کلمه جو
صفحه اصلی

inducement


معنی : وسیله، کشش، موجب، انگیزه
معانی دیگر : انگیزان، وادارساز، نیوشانگر، مشوق، توخت، واداری، وادارسازی، ناچارسازی، نیوشانگری، مسبب

انگلیسی به فارسی

انگیزه، موجب، وسیله، مسبب، کشش


التماس، انگیزه، موجب، وسیله، کشش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of inducing.
مترادف: encouragement, persuasion
مشابه: causation, impulsion

(2) تعریف: something used to persuade someone to a course of action; incentive.
مترادف: goad, incentive, influence, stimulus
متضاد: deterrent
مشابه: carrot, come-on, impetus, motive, reason, stimulant

- The free use of a company car was a strong inducement for him to take the job.
[ترجمه ترگمان] استفاده رایگان از یک خودرو برای او انگیزه قدرتمندی بود که این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل] استفاده آزاد از یک ماشین شرکت، انگیزه قوی او برای گرفتن کار بود

• act of inducing; something which persuades or motivates, incentive, encouragement
an inducement is something which might persuade someone to do a particular thing.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] موجب، القاء، انگیزش

مترادف و متضاد

وسیله (اسم)
instrument, handle, recourse, makeshift, organ, appliance, medium, facility, inducement, make-do

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

موجب (اسم)
cause, reason, motive, inducement

انگیزه (اسم)
cause, motive, stimulant, stimulus, goad, motivation, mover, inducement, incentive, impetus, incitation, propellant, propellent

incentive, motive


Synonyms: attraction, bait, brainwash, carrot, cause, come-on, con, consideration, desire, encouragement, hard sell, hook, impulse, incitement, influence, leader, lure, reward, snow job, soft soap, spur, stimulus, sweet talk, temptation, twist, urge


Antonyms: discouragement, disincentive, hindrance, prevention


جملات نمونه

1. the students had little inducement to study hard
شاگردان انگیزه ی زیادی نداشتند که سخت درس بخوانند.

2. The higher payments were offered as an inducement.
[ترجمه ترگمان]پرداخت های بالاتر به عنوان یک تشویق پیشنهاد شده بودند
[ترجمه گوگل]پرداخت های بیشتر به عنوان یک انگیزه ارائه شد

3. There is little inducement for them to work harder.
[ترجمه ترگمان]حتی inducement هم هست که بیشتر کار کنن
[ترجمه گوگل]انگیزه کمی برای آنها برای کار سخت تر وجود دارد

4. I gave the beggar some money as an inducement to leave immediately.
[ترجمه ترگمان]من به گدایی پول دادم که فورا از اینجا بیرون برود
[ترجمه گوگل]من گدایی را به عنوان انگیزه برای ترک بلافاصله به من داد

5. He hasn't much inducement to study English.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که او انگلیسی یاد بگیرد
[ترجمه گوگل]او انگیزه زیادی برای مطالعه انگلیسی ندارد

6. They offer every inducement to foreign businesses to invest in their states.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر انگیزه را به تجارت های خارجی ارائه می کنند تا در ایالات خود سرمایه گذاری کنند
[ترجمه گوگل]آنها هر نوع انگیزه کسب و کارهای خارجی را برای سرمایه گذاری در ایالت هایشان ارائه می دهند

7. The prices are the main inducement - everything is much cheaper here than at the mall.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها انگیزه اصلی هستند - همه چیز در اینجا بسیار ارزان تر از مرکز خرید است
[ترجمه گوگل]قیمت ها انگیزه اصلی هستند - همه چیز اینجا ارزان تر از بازار است

8. The government want to use this as an inducement for developing countries to open up their markets.
[ترجمه ترگمان]دولت می خواهد از این به عنوان مشوقی برای کشورهای در حال توسعه برای گشودن بازارهای خود استفاده کند
[ترجمه گوگل]دولت می خواهد از این به عنوان انگیزه برای کشورهای در حال توسعه برای باز کردن بازارهای خود استفاده کند

9. Similarly, promotion continued as a further inducement for some.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ترفیع به عنوان انگیزه بیشتر برای برخی ادامه یافت
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، ارتقاء به عنوان یک انگیزه بیشتر برای برخی ادامه داد

10. The inducement to give is greater, but by the same token there is a cost to the Exchequer in lost revenue.
[ترجمه ترگمان]انگیزه دادن بیشتر است، اما در همین راستا، یک هزینه برای Exchequer در درآمد از دست رفته وجود دارد
[ترجمه گوگل]الزام به دادن بیشتر است، اما به همین ترتیب هزینه ای برای کسور در درآمد از دست رفته وجود دارد

11. In other words, the initial credit inducement may become accepted as the norm, thus shunting all cash inflows forwards.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، تشویق اعتبار اولیه ممکن است به عنوان یک هنجار پذیرفته شود، بنابراین جریان نقدینگی را به سمت جلو هدایت می کند
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، انگیزه اولیه اعتبار ممکن است به عنوان هنجار پذیرفته شود، بنابراین تمام جریانهای نقدی به جلو حرکت می کنند

12. A considerable inducement was offered, but the refusal rate was high.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد قابل توجهی به او پیشنهاد شده بود، اما نرخ جواب منفی بود
[ترجمه گوگل]تحریم قابل توجهی ارائه شد، اما نرخ امتناع بالا بود

13. Result: an almost irresistibly seductive inducement to work harder and more efficiently.
[ترجمه ترگمان]نتیجه: یک انگیزه بسیار اغوا کننده که تلاش می کند سخت تر و موثرتر عمل کند
[ترجمه گوگل]نتیجه: انگیزه تقریبا غیر قابل تحمیل گمراه کننده به کار سخت تر و کارآمد تر

14. The mechanism and inducement of plant inducible resistance induced by the beet armyworm were introduced.
[ترجمه ترگمان]مکانیسم و تشویق مقاومت inducible گیاه ناشی از چغندر قند، معرفی شد
[ترجمه گوگل]مکانیسم و ​​القا مقاومت مقاوم به گیاه بوجود آمده توسط کرم ارتش زنبور عسل معرفی شد

15. Love is a high inducement for the individual to ripen.
[ترجمه ترگمان]عشق انگیزه بالایی برای رسیدن فرد به آن است
[ترجمه گوگل]عشق یک انگیزه بزرگ برای فرد برای رسیدن است

The students had little inducement to study hard.

شاگردان انگیزه‌ی زیادی نداشتند که سخت درس بخوانند.


پیشنهاد کاربران

انگیزه - مشوق

تلقین، پیشنهاد، القا، تحریک

وسوسه
جذابیت


temptation
Draw
Pull
attraction
bribe
carrot
sweetener


کلمات دیگر: