[ترجمه گوگل]دولت های متوالی تلاش کرده اند تا با این موضوع کنار بیایند

We drove back successive waves of attackers.

موج‌های پیاپی حمله‌کنندگان را پس راندیم.


three successive nights

سه شب پی‌در‌پی


the idea of a world order, successive both to the pagan and the Christian

اندیشه‌ی یک نظام جهانی که در پی‌آیند نظام‌های شرک‌گرایی و مسیحیت است


The books was followed by many successive editions too.

آن کتاب دارای ویراست‌های متعدد بعدی نیز بود.


پیشنهاد کاربران

متسلسل، سلسله وار، زنجیروار، به ترتیب

پی در پی، پیاپی، متوالی

The advertising manager had written to confirm the booking of a double - page spread in the colour supplement for six successive weeks

successive convex approximation تکنیک بهینه سازی محدب متوالی

successive ( ریاضی )
واژه مصوب: متوالی 2
تعریف: مربوط به تالی


کلمات دیگر: