کلمه جو
صفحه اصلی

midmost


معنی : وسط، بسیار صمیمی، واقع در عین وسط
معانی دیگر : درست در وسط، میان ترین، درونی ترین، سری ترین، محرمانه ترین، واقع در عین وسط، بسیار صمیمی، وسط

انگلیسی به فارسی

درست در وسط، میانترین


درونی ترین


سری ترین، محرمانه ترین


وسط، میان، بخش میانی


نیمه عمر، بسیار صمیمی، وسط، واقع در عین وسط


انگلیسی به انگلیسی

• located exactly in the middle; closest to the middle
exactly in the middle; in the midst

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دقیقا واقع شده در وسط، وسط ترین

مترادف و متضاد

وسط (صفت)
middle, mediocre, middling, second-class, midmost, second-rate

بسیار صمیمی (صفت)
midmost

واقع در عین وسط (صفت)
midmost

جملات نمونه

1. in the midmost part of the forest
درست در وسط جنگل

2. the excursion of the eyes from a midmost position
برونگردی چشم ها از جایگاه میانی خود

in the midmost part of the forest

درست در وسط جنگل



کلمات دیگر: