کلمه جو
صفحه اصلی

murderous


معنی : سبع، کشنده، خونین، خون اشام، قاتل وار
معانی دیگر : وحشیانه، شنیع، سبعانه، قادر به یا گناهکار به یا درصدد قتل، جنایت بار، مرگبار، (عامیانه) بسیار دشوار یا ناخوشایند یا خطرناک و غیره

انگلیسی به فارسی

قاتل وار، کشنده، سبع


مرگبار، کشنده، خونین، قاتل وار، سبع، خون اشام


انگلیسی به انگلیسی

• homicidal, of murder, of slaughter; very unpleasant, troublesome (colloquial)
someone who is murderous is likely to murder someone and may already be guilty of such a crime.
a murderous attack or other action results in the death of many people.

مترادف و متضاد

Antonyms: easy, facile, pleasant


سبع (صفت)
fierce, brute, wild, savage, ferocious, atrocious, lupine, murderous, rapacious, truculent

کشنده (صفت)
attractive, fatal, murderous, deadly, mortal, pernicious

خونین (صفت)
sanguinary, sanguineous, murderous, blooded, bloody, gory, internecine, blood-red, slaughterous

خون اشام (صفت)
carnal, sanguinary, bloodthirsty, murderous, blood-minded, tigerish, butcherly, cannibalish, slaughterous

قاتل وار (صفت)
murderous

difficult


Synonyms: arduous, brutal, criminal, cruel, dangerous, deadly, destroying, destructive, devastating, exhausting, fell, ferocious, harrowing, hellish, killing, lethal, ruinous, sapping, savage, strenuous, unpleasant


جملات نمونه

a murderous act

عمل وحشیانه


the murderous look of the drunken prisoner

نگاه جنایت‌بار زندانی مست


a murderous attack

حمله به قصد کشت


The final exams were murderous.

امتحانات نهایی کشنده بود.


1. a murderous act
عمل وحشیانه

2. a murderous attack
حمله ی به قصد کشت

3. the murderous look of the drunken prisoner
نگاه جنایت بار زندانی مست

4. the final exams were murderous
امتحانات نهایی کشنده بود.

5. I have no idea who this murderous fiend may be.
[ترجمه ترگمان]من هیچ ایده ای ندارم که این شیطان قاتل کیه
[ترجمه گوگل]من هیچ نظری ندارم که این خائن مرگبار ممکن است

6. This murderous lunatic could kill them both without a second thought.
[ترجمه ترگمان]این دیوانه قاتل می توانست هر دو را بدون فکر دوم بکشد
[ترجمه گوگل]این فرشته مرگبار می تواند هر دو را بدون فکر دوم بکشد

7. There was a murderous light in his eyes.
[ترجمه ترگمان]در چشمانش برق مرگباری دیده می شد
[ترجمه گوگل]نور چشمانداز در چشم او وجود داشت

8. I couldn't withstand the murderous heat.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم در برابر گرمای کشنده مقاومت کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانستم قهرمان مرگبار را تحمل کنم

9. He made a murderous attack on his wife that evening.
[ترجمه ترگمان]آن شب به همسرش حمله کرد
[ترجمه گوگل]او در همان شب یک حمله قاتل به همسرش انجام داد

10. It was a crazy, sexy, murderous relationship Weary entered into with people he eventually beat up.
[ترجمه ترگمان]این رابطه احمقانه، سکسی و کشنده بود که با کسانی که نهایتا موفق به کتک خوردن می شدند وارد شده بود
[ترجمه گوگل]این یک رابطه دیوانه، سکسی، قاتل بود که با افرادی که او در نهایت ضرب و شتم وارد شد وارد شد

11. She had stopped giving me murderous looks and seemed quite bright-eyed as we got ourselves ready to leave the ship.
[ترجمه ترگمان]همان طور که خود را آماده کرده بودیم تا کشتی را ترک کنیم، او دیگر به من نگاه آدمکشی نکرده بود
[ترجمه گوگل]او متوقف شده بود به نظر من قاتل و به نظر می رسید کاملا روشن به نظر می رسد به عنوان ما خود را آماده ترک کشتی

12. He unleashed another murderous war in the 1980s, eliminating more than 800 mobsters until the Corleone clan was dominant.
[ترجمه ترگمان]او یک جنگ مرگبار دیگر را در دهه ۱۹۸۰ رها کرد و بیش از ۸۰۰ mobsters را تا زمانی که قبیله Corleone غالب شد، از بین برد
[ترجمه گوگل]او در دهه 1980 یک جنگ قهرمانانه دیگر را به راه انداخت و بیش از 800 مهاجم را از بین برد تا زمانی که قبیله ی Corleone غالب بود

13. Miranda kicked her dressing table, feeling murderous.
[ترجمه ترگمان]میراندا به میز آرایش ضربه زد و احساس آدمکشی کرد
[ترجمه گوگل]میراندا میز روتختی خود را لگد می زد، احساس مرگبار می کند

14. He was a murderous gangster.
[ترجمه ترگمان] اون یه خلافکار قاتل بود
[ترجمه گوگل]او یک گانگستر مرگبار بود

15. She cast a murderous look over his hard male profile.
[ترجمه ترگمان]به نیم رخ خشن مرد نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او یک نگاه قهرمانانه بر روی پروفایل مرد سختش گذاشت

پیشنهاد کاربران

Intending or likely to murder; savage


بی رحمانه


کلمات دیگر: