کلمه جو
صفحه اصلی

simplified


معنی : سادهشده
معانی دیگر : ساده شده

انگلیسی به فارسی

ساده شده


ساده شده، سادهشده


انگلیسی به انگلیسی

• made simpler, made less complex, made easier

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ساده شده، ساده نشدنی، تحویل ناپذیر

مترادف و متضاد

ساده شده (صفت)
simplified

جملات نمونه

1. he simplified the profile by turning it into a silhouette
با تبدیل نیمرخ به سیه نما آن را ساده کرد.

2. The law needs to be simplified.
[ترجمه ترگمان]قانون باید ساده شود
[ترجمه گوگل]این قانون باید ساده شود

3. The whole process has now been greatly simplified.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر کل فرآیند به شدت ساده شده است
[ترجمه گوگل]کل پروسه اکنون بسیار ساده شده است

4. He presents the theory in a grossly simplified form.
[ترجمه ترگمان]او این نظریه را به شکلی برجسته ساده می کند
[ترجمه گوگل]او این نظریه را به شکل بسیار ساده ای ارائه می دهد

5. Millions of people want new, simplified ways of interacting with a computer.
[ترجمه ترگمان]میلیونها نفر خواستار راه های جدید و ساده تعامل با یک کامپیوتر هستند
[ترجمه گوگل]میلیون ها نفر می خواهند روش های جدید و ساده ای برای تعامل با کامپیوتر داشته باشند

6. The computer has simplified the difficult task of teaching reading to the deaf.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر وظیفه دشوار آموزش خواندن برای ناشنوایان را ساده کرده است
[ترجمه گوگل]کامپیوتر کار ساده ای را برای تدریس خواندن برای افراد ناشنوا ساده کرده است

7. This is a highly simplified view of the economy.
[ترجمه ترگمان]این یک دیدگاه بسیار ساده از اقتصاد است
[ترجمه گوگل]این یک دیدگاه بسیار ساده از اقتصاد است

8. The application forms have now been simplified.
[ترجمه ترگمان]فرم های درخواست اکنون ساده شده است
[ترجمه گوگل]فرم های درخواست شده اکنون ساده شده اند

9. We have simplified and reduced the burden of taxation on capital.
[ترجمه ترگمان]ما بار مالیات بر سرمایه را ساده و کاهش داده ایم
[ترجمه گوگل]ما مالیات بر سرمایه را ساده کرده و کاهش داده ایم

10. The situation is simplified if the utility function is homothetic, and that assumption is made in what follows.
[ترجمه ترگمان]وضعیت در صورتی ساده می شود که تابع منفعت homothetic باشد، و این فرض در شکل زیر ساخته می شود
[ترجمه گوگل]این وضعیت ساده تر می شود اگر عملکرد تابع مطلوب باشد و این فرض در موارد زیر صورت می گیرد

11. The final section gives a Simplified economic analyses for the various conversions of a 200 megawatt plant.
[ترجمه ترگمان]بخش پایانی برای تبدیل های گوناگون یک نیروگاه ۲۰۰ مگاواتی به یک تحلیل اقتصادی ساده نیاز دارد
[ترجمه گوگل]بخش نهایی تجزیه و تحلیل اقتصادی ساده شده برای تبدیل های مختلف یک گیاه 200 مگاوات ارائه می دهد

12. However, Figure 18-1 is simplified by assuming constant average and marginal short-run operating costs up to full capacity.
[ترجمه ترگمان]با این حال، شکل ۱ - ۱۸ با فرض میانگین ثابت و هزینه های عملیاتی کوتاه مدت به ظرفیت کامل ساده شده است
[ترجمه گوگل]با این وجود، شکل 18-1 با فرض متوسط ​​هزینه و هزینه های کوتاه مدت حاشیه کوتاه تا ظرفیت کامل ساده می شود

13. The procedure by way of judicial review was simplified in 1977 and the number of applications rose considerably.
[ترجمه ترگمان]روند بازبینی قضایی در سال ۱۹۷۷ ساده شد و تعداد کاربردها به طور قابل توجهی افزایش یافت
[ترجمه گوگل]این روش از طریق نظارت قضایی در سال 1977 ساده تر شد و تعداد برنامه ها به طور قابل توجهی افزایش یافت

14. Personal computers also have simplified capital budgeting.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترهای شخصی نیز بودجه بندی سرمایه را ساده کرده اند
[ترجمه گوگل]رایانه های شخصی نیز دارای بودجه سرمایه گذاری ساده هستند

پیشنهاد کاربران

آسان تر شده، راحت تر شده، با پیچیدگی کمتر


کلمات دیگر: