1. their inefficiency makes one sick
بی عرضگی آنها آدم را دلزده می کند.
2. she kept harping on her husband's inefficiency
او مرتبا درباره ی بی عرضگی شوهرش حرف می زد.
3. this setback was another illustration of his inefficiency and stupidity
این شکست نمونه ی دیگری از بی عرضگی و نابخردی او بود.
4. the dry rot of a government that is more afraid of criticism than its own inefficiency
درون تباهی حکومتی که از انتقاد بیشتر می ترسد تا از بیعرضگی خود
5. Conflict between management and workers makes for inefficiency in the workplace.
[ترجمه ترگمان]تعارض بین مدیریت و کارگران باعث ناکارآمدی در محل کار می شود
[ترجمه گوگل]مناقشه بین مدیریت و کارکنان، باعث ناکارآمدی در محل کار می شود
6. This economic system is working in inefficiency.
[ترجمه ترگمان]این سیستم اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند
[ترجمه گوگل]این سیستم اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند
7. The report drew a grim picture of inefficiency and corruption.
[ترجمه ترگمان]این گزارش تصویری ناخوشایند از ناکارآمدی و فساد را به تصویر کشید
[ترجمه گوگل]این گزارش یک تصویر مبهم از ناکارآمدی و فساد را به تصویر کشید
8. This type of inefficiency arises because workers and management are ill - equipped.
[ترجمه ترگمان]این نوع ناکارآمدی به این دلیل بروز می کند که کارکنان و مدیریت بیمار هستند
[ترجمه گوگل]این نوع ناکارآمدی بوجود می آید زیرا کارگران و مدیران مجهز هستند
9. They taxed me with inefficiency.
[ترجمه ترگمان]با عدم کفایت مرا متهم کردند
[ترجمه گوگل]آنها با ناکارآمدی مالیاتی کردند
10. The manager was discharged for inefficiency.
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر بی کفایتی اخراج شد
[ترجمه گوگل]مدیر برای ناکارآمدی تخلیه شد
11. The report revealed a great deal of bureaucratic inefficiency.
[ترجمه ترگمان]این گزارش مقدار زیادی از ناکارآمدی بروکراتیک را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]این گزارش بخش بزرگی از ضعف اداری را نشان داد
12. The downside was inefficiency, corruption and environmental destruction.
[ترجمه ترگمان]زیان، ناکارآمدی، فساد و تخریب محیطی بود
[ترجمه گوگل]ضعف ناکارآمدی، فساد و تخریب محیط زیست بود
13. It yielded inefficiency, apathy, and disunity-the very things we did not see in action in the Gulf.
[ترجمه ترگمان]این امر ناکارآمدی، بی علاقگی، و disunity را به دست آورد - همان چیزهایی که ما در عمل در خلیج ندیده بودیم
[ترجمه گوگل]این ناکارآمدی، بی تفاوتی و جدایی را به همراه داشت - چیزی که ما در خلیج فارس نمی بینیم
14. Meanwhile his Society's inefficiency left him destitute.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، ناکارآمدی جامعه او را درمانده کرده بود
[ترجمه گوگل]در همین حال ناکارآمد بودن جامعه او را ناکام گذاشت