کلمه جو
صفحه اصلی

trot


معنی : یورتمه روی، صدای یورتمه رفتن اسب، یورتمه، بچه تاتی کن، کودک، عجوزه، یورتمه رفتن
معانی دیگر : (گام برداری اسب و غیره) یورتمه، لکه، لکه رفتن، یورتمه بردن، به سرعت حرکت کردن، شتافتن، شتابیدن، بدوبدو رفتن، (انسان) راه رفتن تند (میان دویدن و راه روی معمولی)، نیم دو، صدای پای اسب یورتمه رو، تاپاق تاپاق، رجوع شود به: trotline، مسابقه ی یورتمه روی (اسب)، (خودمانی) رجوع شود به: pony، (قدیمی - تحقیرآمیز) پیرزن

انگلیسی به فارسی

یورتمه، یورتمه روی، بچه تاتی کن، یورتمه رفتن،صدای یورتمه رفتن اسب، کودک، عجوزه


طوطی، صدای یورتمه رفتن اسب، یورتمه، یورتمه روی، بچه تاتی کن، کودک، عجوزه، یورتمه رفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trots, trotting, trotted
(1) تعریف: of a quadruped, esp. a horse, to travel briskly by moving the left foreleg forward simultaneously with the right hind leg, and the right foreleg simultaneously with the left hind leg.

- The horse had recovered and was trotting easily around the paddock.
[ترجمه ترگمان] اسب بهبود یافته و به آسانی در چراگاه یورتمه می رفت
[ترجمه گوگل] اسب بهبود یافته بود و به راحتی در اطراف لندن حرکت می کرد

(2) تعریف: to go at a pace between a walk and a run; jog.
مشابه: jog

- The toddler trotted in front of his grandfather into the park.
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا جلوتر از پدربزرگش به پارک یورتمه رفت
[ترجمه گوگل] کودک نوپا در مقابل پدربزرگش به پارک رفت
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: trot out
• : تعریف: to lead, ride, or cause to move at a trot.
مشابه: jog

- The beginners are learning to trot their horses, and are not ready to try galloping.
[ترجمه ترگمان] تازه مبتدی ها یاد می گیرند که اسب ها را یورتمه بروند و آماده نیستند که چهار نعل بروند
[ترجمه گوگل] مبتدیان در حال آموختن اسب های خود را می کشند و آماده نیست که آنها را بکوبند
اسم ( noun )
(1) تعریف: the gait of a four-footed animal, esp. a horse, in which the left foreleg is moved forward simultaneously with the right hind leg, and vice versa.

(2) تعریف: any gait between a walk and a run; brisk or jogging pace.

(3) تعریف: a horse race in which the only gait allowed is a trot.

• gait between a walk and a run, jog; gait of a horse between a walk and a canter; (archaic) old woman
move briskly; move with a gait between a walk and run (usually of a horse); cause to trot

مترادف و متضاد

یورتمه روی (اسم)
gait, trot

صدای یورتمه رفتن اسب (اسم)
trot

یورتمه (اسم)
trot

بچه تاتی کن (اسم)
trot

کودک (اسم)
babe, baby, child, kid, infant, tike, bantling, trot, chit, tyke

عجوزه (اسم)
hag, beldam, crone, hellcat, trot, grey mare

یورتمه رفتن (فعل)
trot, dog-trot

move along briskly


Synonyms: amble, canter, go, hurry, jog, lope, pad, rack, ride, run, scamper, step lively


جملات نمونه

The horse set off at a trot.

اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.


The horse trotted away from us.

اسب درحال یورتمه رفتن از ما دور شد.


1. trot out
(عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن،عرضه کردن 3- تکرار کردن

2. on the trot
(خودمانی) 1- پی در پی،متوالی،پشت سرهم

3. she won three races on the trot
سه مسابقه را پشت سرهم برد.

4. the horse set off at a trot
اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.

5. Need makes the old wife trot.
[ترجمه ترگمان]احتیاج دارم که پیرزن را یورتمه به یاد
[ترجمه گوگل]نیازمند عصای همسر قدیمی است

6. You'd better trot along and finish your work.
[ترجمه ترگمان]بهتر است یورتمه بروی و کارت را تمام کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر می شوید و کار خود را پایان دهید

7. Was it really necessary to trot out the same old stereotypes about Ireland?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا لازم بود که همان stereotypes کهنه را از ایرلند دور کند؟
[ترجمه گوگل]آیا واقعا لازم بود که کلیشه های قدیمی پیرامون ایرلند را از بین ببریم؟

8. You trot out that argument whenever I try to discuss this matter with you.
[ترجمه ترگمان]هر وقت سعی می کنم راجع به این موضوع با تو بحث کنم، از این بحث لذت می بری
[ترجمه گوگل]این استدلال را هر وقت که سعی می کنم این موضوع را با شما در میان بگذارم، بیرون می آورم

9. They won three games on the trot.
[ترجمه ترگمان] اونا سه تا بازی در حال یورتمه رفتن رو برنده شدن
[ترجمه گوگل]آنها سه بازی را در یوونتوس به دست آوردند

10. The girl broke into a trot and disappeared around the corner.
[ترجمه ترگمان]دختر شروع به یورتمه رفتن کرد و در گوشه اتاق ناپدید شد
[ترجمه گوگل]این دختر به زادگاه افتاد و در اطراف گوشه ناپدید شد

11. Her new job certainly keeps her on the trot.
[ترجمه ترگمان]شغلش به طور حتم او را یورتمه می برد
[ترجمه گوگل]شغل جدید او قطعا او را در یزد نگه می دارد

12. The horse started off at a steady trot.
[ترجمه ترگمان]اسب با یورتمه یکنواخت شروع به حرکت کرد
[ترجمه گوگل]اسب با یک قدم ثابت به راه افتاد

13. Her horse broke into a trot.
[ترجمه ترگمان]اسب به یورتمه افتاد
[ترجمه گوگل]اسب او را به یک غرغرو کشید

14. She lost five games on the trot.
[ترجمه ترگمان] اون پنج تا بازی رو یورتمه از دست داد
[ترجمه گوگل]او پنج بازی را در زادگاه از دست داد

15. In this book, John Pemble takes a brisk trot through the history and mysteries of Venice.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، جان Pemble از طریق تاریخ و اسرار ونیز به سرعت یورتمه می رود
[ترجمه گوگل]در این کتاب، جان پاندل از طریق تاریخ و رمز و راز ونیز به یک قدم زدن شلوغ می انجامد

I must be trotting along now or I'll miss the train.

حالا باید تند بروم و الا به قطار نخواهم رسید.


She won three races on the trot.

سه مسابقه را پشت سرهم برد.


He trotted out the same old excuses.

همان بهانه‌های قبلی را تکرار کرد.


اصطلاحات

on the trot

(عامیانه) 1- پی‌در‌پی، متوالی، پشت سرهم


on the trot

2- در فعالیت دایم، در حال دوندگی


the trots

(عامیانه) اسهال، به ریق افتادن، ریق زنی


trot out

(عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن، عرضه کردن 3- تکرار کردن


پیشنهاد کاربران

پیاده رویه تند

پاورچین

یورتمه رفتن

راه رفتن با سرعت متوسط

run at a moderate pace with short steps

اصلاحیه
دویدن را سرعت متوسط

run at a moderate pace with short steps


کلمات دیگر: