1. Mr. John was inducted into the office of governor.
[ترجمه جمشید] آفای جان به سمت فرماندار گمارده ش
[ترجمه ترگمان]آقای \"جان\" در دفتر حاکم بود
[ترجمه گوگل]آقای جان به اداره فرماندار منتقل شد
2. Li Xiannian was inducted into the Politburo in 195
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵ وارد دفتر سیاسی دفتر سیاسی شد
[ترجمه گوگل]لی Xiannian در سال 195 به Politburo وارد شد
3. Six new members have been inducted into the Provincial Cabinet.
[ترجمه ترگمان]شش عضو جدید وارد کابینه استانی شده اند
[ترجمه گوگل]شش عضو جدید به کابینۀ ولایتی منتقل شده اند
4. He was formally inducted into the office of governor.
[ترجمه ترگمان]او رسما به دفتر فرماندار وارد شد
[ترجمه گوگل]او به طور رسمی به دفتر فرماندار منتقل شد
5. 18 new junior ministers were inducted into the government.
[ترجمه ترگمان]۱۸ تن از وزرای جدید تازه وارد به دولت وارد شدند
[ترجمه گوگل]18 وزیر کوچک جوان به دولت منتقل شدند
6. Barry was inducted into the Basketball Hall of Fame in 198
[ترجمه ترگمان]بری در سال ۱۹۸ به تالار مشاهیر بسکتبال آمریکا راه یافت
[ترجمه گوگل]بری در سال 1982 به تالار مشاهیر بسکتبال پیوست
7. She inducts Nina into the cult.
[ترجمه ترگمان]او نی نا را به فرقه مذهبی معرفی کرد
[ترجمه گوگل]او نینا را به فرقه تبدیل می کند
8. He was inducted into a literary society.
[ترجمه ترگمان]او وارد یک جامعه ادبی شد
[ترجمه گوگل]او به یک جامعه ادبی تبدیل شد
9. His father inducted him into the secrets of the trade.
[ترجمه ترگمان]پدرش او را در اسرار تجارت به کار می برد
[ترجمه گوگل]پدرش او را به اسرار تجاری تبدیل کرد
10. They were inducted into the skills of magic.
[ترجمه ترگمان]آن ها در این کار مهارت جادویی داشتند
[ترجمه گوگل]آنها به مهارت سحر و جادو وارد شدند
11. He had been inducted into the church as a priest in the previous year.
[ترجمه ترگمان]او در سال گذشته به عنوان یک کشیش به کلیسا وارد شده بود
[ترجمه گوگل]او در سال گذشته به عنوان یک کشیش به کلیسا درآمده است
12. People are inducted into it just as they are socialized into nonpolitical roles and social systems.
[ترجمه ترگمان]مردم همان طور که به نقش های محوری و سیستم های اجتماعی آموزش داده می شوند به آن وارد می شوند
[ترجمه گوگل]مردم به آن اعتقاد دارند، همانطور که آنها به نقش های غیر سیاسی و سیستم های اجتماعی متصل می شوند
13. On Sunday, the fraternity inducts the new pledges.
[ترجمه ترگمان]روز یکشنبه انجمن اخوت در گرو وثیقه جدید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]در روز یکشنبه، برادری وعده های جدید را تحمیل می کند
14. The best-selling boy band will induct Michael Jackson into the hall on March 1 their representative confirmed Tuesday.
[ترجمه ترگمان]در روز ۱ مارس، نماینده این گروه، مایکل جکسون را در سالن اول روز ۱ مارس مورد تایید قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]نماینده فروش خود، مایکل جکسون را در روز 1 مارس به نمایش می گذارد
15. But I believe that children need to be inducted into the tradition of reliving and rethinking moments of their lives.
[ترجمه ترگمان]اما من معتقدم که بچه ها باید به سنت of و تجدید نظر در زندگی شان وارد شوند
[ترجمه گوگل]اما من اعتقاد دارم که کودکان باید به سنت تجدید حیات و تجدید حیات لحظات زندگی خود بپردازند