کلمه جو
صفحه اصلی

publicize


معنی : تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن
معانی دیگر : تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

انگلیسی به فارسی

تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن


تبلیغ کردن، تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: publicizes, publicizing, publicized
• : تعریف: to bring to public attention.
مترادف: advertise, promote, publish
متضاد: suppress
مشابه: announce, ballyhoo, blazon, boost, declare, herald, hype, placard, plug, post, proclaim, promulgate, propagate, push, report, trumpet

- The event was publicized in all the area's newspapers.
[ترجمه ترگمان] این رویداد در همه روزنامه های این منطقه عمومیت داشت
[ترجمه گوگل] این رویداد در تمام روزنامه های منطقه منتشر شد

• advertise, make public, bring to the attention of the public (also publicise)
if you publicize a fact or event, you make it widely known to the public.

مترادف و متضاد

make widely known; promote


تبلیغات کردن (فعل)
propagandize, publicize

اگهی کردن (فعل)
publicize

باطلاع عمومی رساندن (فعل)
publicize

Synonyms: advance, advertise, announce, bill, billboard, boost, broadcast, build up, cry, drum, extol, hard sell, headline, hype, immortalize, make a pitch for, pitch, play up, plug, press-agent, promulgate, propagandize, puff, push, put on the map, skywrite, soft-sell, splash, spot, spotlight, spread, tout, trumpet, write up


Antonyms: conceal, hide, secret


جملات نمونه

1. The author appeared on television to publicize her latest book.
[ترجمه ترگمان]نویسنده در تلویزیون ظاهر شد تا آخرین کتاب خود را تبلیغ کند
[ترجمه گوگل]نویسنده در تلویزیون برای انتشار آخرین کتاب خود ظاهر شد

2. They flew to Europe to publicize the plight of the refugees.
[ترجمه ترگمان]آن ها به اروپا پرواز کردند تا گرفتاری پناهندگان را علنی کنند
[ترجمه گوگل]آنها به اروپا سفر کردند تا شرایط سخت پناهندگان را افشا کنند

3. The journal has been a good way to publicize job openings.
[ترجمه ترگمان]این نشریه راهی خوب برای اعلان کردن فرصت های شغلی بوده است
[ترجمه گوگل]مجله راه خوبی برای تبلیغ فرصت های شغلی بوده است

4. They've begun an advertising blitz to publicize the movie.
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به تبلیغ فیلم های تبلیغاتی کرده اند تا فیلم را تبلیغ کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک فیلم تبلیغاتی را برای تبلیغ این فیلم آغاز کرده اند

5. She did a series of interviews to publicize her new book.
[ترجمه ترگمان]او چندین مصاحبه انجام داد تا کتاب جدیدش را تبلیغ کند
[ترجمه گوگل]او یک سری از مصاحبه ها را برای انتشار کتاب جدیدش منتشر کرد

6. The Left Book Club was serving to publicize Communist ideology.
[ترجمه ترگمان]باشگاه کتاب چپی ها در حال خدمت به تبلیغ ایدئولوژی کمونیسم بود
[ترجمه گوگل]باشگاه کتاب چپ خدمت می کرد که ایدئولوژی کمونیست را تبلیغ کند

7. We must publicize the meeting widely.
[ترجمه ترگمان]ما باید این جلسه را به طور وسیع تبلیغ کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید جلسه را به طور گسترده ای تبلیغ کنیم

8. Silkworm mulberry was built to publicize leadership group on the village.
[ترجمه ترگمان]Silkworm برای مشهور کردن گروه رهبری در این روستا ساخته شده است
[ترجمه گوگل]توت کرم ابریشم برای تبلیغ گروه رهبری در روستا ساخته شده است

9. C. A patent holder must publicize the details of his invention when its legal period is over. D. One can get all the details of a patented invention from a library attached to the patent office.
[ترجمه ترگمان]ج یک دارنده حق ثبت باید جزئیات اختراع خود را هنگامی که دوره قانونی اش تمام شود به اطلاع عموم برساند د می توان تمام جزئیات یک اختراع ثبت شده از کتابخانه متصل به دفتر ثبت اختراع را به دست آورد
[ترجمه گوگل]C دارنده حق اختراع باید جزئیات اختراع خود را زمانی که دوره قانونی آن تمام شده است، منتشر کند د می توانید تمام جزئیات یک اختراع ثبت شده را از یک کتابخانه متصل به اداره ثبت اختراع دریافت کنید

10. Publicize quality problem and potential problems and implement quality information feedback system.
[ترجمه ترگمان]حل مساله کیفیت و مشکلات بالقوه و اجرای سیستم بازخورد کیفیت اطلاعات
[ترجمه گوگل]مشکلات کیفیت و مشکالت بالقوه را منتشر کرده و سیستم بازخورد اطلاعات کیفی را پیاده سازی کنید

11. Polster: No, we don't publicize this information on principle.
[ترجمه ترگمان]Polster: نه، ما این اطلاعات را در اصل تبلیغ نمی کنیم
[ترجمه گوگل]پلیستر خیر، ما این اطلاعات را به طور کلی تبلیغ نمی کنیم

12. They intend to publicize the human virtuousness, social beauty and self renewal by means of negating the human's evils, social defects and self sufferings.
[ترجمه ترگمان]آن ها قصد دارند the انسان، زیبایی اجتماعی و خود را با استفاده از نفی the انسانی، نقص های اجتماعی و رنج های خود تبلیغ کنند
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند فضیلت انسانی، زیبایی اجتماعی و نوسازی خود را از طریق نفی اعراب، نقص های اجتماعی و رنج های خود تجسم کنند

13. A good estate agent will know the best ways to publicize the fact that your home is for sale.
[ترجمه ترگمان]یک آژانس املاک و مستغلات بهترین راه ها را برای تبلیغ این حقیقت که منزل تان برای فروش است آشنا می کند
[ترجمه گوگل]یک نماینده املاک خوب می داند که بهترین راه برای افشای این واقعیت است که خانه شما برای فروش است

14. He also published a number of books of his designs, which doubtless served to publicize his name.
[ترجمه ترگمان]او همچنین تعدادی از کتاب های خود را منتشر کرد که بدون شک نام او را تبلیغ می کردند
[ترجمه گوگل]او همچنین تعدادی از کتاب های طرح های خود را منتشر کرد که بی تردید به تبلیغ نام او کمک کرد

پیشنهاد کاربران

تبلیغات گسترده راه انداختن

فاش کردن، عمومی کردن

شناساندن

تبلیغ کردن

مورد توجه قرار گرفتن
توجه همه را جلب کردن
به اطلاع عموم رساندن

علنی کردن


کلمات دیگر: