کلمه جو
صفحه اصلی

expense


معنی : هزینه، خرج، بر امد، مصرف
معانی دیگر : مبلغ، اجرت، پرداخت، (مهجور) مصرف، گسارش، صرف، هدر دادن، مایه ی خرج، موجب هزینه، (جمع) مخارج، هزینه ها (به ویژه هزینه های مربوط به امور بازرگانی یا اداری یا ملکی)، به عنوان هزینه ذکر کردن، (در فهرست مخارج) وارد کردن، به حساب گذاشتن، مخارج مصرف، فدیه

انگلیسی به فارسی

برآمد، هزینه، خرج، (مخارج) مصرف، فدیه


هزینه، خرج، مصرف، بر امد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: at the expense of
(1) تعریف: something given or paid out, such as money, effort, or time, esp. in return for something else; cost.
مترادف: cost, expenditure, outlay
مشابه: disbursement, loss, reckoning

(2) تعریف: a cause of giving or paying out.
مترادف: cost
مشابه: charge, debit, price

(3) تعریف: loss or sacrifice.
مترادف: cost, loss, price, sacrifice
مشابه: detriment, forfeit, toll

- She gained fame at the expense of privacy.
[ترجمه Tina.hmd] او شهرت را به دست آورد حتی به قیمت از دست دادن ( ) حریم شخصی ( اش )
[ترجمه ترگمان] او به قیمت حفظ حریم خصوصی شهرت کسب کرد
[ترجمه گوگل] او شهرت را به خاطر حفظ حریم خصوصی به دست آورد

(4) تعریف: (often pl.) money cost incurred by the performance of work.
مترادف: allowance
مشابه: cost, expense account, outlay, overhead

• cost, price, payment
expense is the money that something costs or that you need to pay for something.
your expenses are the money you spend while doing something connected with your work, which is paid back to you afterwards.
if you do something at someone's expense, they provide the money for it.
if you make a joke at someone's expense, you do it to make them seem foolish.
if you achieve something at someone's expense, you do it in a way that harms them.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] هزینه
[ریاضیات] هزینه، خرج

مترادف و متضاد

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

خرج (اسم)
expenditure, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, input

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

مصرف (اسم)
expenditure, use, utilization, expense, consumption, waster, expenditures, expenses

cost, payment


Synonyms: amount, assessment, bite, bottom line, budget, charge, consumption, debit, debt, decrement, deprivation, disbursement, duty, expenditure, forfeit, forfeiture, insurance, investment, liability, loan, loss, mortgage, obligation, outdo, outlay, out of pocket, output, overhead, payroll, price, price tag, rate, responsibility, risk, sacrifice, spending, sum, surcharge, tariff, toll, upkeep, use, value, worth


جملات نمونه

1. the expense of spirit in a waste of shame
(شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم

2. at the expense of
به حساب،به هزینه ی،به قیمت

3. even at the expense of rupturing arab unity
حتی به قیمت از هم گسیختن اتحاد اعراب

4. he padded the expense account
او در صورت هزینه ها دست برد (و آنها را بیشتر جلوه داد).

5. to load an expense account
در صورت هزینه ها دستکاری کردن

6. at great (little) expense
با هزینه ی بسیار (یا کم)

7. she put me to the expense of a new car
خرج یک اتومبیل تازه را به گردنم گذاشت.

8. a car can be a considerable expense
اتومبیل می تواند خیلی خرج داشته باشد.

9. to purchase one's life at the expense of one's honor
با از دست دادن شرافت جان خود را خریدن

10. he wanted to spare his parents the expense of sending him to college
او می خواست هزینه ی دانشگاه رفتن خود را به والدینش تحمیل نکند.

11. he was sent to school at government's expense as reparation for the death of his father
برای جبران مرگ پدرش او را به خرج دولت به مدرسه فرستادند.

12. it is not wise to achieve economy at the expense of quality
صرفه جویی با فدا کردن کیفیت عاقلانه نیست.

13. he was successful in business but it was done at the expense of his health
او در کاسبی موفق بود ولی این موفقیت به قمیت سلامتی او تمام شد.

14. He traveled at his company's expense.
[ترجمه ترگمان]او به خرج شرکتش سفر کرده بود
[ترجمه گوگل]او در هزینه شرکتش سفر کرد

15. They purchased life at the expense of honour.
[ترجمه ترگمان]آن ها زندگی را به قیمت شرف خریداری کردند
[ترجمه گوگل]آنها زندگی را با هزینه افتخار خریداری کردند

16. He's arranged everything, no expense spared.
[ترجمه ترگمان]او ترتیب همه چیز را داده و هیچ هزینه ای ندارد
[ترجمه گوگل]او همه چیز را مرتب کرده است، هیچ هزینه ای خراب نشده است

17. Expense does not necessarily indicate worth.
[ترجمه ترگمان]هزینه ها لزوما نشان دهنده ارزش نیستند
[ترجمه گوگل]هزینه لزوما نشانگر ارزش نیست

18. The bridge was built at public expense.
[ترجمه ترگمان]این پل با هزینه عمومی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این پل در هزینه عمومی ساخته شده است

19. The results are well worth the expense.
[ترجمه ترگمان]نتایج به خوبی به خرج داده می شود
[ترجمه گوگل]نتایج به خوبی به ارزش هزینه است

20. She rationalized the expense by saying that the costly carpet she had bought would last longer than a cheaper one.
[ترجمه ترگمان]او این هزینه را توجیه کرد و گفت که این فرش گران قیمت که او خریده بود بیشتر از قیمت ارزان تر تمام می شد
[ترجمه گوگل]او این هزینه را تصدیق کرد و گفت که فرش پر هزینه ای که او خریداری کرده، طولانی تر از ارزان تر است

medical expenses

هزینه‌های پزشکی


We must cut down on our expenses.

باید از هزینه‌های خود بکاهیم.


travel expenses

مخارج سفر


the expense of spirit in a waste of shame

(شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم


A car can be a considerable expense.

اتومبیل می‌تواند خیلی خرج داشته باشد.


He was successful in business but it was done at the expense of his health.

او در کاسبی موفق بود؛ ولی این موفقیت به قمیت سلامتی او تمام شد.


اصطلاحات

at great (little) expense

با هزینه‌ی بسیار (یا کم)


at the expense of

به حساب، به هزینه‌ی، به قیمت


no expense(s) spared

بدون صرفه‌جویی در هزینه


پیشنهاد کاربران

هزینه جاری ( هزینه کسرشونده از درآمد دوره مالی ) - به حساب جاری منظورکردن ( انتقال هزینه دارایی ثابت از ترازنامه به سود زیان )

هزینه ( عملیاتی یا جاری ) .
( Operating Expense ( Opex
به معنای هزینه های عملیاتی یا جاری است.
مقایسه کنید با
Expenditure
در
( Capital Expenditure ( Capex
به معنای هزینه های سرمایه ای یا هزینه های احداث.
به تفاوت مفهوم Expenditure و Expense دقت کنید. در ارزیابی پروژه Expenditure مستهلک می شود اما Expense مستهلک نمی شود.

● هزینه
● on expenses:
یعنی روی فاکتور ( اینجا expenses معنی فاکتور میده )
● at the expenses of sb/sth:
در عوض انجامِ، هزینه ی ، جبرانِ
● at sb's expenses
به حساب

هدر دادن

بریز و بپاچ، هزینه اضافی

at the expense of sth : در ازای . . . ، به قیمت . . .

متشکرم از دست اندرکاران بابت توانایی سیستم درترجمه کلمات با معنی ومفهوم کاربردی که دارند

more expense
وقتی که اینو میگن یعنی اینکه بیشتر در میاد برامون.

at the expense of
به بهای زیان رسیدن به یا به بهای زیان رساندن به
به بهای از دست دادن

He built up the business at the expense of his health


کلمات دیگر: