کلمه جو
صفحه اصلی

midst


معنی : قلب، دل، قسمت وسط، در میان
معانی دیگر : میان، وسط، میانگاه، (شعر قدیم) در میان، در وسط، در (midst' هم می نوشتند)

انگلیسی به فارسی

دل، قلب، قسمت وسط، در وسط، درمیان


در میان، قلب، دل، قسمت وسط


انگلیسی به انگلیسی

• happening in the middle of a period of time; location of something surrounded by other things; occurring during particular circumstances; middle point of a whole
in the middle, among, during

if you are in the midst of a group of people, you are among them or surrounded by them; a formal word.
if something happens in the midst of an event, it happens during that event; a formal word.
if you are in the midst of doing something, you are doing it at the moment; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] قسمت وسط

مترادف و متضاد

قلب (اسم)
heart, anagram, midst, brassy, counterfeit

دل (اسم)
heart, midst, spunk, conscience

قسمت وسط (اسم)
midst

در میان (حرف اضافه)
into, across, among, between, amongst, amid, amidst, midst, betwixt

middle, core


Synonyms: betwixt and between, bosom, center, deep, depths, halfway, heart, hub, interior, mean, medium, midpoint, nucleus, thick


Antonyms: exterior, exteriority, outside


جملات نمونه

1. in the midst of the chaos that followed the shooting, the attacker escaped
در میان شلوغ پلوغی پس از تیراندازی،ضارب فرار کرد.

2. in the midst of
در میان،در وسط،درطی،درحین

3. a house in the midst of a rice field
خانه ای در میان یک کشتزار برنج

4. there is a spy in our midst
در میان ما جاسوس وجود دارد.

5. in our (or your or their) midst
در میان ما (شما یا آنها)

6. In the midst of life we are in death.
[ترجمه ترگمان]در بحبوحه زندگی ما در مرگ هستیم
[ترجمه گوگل]در میان زندگی ما در مرگ هستیم

7. Such beauty was unexpected in the midst of the city.
[ترجمه ترگمان]این زیبایی در میان شهر غیر منتظره بود
[ترجمه گوگل]چنین زیبایی در میان شهر غیر منتظره بود

8. The hunters camped in the midst of the thick forest.
[ترجمه ترگمان]شکارچیان در میان جنگل انبوه اتراق کردند
[ترجمه گوگل]شکارچیان در میان جنگل های ضخیم اردو می کردند

9. We are in the midst of one of the worst recessions for many, many years.
[ترجمه ترگمان]ما در وسط یکی از بدترین recessions سال های سال هستیم
[ترجمه گوگل]ما در میان یکی از بدترین رکود ها برای بسیاری از سالهاست

10. The house is set in the midst of large gardens.
[ترجمه ترگمان]خانه در میان باغ های بزرگ قرار دارد
[ترجمه گوگل]خانه در میان باغهای بزرگ قرار دارد

11. He fought bravely in the midst of the battle.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در میان نبرد جنگید
[ترجمه گوگل]او با جدیت در میان نبرد، شجاعانه جنگید

12. We were sitting in the midst of an elegant and well-dressed audience.
[ترجمه ترگمان]ما در میان یک جمعیت شیک و آراسته نشسته بودیم
[ترجمه گوگل]ما در میان مخاطبان ظریف و باهوش نشسته بودیم

13. She stood preening in their midst, delighted with the attention.
[ترجمه ترگمان]او در میان آن ها نشسته بود و از این که توجه او را جلب کرده بود لذت می برد
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود preening در میان آنها، خوشحال با توجه

14. There is a traitor in our midst.
[ترجمه ترگمان] یه خائن بین ما وجود داره
[ترجمه گوگل]یک خائن در میان ما وجود دارد

15. I admired her serenity in the midst of so much chaos.
[ترجمه ترگمان]من آرامش او را در میان این همه هرج و مرج تحسین می کردم
[ترجمه گوگل]او را در میان هرج و مرج بسیار تحسین کرده ام

16. Eleanor arrived in the midst of a blizzard.
[ترجمه ترگمان]الی نور در میان طوفان به راه افتاد
[ترجمه گوگل]Eleanor در میانه یک گلوله قرار گرفت

There is a spy in our midst.

در میان ما جاسوس وجود دارد.


a house in the midst of a rice field

خانه‌ای در میان یک کشتزار برنج


اصطلاحات

in our (or your or their) midst

در میان ما (شما یا آنها)


in the midst of

در میان، در وسط، درطی، درحین


پیشنهاد کاربران

اوج
بحبوجه


کلمات دیگر: