معنی : خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس
معانی دیگر : ویر، ریژ، هوسبازی، تلون، هر دم خیالی
هوی و هوس، هوس، خیال، وهم، تلون مزاج، وسواس، تغییر ناگهانی، پنداره، علاقه دمدمی
هوس، هوی و هوس، تلون مزاج، وسواس، خیال، وهم،تغییر ناگهانی
sudden idea
Synonyms: caprice, conceit, craze, desire, disposition, dream, fad, fancy, fantasy, freak, humor, impulse, inclination, notion, passing thought, quirk, sport, thought, urge, vagary, vision, whimsy
Antonyms: plan
He decided to suppress his whims and study his lessons.
تصمیم گرفت هوسهای خود را سرکوب کند و درسهای خود را مطالعه کند.
whim and desire
ریژوکام
the whims of fate
هوسبازیهای سرنوشت
the whims of a young poet
هوسهای شاعر جوان