کلمه جو
صفحه اصلی

expenses


معنی : مصرف، مخارج
معانی دیگر : بازرگانى : مخارج

انگلیسی به فارسی

هزینه ها، مخارج، مصرف


انگلیسی به انگلیسی

• charges that an employee incurs in the performance of work (such as travel expenses), expenditures of a business

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] هزینه ها
[حقوق] مخارج، هزینه ها، نفقه
[نساجی] هزینه

مترادف و متضاد

مصرف (اسم)
expenditure, use, utilization, expense, consumption, waster, expenditures, expenses

مخارج (اسم)
expenses

جملات نمونه

1. deductible expenses
هزینه های بخشوده

2. huge expenses
هزینه های گزاف

3. immediate expenses
هزینه های فوری

4. incidental expenses
هزینه های اتفاقی

5. medical expenses
هزینه های پزشکی

6. travel expenses
مخارج سفر

7. variable expenses
هزینه های تغییرپذیر

8. vast expenses
هزینه های هنگفت

9. all of your expenses are defrayable
همه ی هزینه های شما قابل بازپرداخت می باشند.

10. ordinary and extraordinary expenses
هزینه های معمولی و فوق العاده

11. to whittle down expenses
هزینه ها را کم کم کاهش دادن

12. the disproportion between incomes and expenses
عدم تناسب درآمدها و هزینه ها

13. the oil company pays his expenses
شرکت نفت هزینه ی سفر او را می دهد.

14. his earnings did not cover his expenses
درآمد او مخارج او را تامین نمی کرد.

15. we must cut down on our expenses
باید از هزینه های خود بکاهیم.

16. the inclusion of taxes in calculating the expenses
به حساب آوردن مالیات ها در محاسبه هزینه ها

17. his salary is not enough to cover all of his expenses
حقوق او آن قدر نیست که همه ی مخارج وی را بپوشاند.

18. They have to reduce expenses this year.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبورند هزینه های خود را در سال جاری کاهش دهند
[ترجمه گوگل]آنها باید هزینه های این سال را کاهش دهند

19. The heavy expenses involved in his marriage celebration cancelled out the possible pleasure he'd have.
[ترجمه ترگمان]هزینه های سنگینی که در جشن ازدواج او دخالت داشت، لذت احتمالی او را لغو کرد
[ترجمه گوگل]هزینه های سنگین در جشن ازدواج او از لذت احتمالی که او می خواهیم لغو شده است

20. Sort out all your bills, receipts, invoices and expenses as quickly as possible and keep detailed accounts.
[ترجمه ترگمان]همه قبض ها، رسیده ای، فاکتورها و هزینه ها را به سرعت ممکن مرتب کنید و حساب دقیقی داشته باشید
[ترجمه گوگل]اسکناس ها، رسید، فاکتورها و هزینه های خود را در اسرع وقت مرتب کنید و حساب های دقیق را نگه دارید

21. I have to superadd the budget expenses, in my opinion.
[ترجمه ترگمان]من باید مخارج بودجه را به عقیده خودم تسویه کنم
[ترجمه گوگل]من به نظر من باید هزینه های بودجه را به سوپر هدایت کنم

22. We recouped the show's expenses from ticket sales.
[ترجمه ترگمان]بعد از عرضه محصول، مخارج فروش بلیط را کاهش دادیم
[ترجمه گوگل]ما هزینه های نمایش را از فروش بلیط بازپرداخت کردیم

23. He is trying to reduce expenses.
[ترجمه ترگمان]او می کوشد تا هزینه ها را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]او در حال تلاش برای کاهش هزینه ها است

پیشنهاد کاربران

هزینه
father has to pay regular payments to help with expenses for the kids
پدر بایستی پرداخت های مالی منظم داشته باشه برای کمک به هزینه های کودکان

هزینه ، مخارج ، مصرف و هزینه های مالی
All must use of their money in important works due to perhaps they can not pay their expenses very well .
همه باید از پول هاشون در مواقع مهم استفاده کنند چون ممکنه انها نتوانند مخارج شون را به درستی پرداخت کنند .

The money sb spends while working that the employer pays back to them later

هزینه های تنخواه


کلمات دیگر: