کلمه جو
صفحه اصلی

inefficiency


معنی : بی کفایتی، عدم کاردانی، بی عرضگی، بی ظرفیتی
معانی دیگر : بی کفایتی، بی عرضگی، عدم کاردانی، بی ظرفیتی

انگلیسی به فارسی

بی کفایتی، بی عرضگی، عدم کاردانی، بی ظرفیتی


ناکارآمدی، بی کفایتی، عدم کاردانی، بی عرضگی، بی ظرفیتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: inefficiencies
(1) تعریف: the state or quality of being inefficient.
متضاد: efficiency

(2) تعریف: that which is inefficient.
متضاد: efficiency

• lack of efficiency, incompetency, incapability
if you refer to the inefficiency of a person, organization, or system, you are referring to the fact that they are badly organized and do not use resources, equipment, or time in the best possible way.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] عدم کارایی، ناکارایی

مترادف و متضاد

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

عدم کاردانی (اسم)
inefficiency

بی عرضگی (اسم)
ineptitude, inefficiency

بی ظرفیتی (اسم)
inefficiency

incompetence


Synonyms: incapability, disorganization, wastefulness, carelessness, inability


جملات نمونه

1. their inefficiency makes one sick
بی عرضگی آنها آدم را دلزده می کند.

2. she kept harping on her husband's inefficiency
او مرتبا درباره ی بی عرضگی شوهرش حرف می زد.

3. this setback was another illustration of his inefficiency and stupidity
این شکست نمونه ی دیگری از بی عرضگی و نابخردی او بود.

4. the dry rot of a government that is more afraid of criticism than its own inefficiency
درون تباهی حکومتی که از انتقاد بیشتر می ترسد تا از بیعرضگی خود

5. Conflict between management and workers makes for inefficiency in the workplace.
[ترجمه ترگمان]تعارض بین مدیریت و کارگران باعث ناکارآمدی در محل کار می شود
[ترجمه گوگل]مناقشه بین مدیریت و کارکنان، باعث ناکارآمدی در محل کار می شود

6. This economic system is working in inefficiency.
[ترجمه ترگمان]این سیستم اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند
[ترجمه گوگل]این سیستم اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند

7. The report drew a grim picture of inefficiency and corruption.
[ترجمه ترگمان]این گزارش تصویری ناخوشایند از ناکارآمدی و فساد را به تصویر کشید
[ترجمه گوگل]این گزارش یک تصویر مبهم از ناکارآمدی و فساد را به تصویر کشید

8. This type of inefficiency arises because workers and management are ill - equipped.
[ترجمه ترگمان]این نوع ناکارآمدی به این دلیل بروز می کند که کارکنان و مدیریت بیمار هستند
[ترجمه گوگل]این نوع ناکارآمدی بوجود می آید زیرا کارگران و مدیران مجهز هستند

9. They taxed me with inefficiency.
[ترجمه ترگمان]با عدم کفایت مرا متهم کردند
[ترجمه گوگل]آنها با ناکارآمدی مالیاتی کردند

10. The manager was discharged for inefficiency.
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر بی کفایتی اخراج شد
[ترجمه گوگل]مدیر برای ناکارآمدی تخلیه شد

11. The report revealed a great deal of bureaucratic inefficiency.
[ترجمه ترگمان]این گزارش مقدار زیادی از ناکارآمدی بروکراتیک را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]این گزارش بخش بزرگی از ضعف اداری را نشان داد

12. The downside was inefficiency, corruption and environmental destruction.
[ترجمه ترگمان]زیان، ناکارآمدی، فساد و تخریب محیطی بود
[ترجمه گوگل]ضعف ناکارآمدی، فساد و تخریب محیط زیست بود

13. It yielded inefficiency, apathy, and disunity-the very things we did not see in action in the Gulf.
[ترجمه ترگمان]این امر ناکارآمدی، بی علاقگی، و disunity را به دست آورد - همان چیزهایی که ما در عمل در خلیج ندیده بودیم
[ترجمه گوگل]این ناکارآمدی، بی تفاوتی و جدایی را به همراه داشت - چیزی که ما در خلیج فارس نمی بینیم

14. Meanwhile his Society's inefficiency left him destitute.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، ناکارآمدی جامعه او را درمانده کرده بود
[ترجمه گوگل]در همین حال ناکارآمد بودن جامعه او را ناکام گذاشت

پیشنهاد کاربران

بی کافیتی _ به درد نخوردن

ناکافی

با بهترین کیفیت ممکن کار نکردن

بی کفایتی،
بی عرضگی

The report drew a grim picture of inefficiency and corruption

ناکارآمدی

The inefficient way in which sth/an does sth


کلمات دیگر: