کلمه جو
صفحه اصلی

pervasive


معنی : فرا گیرنده، نافذ، فراگیر
معانی دیگر : پخش شونده (در درون)، درون گستر، فراگستر، گسترنده، مستولی شونده

انگلیسی به فارسی

فراگیر، نافذ، فراگیرنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: spreading or present everywhere or throughout.

- Rumors of her treachery were so pervasive that she almost began to believe them herself.
[ترجمه ترگمان] شایعات خیانت او چنان شدید بود که او تقریبا خود آن ها را باور کرد
[ترجمه گوگل] شایعات از خیانت او چنان فراگیر بود که تقریبا خود را به آن باور داشت

• penetrating, infiltrating; spreading, extending; permeating, suffusing
something that is pervasive is present or noticed throughout a place or thing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] فراگیر

مترادف و متضاد

فراگیرنده (صفت)
acquisitive, comprehensive, pervasive

نافذ (صفت)
pervasive, dominant, incisive, trenchant, predominant, penetrating, penetrative, penetrant, influent

فراگیر (صفت)
pervasive, universal

extensive


Synonyms: all over the place, can’t get away from, common, general, inescapable, omnipresent, permeating, pervading, prevalent, rife, ubiquitous, universal, wall-to-wall, widespread


Antonyms: light, limited, narrow


جملات نمونه

1. a pervasive mood of pessimism
حالت بدبینی همه جانبه

2. a pervasive odor that clings stubbornly to clothes
بوی نافذی که مدتها در لباس می ماند

3. The influence of Freud is pervasive in her books.
[ترجمه ترگمان]نفوذ فروید در کتاب های او فراگیر شده است
[ترجمه گوگل]نفوذ فروید در کتابهای او فراگیر است

4. A sense of social change is pervasive in her novels.
[ترجمه ترگمان]یک حس تغییر اجتماعی در رمان او فراگیر شده است
[ترجمه گوگل]احساس تغییر اجتماعی در رمان های او فراگیر است

5. Put briefly, there developed an idea of the pervasive religious and moral responsibility of the ruler.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، یک ایده از مسئولیت فراگیر مذهبی و اخلاقی حاکم ایجاد شد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ایده ای از وظایف مذهبی و اخلاقی حاکم را به وجود آورد

6. An even more pervasive problem is that of consistency of performance across time.
[ترجمه ترگمان]یک مشکل فراگیرتر، ثبات عملکرد در طول زمان است
[ترجمه گوگل]یک مشکل پیچیده تر هم این است که هماهنگی عملکرد در طول زمان

7. At times the general dampness became so pervasive that you failed to notice.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، رطوبت کلی چنان فراگیر شد که متوجه نشد
[ترجمه گوگل]در بعضی اوقات مرطوب کننده های عمیق به نظر می رسید

8. Despite all this, a pervasive lack of confidence has settled over the two institutions.
[ترجمه ترگمان]علی رغم همه اینها، فقدان فراگیر اعتماد در دو موسسه برطرف شده است
[ترجمه گوگل]علی رغم همه اینها، عدم اطمینان فراگیر در میان دو نهاد حل و فصل شده است

9. But none are so pervasive, nor so completely satisfactory, that they rule out the need for other lines of explanation.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از آن ها به اندازه کافی فراگیر نیستند و نه کاملا رضایت بخش، که آن ها نیاز به خطوط دیگر توضیح را رد می کنند
[ترجمه گوگل]اما هیچ کدام از اینها فراگیر نیستند و نه کاملا رضایت بخش هستند، زیرا آنها نیاز به خطوط دیگر توضیح را رد می کنند

10. The temporal properties of the environment are more pervasive and more subtle than any series of reminders.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های موقتی محیط more و more از هر سری of هستند
[ترجمه گوگل]خواص زمانی محیطی فراگیر تر و ظریف تر از هر سری از یادآورها است

11. There is sun, heavy silence, a pervasive scent of parched vegetation, a lizard materialized on a rock.
[ترجمه ترگمان]در آنجا، خورشید، سکوت سنگین، یک رایحه کامل گیاه سوخته، یک مارمولک در یک تخته سنگ ظاهر شده بود
[ترجمه گوگل]خورشید، سکوت سنگین، عطری فراگیر از پوشش گیاهی، یک مارمولک روی سنگ ساخته شده است

12. Such negative stereotypes are often reinforced by pervasive media images which portray the young as capable and glamorous.
[ترجمه ترگمان]چنین stereotypes منفی اغلب با تصاویری از رسانه های فراگیر تقویت می شوند که جوانان را قادر و فریبنده نشان می دهند
[ترجمه گوگل]چنین کلیشه هایی منفی اغلب با تصاویر رسانه ای فراگیر که جوان را به عنوان توانایی و فریبنده نشان می دهد، تقویت می شود

13. Mr Izmailov cited pervasive pollution, bad weather, rampant poaching and over-fishing as the reasons for the declining catch.
[ترجمه ترگمان]آقای Izmailov به آلودگی گسترده، آب و هوای بد، شکار غیرقانونی و ماهیگیری به عنوان دلایل کاهش صید اشاره کرد
[ترجمه گوگل]آقای Izmailov از آلودگی فراگیر، آب و هوای بد، وحشیانه شکارچی و ماهیگیری بیش از حد به عنوان دلایل کاهش استفاده کرد

14. Bias is so pervasive that hardly a sentence in normal speech lacks it, and many utterances contain little else.
[ترجمه ترگمان]سوگیری به حدی فراگیر است که به ندرت یک جمله در گفتار عادی فاقد آن است، و بسیاری از جملات، حاوی موارد دیگری هستند
[ترجمه گوگل]سوء تفاهم بسیار فراگیر است که تقریبا یک جمله در گفتار عادی آن کم است و بسیاری از سخنرانیها چیز دیگری را دربرمیگیرد

15. There is a very pervasive belief that it is research in theoretical and applied linguistics which provides the solutions.
[ترجمه ترگمان]یک باور جامع وجود دارد که در زبان شناسی نظری و کاربردی وجود دارد که راه حل را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]یک باور بسیار فراگیر وجود دارد که این تحقیق در زبان شناسی تئوریک و کاربردی است که راه حل ها را فراهم می کند

a pervasive odor that clings stubbornly to clothes

بوی نافذی که مدت‌ها در لباس می‌ماند


a pervasive mood of pessimism

حالت بدبینی همه‌جانبه


پیشنهاد کاربران

متراکم

آکنده، سرشار، پر، رسوخ کرده، نفوذ کرده

فراگیر, گسترده

فراگیر
نافذ
گسترده
Pervasive smell

شایع
بیشتر تمایل به جنبه منفی داره

گسترده


کلمات دیگر: