کلمه جو
صفحه اصلی

midway


معنی : نیمه راه، وسط مسیر، میان راه
معانی دیگر : نصف راه، وسط، میانگاه، (در نمایشگاه ها و بازارهای مکاره) محل تفریحات و بازی، متوسط، میانجی

انگلیسی به فارسی

میدوی، نیمه راه، وسط مسیر، میان راه


نیمه راه، وسط مسیر، متوسط، میانجی


انگلیسی به انگلیسی

• middle of the way, halfway
located in the middle of the way, located halfway
in the middle of the way, at the half mark of the total distance
if something is midway between two places, it is between them and the same distance from each of them.
if something happens midway through a period of time, it happens during the middle part of it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] وسط، نیمه راه

مترادف و متضاد

نیمه راه (اسم)
halfway, midway

وسط مسیر (اسم)
midway

میان راه (قید)
midway

جملات نمونه

1. midway in the journey of this life, i found myself in a dark forest
(دانته) در نیمه ی راه سفر این زندگانی خود را در جنگل تاریکی یافتم.

2. midway through the journey of this life
(دانته) در نیمه راه سفر این زندگانی

3. midway to the top of the mountain
در نیمه راه قله ی کوه

4. a midway change of locomotives
تغییر لوکوموتیوها در وسط سفر

5. Leeds is midway between London and Edinburgh.
[ترجمه ترگمان]لیدز در وسط لندن و ادینبورگ قرار دارد
[ترجمه گوگل]لیدز میانه بین لندن و ادینبورگ است

6. The city is midway between Edinburgh and London.
[ترجمه ترگمان]این شهر بین ادینبورگ و لندن قرار دارد
[ترجمه گوگل]این شهر در میان ادینبورگ و لندن است

7. The studio is midway between his aunt's old home and his cottage.
[ترجمه ترگمان]این استودیو وسط خانه قدیمی خاله اش و خانه اوست
[ترجمه گوگل]استودیو در میان خانه قدیمی عمو و کلبه اوست

8. When he's midway through, he ticked over.
[ترجمه ترگمان]وقتی در حال نیمه راه است، حواسش پرت می شود
[ترجمه گوگل]وقتی او در نیمه راه به سر می برد، او را تکان داد

9. The hotel is situated midway between the two stations.
[ترجمه ترگمان]این هتل بین دو ایستگاه قرار دارد
[ترجمه گوگل]این هتل در نیمه راه بین دو ایستگاه واقع شده است

10. Leeds scored midway through the first half.
[ترجمه ترگمان]لیدز در نیمه نخست بازی را به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]لیدز در نیمه اول نیمه راه را به ثمر رساند

11. The leading car crashed midway through the tenth lap.
[ترجمه ترگمان]ماشین پیشرو در وسط پای دهم سقوط کرد
[ترجمه گوگل]ماشین پیشرو در اواسط دهه لندن سقوط کرد

12. We are situated midway between Weston-super-Mare and Burnham-on-Sea - 3 miles seaside.
[ترجمه ترگمان]ما در وسط بین وستون - super و Burnham - ۳ مایلی ساحل قرار داریم
[ترجمه گوگل]ما در نیمه راه بین Weston-super-Mare و Burnham-on-Sea قرار دارد - در 3 کیلومتری ساحل

13. The site is midway between the Old City of Jerusalem and Bethlehem.
[ترجمه ترگمان]این مکان بین شهر قدیمی اورشلیم و بیت لحم است
[ترجمه گوگل]این سایت در میان شهر قدیم اورشلیم و بیت لحم واقع شده است

14. When I stop midway, he grasps my hand or arm and pushes it toward his feet.
[ترجمه ترگمان]وقتی در وسط راه متوقف می شوم، دست یا دستم را چنگ می زند و آن را به طرف پاهایش هل می دهد
[ترجمه گوگل]وقتی نیمه راه را متوقف می کنم، دستم را باز می کند و آن را به سمت پای او می کشد

15. A midway path is chosen between the diverging aspirations of the two factions.
[ترجمه ترگمان]یک راه میانی بین آرمان های diverging دو جناح انتخاب شده است
[ترجمه گوگل]مسیر میانجی بین آرزوهای متفاوتی از دو جناح انتخاب شده است

Midway in the journey of this life, I found myself in a dark forest.

(دانته) در نیمه‌ی راه سفر این زندگانی خود را در جنگل تاریکی یافتم.


midway to the top of the mountain

در نیمه‌ی راه قله‌ی کوه


a midway change of Locomotives

تغییر لوکوموتیوها در وسط سفر


پیشنهاد کاربران

در وسط ( راه یا زمان یا . . . )
در بین
در حین


کلمات دیگر: