کلمه جو
صفحه اصلی

sisterly


معنی : خواهرانه، خواهر وار
معانی دیگر : خواهرانه، خواهروار

انگلیسی به فارسی

خواهر، خواهرانه، خواهر وار


خواهرانه، خواهر وار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: befitting or like a sister.

- sisterly love
[ترجمه ترگمان] عشق خواهرانه
[ترجمه گوگل] خواهر عشق
قید ( adverb )
مشتقات: sisterliness (n.)
• : تعریف: in the manner of a sister.

- She acted sisterly to me.
[ترجمه 🌠MM93🌠] او خواهرانه با من رفتار کرد.
[ترجمه ترگمان] او با من مثل خواهرانه رفتار کرد
[ترجمه گوگل] او به تنهایی به من عمل کرد

• pertaining to a sister, characteristic of a sister
in a manner that is characteristic of a sister
a woman's sisterly feelings are her feelings of warmth and affection towards her sister or brother.

مترادف و متضاد

خواهرانه (صفت)
sisterly, sororal

خواهر وار (صفت)
sisterly

جملات نمونه

1. She gave Lee a sisterly kiss.
[ترجمه ترگمان] اون یه بوسه خواهرانه به \"لی\" داد
[ترجمه گوگل]او به لی بوسه ی خواهرانه داد

2. Their friendship can best be described as sisterly.
[ترجمه ترگمان]دوستی آن ها می تواند به عنوان خواهرانه توصیف شود
[ترجمه گوگل]دوستی آنها بهترین توصیف است

3. Bernadette gave him a shy, sisterly kiss.
[ترجمه ترگمان]برنادت بوسه ای خجولانه و خواهرانه به او زد
[ترجمه گوگل]برنادت او را خجالتی و بیرحمانه به او داد

4. She gave him a sisterly kiss.
[ترجمه ترگمان]او بوسه ای خواهرانه به او زد
[ترجمه گوگل]او بوسه ی خواهر خود را به او داد

5. I felt quite sisterly towards him, but I couldn't marry him.
[ترجمه ترگمان]نسبت به او احساس خواهرانه داشتم، اما نمی توانستم با او ازدواج کنم
[ترجمه گوگل]من کاملا نسبت به او احساس می کردم، اما نمی توانستم ازدواج کنم

6. Serena is torn between her sisterly love and her annoyance with Stella's aggressive insecurity.
[ترجمه ترگمان]سرینا بین عشق خواهرانه و ناراحتی اش با عدم امنیت پیشرفته استلا پاره شد
[ترجمه گوگل]Serena بین عشق و ازدواج او با ناراحتی ناشی از استلا تکان می خورد

7. Let's talk about something more sisterly.
[ترجمه ترگمان]بیا درباره موضوع دیگری حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید در مورد چیزی بیشتر از خواهر و برادر صحبت کنیم

8. This can hardly be described as sisterly behaviour.
[ترجمه ترگمان]این به سختی می تواند به عنوان رفتار خواهرانه توصیف شود
[ترجمه گوگل]این به سختی می تواند به عنوان رفتار خواهرانه توصیف شود

9. Her eyes blazed with her fierce sisterly love of him.
[ترجمه ترگمان]چشمانش از عشق شدید خواهر او زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]چشمهایش با عشق و علاقه جدی اش به او درخشید

10. Well, possibly more than sisterly.
[ترجمه ترگمان] خب، احتمالا بیشتر از خواهر
[ترجمه گوگل]خوب، احتمالا بیش از خواهر

11. We just had a sisterly relationship.
[ترجمه ترگمان] ما همین الان یه رابطه خواهری داشتیم
[ترجمه گوگل]ما فقط یک رابطه خواهر داشتیم

12. Her bright eyes are full of sisterly affection when she speaks to him.
[ترجمه ترگمان]وقتی با او حرف می زند، چشمان درخشانش پر از محبت خواهرانه هستند
[ترجمه گوگل]چشمان روشن او پر از مهر و محبت استبدادی است که او با او صحبت می کند

13. The sisterly chat between the two of them lasted till midnight.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی خواهرانه بین آن دو نفر تا نیمه شب ادامه یافت
[ترجمه گوگل]چت خواهری بین دو نفر تا نیمه شب ادامه داشت

14. They are twin sisters. They share a sisterly love that runs deeper than blood.
[ترجمه ترگمان]آن ها دوخواهر دوقلو هستند آن ها یک عشق خواهرانه را به اشتراک می گذارند که عمیق تر از خون است
[ترجمه گوگل]آنها دو خواهر هستند آنها یک عشق خواهر را که عمیق تر از خون می شود، به اشتراک می گذارند

15. She had a true sisterly feeling for her brother.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به برادرش احساس خواهرانه داشت
[ترجمه گوگل]او رابطه ای واقعی برای برادرش داشت


کلمات دیگر: