کلمه جو
صفحه اصلی

limitations

انگلیسی به فارسی

محدودیت ها، محدودیت، تحدید، محدود سازی، شرط، سابقه


انگلیسی به انگلیسی

• characteristic of being limited or restricted (e.g.: "i enjoy living in an apartment, but it has its limitations. for instance, you don't have your own garden.")

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] محدودیتها

جملات نمونه

1. the limitations of language in conveying thought
محدودیت های زبان در رساندن اندیشه

2. we are all subject to human limitations
ما همه دستخوش کاستی هایی هستیم که مختص بشر است.

3. all post offices have weight and size limitations
همه ی ادارات پست در مورد وزن و اندازه محدودیت هایی دارند.

پیشنهاد کاربران

حدود، محدودیت ها، کاستی ها

در متون پژوهشی به مفهوم محدودیت هایی است که بر روند و نتیجه پژوهش تاثیر گذاشته و از دایره دسترس و کنترل پژوهشگر خارج هستند. از نظر من بهترین معادل برای این واژه "محدودیتها" است.


کلمات دیگر: