کلمه جو
صفحه اصلی

businessman


معنی : تاجر، بازرگان
معانی دیگر : کاسب، کاسبکار، سوداگر، اداره کننده ی کسب یا بنگاه بازرگانی، ادم کاسب

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: businessmen
• : تعریف: a man who works in business or commerce.

• man who engages in commerce or trade
a businessman is a man who works in business, for example by running a firm.
if you describe a man as a good businessman, you mean that he knows how to deal with money and how to make good deals.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تاجر - معامله گر

مترادف و متضاد

تاجر (اسم)
trafficker, monger, chapman, businessman, merchant, tradesfolk

بازرگان (اسم)
monger, businessman, merchant, trader

جملات نمونه

1. a keen businessman
یک سوداگر زیرک

2. a shrewd businessman
سوداگر زرنگ

3. A wealthy businessman has stood bail for him.
[ترجمه ترگمان]یه تاجر ثروتمند براش وثیقه گذاشته
[ترجمه گوگل]یک تاجر ثروتمند برای او محکوم شده است

4. A businessman should grab at any chance to make a profit.
[ترجمه ترگمان]یک تاجر باید از هر فرصتی برای کسب سود استفاده کند
[ترجمه گوگل]یک تاجر باید در هر فرصتی برای سود ایجاد کند

5. Malcolm is a shrewd and realistic businessman.
[ترجمه ترگمان]Malcolm یک تاجر زیرک و واقع بین است
[ترجمه گوگل]مالکوم یک تاجر خوب و واقع گرایانه است

6. The rich businessman gave his whole fortune to the hospital.
[ترجمه ترگمان]تاجر ثروتمند تمام ثروت خود را به بیمارستان داد
[ترجمه گوگل]بازرگان ثروتمند تمام شانس خود را به بیمارستان داد

7. They got involved with a dodgy businessman and lost all their savings.
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک تاجر dodgy درگیر شدند و همه پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]آنها با یک تاجر دوست داشتنی درگیر شدند و تمام پس اندازهای خود را از دست دادند

8. The rich businessman endowed the hospital with half his fortune.
[ترجمه ترگمان]تاجر ثروتمند نیمی از دارایی اش را به بیمارستان داد
[ترجمه گوگل]تاجر ناقص ثروتمند ثروتمند ثروتمند بیمارستان بود

9. He built up a reputation as a tough businessman.
[ترجمه ترگمان]او شهرتی به عنوان یک تاجر سرسخت به وجود آورد
[ترجمه گوگل]او شهرت را به عنوان یک تاجر سختگیر ساخته است

10. A City businessman swindled investors out of millions of pounds.
[ترجمه ترگمان]یک تاجر شهر سرمایه گذاران را از میلیون ها پوند اجاره کرده است
[ترجمه گوگل]سرمایه گذار شهر، سرمایه گذاران را از میلیون ها پوند فریب داد

11. The businessman was billed for delinquent taxes.
[ترجمه ترگمان]این تاجر مالیات های delinquent را پرداخت کرده است
[ترجمه گوگل]بازرگان برای مالیات های غرامت جریمه شد

12. I want to empower the businessman.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم این تاجر را تقویت کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم تجار را قدرتمند کنم

13. I'm just an ordinary businessman, trying to earn an honest penny.
[ترجمه ترگمان]من فقط یه کاسب معمولی هستم و دارم سعی می کنم یه پنی درست و حسابی بدست بیارم
[ترجمه گوگل]من فقط یک تاجر معمولی هستم، در تلاش برای کسب یک پنی صادقانه

14. What qualities go to make a successful businessman?
[ترجمه ترگمان]چه خصوصیاتی باید به یک تاجر موفق تبدیل شود؟
[ترجمه گوگل]چه ویژگی هایی برای ایجاد یک تاجر موفق وجود دارد؟

15. I visualized him as a typical businessman.
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک تاجر معمول تصور کردم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک بازرگان معمولی تجسم کردم

16. A New York business man has bought up the entire company.
[ترجمه ترگمان]یک تاجر نیویورکی، کل این شرکت را خریداری کرده است
[ترجمه گوگل]یک مرد کسب و کار نیویورک کل شرکت را خریداری کرده است

17. He's a business man all the time.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه مرد تجاری است
[ترجمه گوگل]او همیشه یک مرد کسب و کار است

18. I am a business man and I knew how marketable he was.
[ترجمه ترگمان]من یک مرد کاری هستم و می دانم که او چقدر به درد بخور است
[ترجمه گوگل]من یک مرد کسب و کار هستم و می دانستم که او چگونه قابل فروش است

19. The macho male, the business man, the romantic.
[ترجمه ترگمان] مرد خشن، مرد کاری، رمانتیک
[ترجمه گوگل]مرد مردانه، مرد کسب و کار، عاشقانه

20. To be a good business man is the epitome of development and these learned people secretly aspire to that goal.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه یک مرد کسب وکار خوب باشد، مظهر رشد است و این افراد دانشمند به طور پنهانی در آرزوی رسیدن به این هدف هستند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مرد کسب و کار خوب، ظهور توسعه است و این افراد آموخته به طور مخفیانه به این هدف آرزومندند

21. Van Orton, the super-controlled business man, is not the type to go in for bungee jumping.
[ترجمه ترگمان]ون اورتن، مرد کسب وکار با کنترل فوق العاده، از این نوع برای go bungee استفاده نمی کند
[ترجمه گوگل]ون Orton، مرد کسب و کار فوق العاده کنترل، نوعی نیست که برای پریدن از طناب بپوشد

22. Tom : A business man in Sri Lanka.
[ترجمه ترگمان]تام: یک تاجر اهل سری لانکا
[ترجمه گوگل]تام یک مرد کسب و کار در سریلانکا است

23. Her father is a business man.
[ترجمه ترگمان]پدرش مرد کاری است
[ترجمه گوگل]پدرش یک مرد کسب و کار است

24. No one imagined that the apparently respectable business man was really a criminal.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تصور نمی کرد که این مرد برجسته و محترم واقعا یک تبهکار است
[ترجمه گوگل]هیچ کس تصور نمی کرد که مرد کسب و کار ظاهرا محترم واقعا یک جنایتکار بود

25. I have to tell you a business man before you born.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه به دنیا بیای باید یه کاری بهت بگم
[ترجمه گوگل]قبل از تولدت باید یک مرد کسب و کار را بگویم

26. President Bush, MBA from Harvard, was a business man.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور \"بوش\"، \"MBA\" از هاروارد، یک مرد تجاری بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور بوش، MBA از دانشگاه هاروارد، یک مرد کسب و کار بود

27. He a business man all the time.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه مرد تجاری بود
[ترجمه گوگل]او همیشه یک مرد کسب و کار است

28. This business man earns a cool thousand dollars a month.
[ترجمه ترگمان]این مرد تجاری ماهی به اندازه هزار دلار در ماه درآمد دارد
[ترجمه گوگل]این مرد کسب و کار یک هزار دلار در ماه به دست می آورد

29. A business man on a fishing trip saw the puma up a tree.
[ترجمه ترگمان]مرد کاری در سفر ماهیگیری، یوزپلنگ را در یک درخت دید
[ترجمه گوگل]یک مرد کسب و کار در یک سفر ماهیگیری پما را تا یک درخت دید

one of the town's well-known businessmen

یکی از بازرگانان سرشناس شهر


پیشنهاد کاربران

تاجر

تاجر _ بازرگان

شغل ازاد

بازرگان، فروشنده، تاجر🌹🌸💐

کارگان = business man
کارگان بر همسانی بازرگان ساخته شده.
کارگانی = business.


کلمات دیگر: