کلمه جو
صفحه اصلی

inessential


معنی : غیر ضروری، غیر واجب، غیر اصلی، بی ذات
معانی دیگر : غیر اساسی، غیر حیاتی، ناکیاده، بی چیستی

انگلیسی به فارسی

غیر ضروری، غیر واجب، بی ذات، غیر اصلی


غیر ضروری، غیر اصلی، غیر واجب، بی ذات


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not necessary; unimportant.
متضاد: all-important, basic, essential, vital
مشابه: nonessential, superfluous, unnecessary
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is not necessary.
متضاد: essential, necessary

• not essential, not vital, can be done without, not crucial
something that is inessential is unnecessary.
the inessentials are the things that you do not really need.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] غیر اساسی، غیر ضروری

مترادف و متضاد

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

غیر واجب (صفت)
dispensable, unnecessary, inessential

غیر اصلی (صفت)
unessential, inessential, extraneous

بی ذات (صفت)
inessential

جملات نمونه

1. We have omitted footnotes which we judged inessential to the text.
[ترجمه ترگمان]ما footnotes را که inessential را به متن judged حذف کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما پانویسها را حذف کردیم که ما به متن غیر ضروری قضاوت کردیم

2. In naturalistic novels such inessential things as a minor character's physiognomy and costume are depicted in minute detail.
[ترجمه ترگمان]در رمان های naturalistic برخی چیزهای غیر اساسی مانند یک چهره و لباس جزئی به طور دقیق به تصویر کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]در رمان های طبیعت، چیزهای غیر ضروری به عنوان یک شخصیت فیزیکی و صحنه های شخصیت جزئی در جزئیات دقیق نشان داده شده است

3. Leave inessential equipment behind.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات غیر اولیه را پشت سر بگذارید
[ترجمه گوگل]تجهیزات غیرقابل برگشت را ترک کنید

4. Where they contradicted each other in inessential points there might be room for debate and uncertainty.
[ترجمه ترگمان]جایی که آن ها با یکدیگر در نقاط غیر اساسی مخالفت می کنند ممکن است جایی برای بحث و عدم اطمینان وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]جایی که آنها در نقاط قضایی تناقض دارند، ممکن است برای بحث و عدم اطمینان وجود داشته باشد

5. Many people consider air conditioning inessential here.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم تهویه هوا را در اینجا مورد توجه قرار می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم، تهویه مطبوع را غیرممکن می دانند

6. These references are not just inessential vestiges of the initially intersubjective character of language, capable of being weeded out by devising an artificially subjective language for sense data.
[ترجمه ترگمان]این منابع تنها بقایای یک زبان intersubjective ابتدایی زبان نیستند، قادر به حذف آن ها با ابداع یک زبان ذهنی مصنوعی برای داده های حسی هستند
[ترجمه گوگل]این ارجاعات نه تنها صرفه جویی های غیر ضروری از شخصیت درون متضاد زبان هستند، بلکه می توانند از طریق طراحی یک زبان مصنوعی ذهنی برای داده های حسابی غلبه کنند

7. Simply because failure meant a stripping away of inessential.
[ترجمه ترگمان]تنها به خاطر این بود که عدم موفقیت برای دور شدن از inessential بود
[ترجمه گوگل]به سادگی به دلیل شکست به معنای سلب کردن دور از غیر ضروری است

8. We usually pay attention to some inessential details, but throw away what are more invaluable.
[ترجمه ترگمان]ما معمولا به برخی از جزئیات غیر ضروری توجه می کنیم، اما آنچه را که بسیار ارزشمند هستند دور بیندازید
[ترجمه گوگل]ما معمولا به برخی جزئیات غیر ضروری توجه می کنیم، اما اهمیت بیشتری داریم

9. Once they are included in the explanation participation drops out as an inessential part of many consent situations.
[ترجمه ترگمان]زمانی که آن ها در فرآیند توضیح حضور داشته باشند، مشارکت به عنوان بخشی غیر ضروری از بسیاری از وضعیت های رضایت حذف می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها در توضیح شرکت گنجانده می شوند، به عنوان بخش مهمی از بسیاری از شرایط رضایتمندی رها می شوند

10. As wages declined, less money was available for purchasing inessential goods, so the prices of these would rise less steeply.
[ترجمه ترگمان]همانطور که دستمزدها کاهش یافت، پول کمتری برای خرید کالاهای اساسی در دسترس بود، بنابراین قیمت این کالاها با شیبی تند کم تر می شد
[ترجمه گوگل]با کاهش دستمزد، برای خرید کالاهای غیرقابل پرداخت پول کمتری به دست آمد، به این ترتیب قیمت آن به شدت افزایش خواهد یافت

11. The ability to distinguish between structure and detail, essential and inessential is a function of one's knowledge of a subject.
[ترجمه ترگمان]توانایی تمایز بین ساختار و جزییات، ضروری و غیر اساسی یک تابع از دانش یک فرد است
[ترجمه گوگل]توانایی تفکیک ساختار و جزئیات، ضروری و غیر ضروری، عملکرد دانش دانش یک فرد است

12. Remember: no one ever tells you they are under worked or that their contribution is inessential.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید: هیچ کس به شما نمی گوید که آن ها تحت فشار قرار گرفته اند یا این که مشارکت آن ها غیر ضروری است
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید: هیچ کس تا به حال به شما نمی گوید که آنها تحت کار هستند و یا سهم آنها غیر ضروری است

13. Make a pile for each different type of record, and use the opportunity to discard everything inessential.
[ترجمه ترگمان]یک دسته برای هر نوع پرونده متفاوت بسازید، و از این فرصت برای حذف همه چیز غیر ضروری استفاده کنید
[ترجمه گوگل]یک شمع برای هر یک از انواع رکوردها ایجاد کنید و از این فرصت برای از بین بردن همه موارد غیر ضروری استفاده کنید

14. Simply because failure meant a stripping away of the inessential.
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این که از دست رفتن از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]به سادگی به دلیل شکست به معنای سلب دور از غیر ضروری است

پیشنهاد کاربران

بی پایه


کلمات دیگر: