کلمه جو
صفحه اصلی

whim


معنی : خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس
معانی دیگر : ویر، ریژ، هوسبازی، تلون، هر دم خیالی

انگلیسی به فارسی

هوی و هوس، هوس، خیال، وهم، تلون مزاج، وسواس، تغییر ناگهانی، پنداره، علاقه دمدمی


هوس، هوی و هوس، تلون مزاج، وسواس، خیال، وهم،تغییر ناگهانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a sudden odd or capricious desire, impulse, notion, or change of mind; whimsy; caprice.
مترادف: caprice, crotchet, vagary, whimsy
مشابه: conceit, dream, eccentricity, fancy, humor, idea, impulse, inspiration, notion, quirk, urge, wish, yen

- On a whim, I decided to look up some of my old friends from high school.
[ترجمه ترگمان] به خاطر هوس، تصمیم گرفتم که چند تا از دوستان قدیمی ام را از دبیرستان بیرون بکشم
[ترجمه گوگل] بر اساس یک هذیان، تصمیم گرفتم بعضی از دوستان قدیمم را از دبیرستان ببینم
- The parents spoiled their daughter and gave in to her every whim.
[ترجمه ماهیگیر] والدین دخترشان را لوس کرده و به هر خواسته وی تن دادند
[ترجمه ترگمان] والدین دخترشان را لوس کردند و هر هوس و هوس خود را به او دادند
[ترجمه گوگل] والدین دخترشان را خراب کردند و هر هتلی را به او دادند

• fancy, caprice, notion, impulse; device for operating a hoisting rope in a mine
a whim is a sudden desire to do or have something without any particular reason.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] چرخ دنده بادی به کار گرفته شده برای حمل از چاه، شامل منبع قدرت و یک استوانه بادی .

مترادف و متضاد

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

علاقه دمدمی (اسم)
freak, caprice, fad, whim, whimsy, whim-wham

وهم (اسم)
illusion, fiction, delusion, fancy, specter, whim, fantasy, hallucination, figment, whigmaleerie, mirage

پنداره (اسم)
fancy, imagination, whim

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

تلون مزاج (اسم)
whim, whimsy, flightiness, whimsey, inconstancy, whigmaleerie

تغییر ناگهانی (اسم)
mutation, whim, quirk, revulsion, peripeteia

هوی و هوس (اسم)
whim, vagary

sudden idea


Synonyms: caprice, conceit, craze, desire, disposition, dream, fad, fancy, fantasy, freak, humor, impulse, inclination, notion, passing thought, quirk, sport, thought, urge, vagary, vision, whimsy


Antonyms: plan


جملات نمونه

1. whim and desire
ریژوکام

2. to gratify a whim
هوسی را اقناع کردن

3. How can I hide away, the whim of fate.
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانم پنهان شوم، هوس سرنوشت
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم پنهان کردن، دلهره سرنوشت

4. The bird's nest is vulnerable to the slightest whim of the weather.
[ترجمه ترگمان]لانه پرندگان در برابر هر هوس هوا آسیب پذیر است
[ترجمه گوگل]لانه پرنده برای کوچکترین سردرگمی آب و هوا آسیب پذیر است

5. I didn't leave just on a whim .
[ترجمه ترگمان]من فقط هوس نکردم
[ترجمه گوگل]من فقط بر روی هوی و هوس نشستم

6. We booked the holiday on a whim.
[ترجمه ترگمان]ما برای یک هوس تعطیلات را رزرو کردیم
[ترجمه گوگل]ما تعطیلات را با یک هذیان رزرو کردیم

7. We decided, more or less on a whim, to sail to Morocco.
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که هر چه بیشتر یا کم تر در هوس حرکت کنیم تا به مراکش سفر کنیم
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم، تقریبا با یک هوی و هوس، به سفر به مراکش

8. He appeared and disappeared at whim.
[ترجمه ترگمان]او در هوس ظاهر شد و ناپدید شد
[ترجمه گوگل]او ظاهر شد و ناپدید شد

9. We bought the house on a whim.
[ترجمه ترگمان] ما خونه رو روی هوس خریدیم
[ترجمه گوگل]ما خانه را با یک هوی و هوس خریداری کردیم

10. He flew into a whim and went swimming on a cold winter day, and got a fever soon afterwards.
[ترجمه ترگمان]به هوس افتاد و در یک روز سرد زمستانی شنا کرد و به زودی تب کرد
[ترجمه گوگل]او به هوی و هوس رفت و در یک روز زمستانی سرد زمستان را شناخت و به زودی پس از آن تب را گرفت

11. She bought that dress on a whim.
[ترجمه ترگمان] اون لباس رو هوس کرده
[ترجمه گوگل]او این لباس را با یک شگفتی خرید

12. He panders to her every whim.
[ترجمه ترگمان]او هر هوسی را به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]او هر هوی و هوس را به خود جلب می کند

13. You cannot choose to absent yourself on a whim.
[ترجمه mahshid ghalati] تو نمیتوانی هوسی غیبیت خود را انتخاب کنی
[ترجمه ترگمان] تو نمیتونی تصمیم بگیری که تو هوس باشی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید انتخاب کنید که خودتان را در یک هوی و هوس نبینید

14. Slaves could be bought and sold at the whim of their masters.
[ترجمه ترگمان]برده ها را می شد خرید و به هوس اربابان خود فروخته بود
[ترجمه گوگل]بردگان را می توان در اختیار اساتید خود خرید و فروش کرد

15. Everyone was entirely subject to the whim of the Sultan.
[ترجمه ترگمان]همه به شدت تحت تاثیر هوس سلطان قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]هر کس به طور کامل به هولت سلطان مربوط می شد

He decided to suppress his whims and study his lessons.

تصمیم گرفت هوس‌های خود را سرکوب کند و درس‌های خود را مطالعه کند.


whim and desire

ریژوکام


the whims of fate

هوس‌بازی‌های سرنوشت


the whims of a young poet

هوس‌های شاعر جوان


پیشنهاد کاربران

ویار ( زن حمله )

on a whim
از روی هوس

A whim is a wish to do or have something which seems to have no serious reason or purpose behind it, and often occurs suddenly.
- خواسته یا ایده ای که به طور ناگهانی یا از روی هوس اتفاق میفته.

- هوس . وسوسه . میل
- هوس زودگذر

خیال باطل، پنداره

On a whim
در یک چشم بهم زدن ، در آنه واحد

ویار برای زنان باردار هم سنگ زیر رو داره:
( Pregnancy )
Craving
هر چند این واژه تنها برای ویار و زنان باردار استفاده نمی شه.


کلمات دیگر: