کلمه جو
صفحه اصلی

superego


معنی : وجدان، ابر خود، شخصیت اخلاقی
معانی دیگر : (روان شناسی) فراخود، ابرمن، فروید شخصیت اخلاقی، نفس اماره

انگلیسی به فارسی

superego، ابر خود، شخصیت اخلاقی، وجدان


ابر خود، (فروید) شخصیت اخلاقی، نفس اماره، وجدان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: superegos
• : تعریف: in psychoanalysis, the part of the psyche that controls behavior by applying learned moral standards to one's impulses and desires.

• partially conscious portion of the psyche that represents the conscience and serves to moderate the animalistic impulses of the id (psychoanalysis)
your super-ego is the part of your mind which makes you aware of what is right and wrong, and which causes you to feel guilt when you have done something wrong; a technical term in psychology.

مترادف و متضاد

وجدان (اسم)
breast, conscience, superego

ابر خود (اسم)
superego

شخصیت اخلاقی (اسم)
superego

جملات نمونه

1. My adolescence was a triumph of the superego over the id.
[ترجمه ترگمان]دوره بلوغ من، پیروزی خود را بر سر کارت شناسایی کرده بود
[ترجمه گوگل]نوجوانی من یک پیروزی سوپراگو در مورد شناسه بود

2. The decline of the superego disturbs the equilibrium to a dangerous degree.
[ترجمه ترگمان]افول ابرمن، تعادل را به درجه خطرناکی از بین می برد
[ترجمه گوگل]کاهش سوپراگو تعادل را به میزان خطرناکی تحمیل می کند

3. Finally, the superego again acts as regulator over the tendency towards maximum inclusive fitness.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ابرمن دوباره بعنوان تنظیم کننده بر روی گرایش به حداکثر تناسب جامع عمل می کند
[ترجمه گوگل]در نهایت، superego دوباره به عنوان تنظیم کننده بر گرایش به حداکثر آمادگی فراگیر عمل می کند

4. Under this theory, the superego as a restraint.
[ترجمه ترگمان]در این تئوری، ابرمن به عنوان محدودیت عمل می کند
[ترجمه گوگل]تحت این نظریه، superego به عنوان محدودیت

5. They are superego, ego and ID.
[ترجمه ترگمان]آن ها سوپر ضمیر، ضمیر و ID هستند
[ترجمه گوگل]آنها superego، ego و ID هستند

6. It corresponds approximately to Freud's superego and is the ground for discernibility and difference.
[ترجمه ترگمان]آن تقریبا مربوط به ابرمن فروید است و زمینه ای برای تفاوت و اختلاف است
[ترجمه گوگل]این تقریبا به superego فروید مربوط می شود و زمینی برای تشخیص و تفاوت است

7. The superego was Freud's term for the conscience -- values and ideals, shame and guilt.
[ترجمه ترگمان]ابرمن، عبارت فروید برای وجدان، ارزش ها و آرمان های انسانی، شرم و احساس گناه بود
[ترجمه گوگل]سوپراگو اصطلاح فروید برای وجدان بود - ارزش ها و آرمان ها، شرم و گناه

8. Nevertheless, Freud did detect a providential, protective element in the superego.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، فروید یک عنصر محافظ و محافظ را در ابرمن تشخیص داد
[ترجمه گوگل]با این وجود، فروید یک عنصر حفاظتی را در superego تشخیص داد

9. As we saw earlier, it was out of this primal conflict that human societies and the superego first emerged.
[ترجمه ترگمان]همان طور که قبلا دیدیم، از این درگیری ابتدایی که جوامع انسانی و ابرمن در ابتدا پدیدار شدند، خارج شد
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلا مشاهده کردیم، از این درگیری اولیه بود که جوامع انسانی و superego برای اولین بار ظاهر شد

10. Giddens in particular has pointed to the very varying ways in which Freud used the words id, ego and superego.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، گیدنز به روش های بسیار متفاوتی اشاره کرده است که در آن فروید از کلمات نهاد، ضمیر و سوپر ضمیر استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]گیدنز به طور خاص به روش های بسیار متفاوت اشاره کرده است که در آن فروید از کلمات id، ego و superego استفاده می کند

11. They started to talk about the ego, id and superego as if they were physical realities located in the body.
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به صحبت در مورد نفس، نهاد و سوپر ضمیر کردند که گویی واقعیت های فیزیکی واقع در بدن هستند
[ترجمه گوگل]آنها شروع به صحبت در مورد خود، ایده و superego، به عنوان اینکه آنها واقعیت های فیزیکی واقع در بدن هستند

12. In both manias fusion with the psychic representative of the parental figure - the superego - occurs with comparable consequences.
[ترجمه ترگمان]در هر دو ترکیب manias با نماینده ذهنی شخصیت والدین، سوپر ضمیر با عواقب آن قابل مقایسه است
[ترجمه گوگل]در هر دو مانیاس همجوشی با نماینده روحی شکل والدین - superego - با عواقب قابل مقایسه ای رخ می دهد

13. Expressed in terms of individual psychology, the danger was one of dissolution of the painfully acquired superego and corresponding regression in the ego.
[ترجمه ترگمان]در رابطه با روان شناسی فردی، خطر یکی از منحل کردن سوپر ضمیر و رگرسیون مربوطه در ضمیر است
[ترجمه گوگل]به لحاظ روانشناسی فردی بیان شده است، خطر یکی از انحلال سوپراگو دردناک به دست آمده و رگرسیون مربوط به خود است

14. The agency implicated in these is clearly not the id, nor simply the ego, but rather the superego.
[ترجمه ترگمان]سازمانی که در این موارد دست دارد، به روشنی نهاد و نه به سادگی ضمیر، بلکه به جای سوپر ضمیر است
[ترجمه گوگل]آژانس متذکره در اینها به وضوح نه شناسه، نه فقط خود، بلکه سوپراگو است

پیشنهاد کاربران

فرا خود ( روانشناسی )

فرا من

superego ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: فرامن
تعریف: در نظریۀ روان کاوی، مولفۀ اخلاقی شخصیت که بازنمود معیارهای جامعه و تعیینکنندۀ معیارهای فرد در ارزش گذاری درست و نادرست است


کلمات دیگر: