tumor

معنی : خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور

معانی دیگر : آمو، دشپل، دشپیل، گوک، گرهک

انگلیسی به فارسی

( tumour ) دشپل، تومور، برآمدگی، ورم، غده

تومور، غده، ورم، دشبل، بر امدگی، خیز

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

مشتقات: tumoral (adj.), tumorlike (adj.), tumorous (adj.)

• (1) تعریف: an abnormal mass of diseased tissue that arises from normal tissue in the body and serves no physiological purpose.
• مشابه: growth

- The surgeon removed the cancerous tumor.

[ترجمه ترگمان] جراح تومور سرطانی را بیرون آورد
[ترجمه گوگل] جراح تومور سرطانی را حذف کرد

• (2) تعریف: any swollen part.

• abnormal swelling of any part of the body; growth, lump of abnormal tissue serving no physiological purpose (pathology); haughtiness, bombast (archaic)

مترادف و متضاد

خیز (اسم)

bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

ورم (اسم)

bulge, tumidity, edema, dropsy, botch, tympany, swelling, bunny, tumor, node, tumefaction, turgidity, welt, tumescence

بر امدگی (اسم)

eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

غده (اسم)

knot, wen, lump, tumor, node, gland

دشبل (اسم)

tumor, gland, tumour

تومور (اسم)

growth, tumor, tumour

abnormal growth in animate being

Synonyms: bump, cancer, carcinoma, cyst, lump, neoplasm, sarcoma, swelling, tumefaction

جملات نمونه

1. the tumor in his eye is malignant

غده ی درون چشم او بدخیم است.

2. a benign tumor

غده ی خوش خیم

3. a benign tumor

غده ی خوش خیم

4. a malignant tumor

آموی بدخیم

5. a vegetating tumor

غده ی در حال رشد

6. a vicious tumor

یک غده ی بدخیم

7. an indolent tumor

غده ی بی درد

8. an innocent tumor

غده ی خوش خیم

9. an ulcerous tumor

غده ی زخمدار (قرحه دار)

10. john excised the tumor from the patient's head

جان غده را از مغز بیمار درآورد.

11. He was known for facilitating the process whereby tumor markers, or lab tests for tumors, were brought into the marketplace.

[ترجمه ترگمان]او به خاطر تسهیل فرآیندی شناخته شد که در آن مارکرهای توموری، یا تست های آزمایشگاهی برای تومورها، به بازار آورده شدند
[ترجمه گوگل]او برای تسهیل روند که به موجب آن نشانگرهای تومور یا آزمایشی آزمایشگاهی برای تومورها به بازار عرضه شد شناخته شد

12. The researchers irradiated all of the tumor cells to render them incapable of spreading once returned to the patients' bodies.

[ترجمه ترگمان]محققان تمام سلول های تومور را آلوده کردند تا آن ها قادر به گسترش آن ها نباشند و بار دیگر به بدن بیماران باز گردند
[ترجمه گوگل]محققان تمام سلولهای تومور را تابش دادند تا آنها را نتوانند در زمان انتشار به بدن بیمار بازگردانند

13. A deep-seated brain tumor was diagnosed.

[ترجمه ترگمان]یه تومور مغزی عمیق تشخیص داده شد
[ترجمه گوگل]تومور مغزی عمیق تشخیص داده شد

14. But like the brain, a tumor needs oxygen.

[ترجمه ترگمان]، اما مثل مغز تومور به اکسیژن نیاز داره
[ترجمه گوگل]اما مانند مغز، تومور نیاز به اکسیژن دارد

15. It showed a tumor in the frontal lobe in a very awkward place: close to the motor strip and language areas.

[ترجمه ترگمان]آن یک تومور در لوب پیشانی را در یک مکان بسیار نامناسب نشان داد: نزدیک به نوار موتور و مناطق زبانی
[ترجمه گوگل]این تومور را در لوب فرونتال نشان می دهد در یک مکان بسیار ناخوشایند نزدیک به نوار موتور و مناطق زبان

16. Matthew was wrongly diagnosed as having a brain tumor.

[ترجمه ترگمان]متیو \"اشتباها تشخیص داده که تومور مغزی داره\"
[ترجمه گوگل]متی به اشتباه به عنوان یک تومور مغزی تشخیص داده شد

a benign tumor

غده‌ی خوش‌خیم

a malignant tumor

آموی بدخیم

پیشنهاد کاربران

tumor ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: تودینه 2
تعریف: 1. ورم کردگی که یکی از علائم اصلی آماس است 2. بافت تازه رُسته ای که تکثیر یاخته ای در آن مهارنشده و پیشرونده است|||متـ . نورویش3 neoplasm

کلمات دیگر: