کلمه جو
صفحه اصلی

wandering


معنی : سر گردان، سیار
معانی دیگر : دربدر، آلاخون والاخون، خانه بدوش، (رود یا راه و غیره) پرپیچ و خم، پیچاپیچ، (جمع) مسافرت، گشت و گردش، عیار، گشتنده، گدا، کوچگر، چادرنشین، ییلاق و قشلاق کننده، ایلیاتی، سرگردانی، دربدری، پرسه زنی، (جمع) پرت و پلاگویی، پریشان فکری، اواره

انگلیسی به فارسی

سرگردان، آواره، در به در، ،سرگردانی


انگلیسی به انگلیسی

• moving aimlessly from place to place
moving aimlessly from place to place; winding, twisting; loitering
wandering people travel around rather than stay in one place for a long time.
someone's wanderings are journeys they make from place to place without staying anywhere for long.
see also wander.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سرگردانی - حرکت مؤلفه آهسته و چرخشی یک رود که از جاروب کردن رود پیچ ها (مئاندرها) و نوسان یک کمربند رودپیچی ساخته شده است.

مترادف و متضاد

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

سیار (صفت)
moving, wandering, mobile, ambulatory, ambulant, itinerant, migrant, traveling

جملات نمونه

1. a wandering minstrel
داستان گوی سیار

2. a wandering stream
یک نهر پر پیچ و خم

3. the wandering jew
یهودی سرگردان

4. sir richard burton's wandering in africa
سفرهای سر ریچارد برتون در افریقا

5. the people were wandering in the park
مردم در پارک این طرف و آن طرف می رفتند.

6. two old men with wandering thoughts
دو پیرمردی که افکارشان پریشان است

7. The child was found wandering the streets alone.
[ترجمه ترگمان]کودک به تنهایی در خیابان ها سرگردان بود
[ترجمه گوگل]کودک در خیابان ها سرگردان شد

8. I felt my attention wandering during the lecture.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که در موقع سخنرانی، حواسم پرت می شود
[ترجمه گوگل]در سخنرانی من توجه خود را سرگردان کردم

9. We spent the morning wandering around the old part of the city.
[ترجمه ترگمان]صبح را با پرسه زدن در قسمت قدیمی شهر سپری کردیم
[ترجمه گوگل]ما صبح سرگردان در اطراف بخش قدیم شهر بودیم

10. He wore out his shoes wandering around Mexico City.
[ترجمه ترگمان]او کفش های خود را که در اطراف شهر مکزیک سرگردان بود، به پا کرد
[ترجمه گوگل]او کفش های خود را در اطراف مکزیکو سیتی پوشیده بود

11. We can't have people wandering about on private land.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم مردمی را که در سرزمین خصوصی پرسه می زنند، سرگردان کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم افراد را در سرزمین خصوصی سرگردان کنیم

12. They perceived a stranger wandering in the garden.
[ترجمه ترگمان]دیدند که غریبه ای در باغ پرسه می زند
[ترجمه گوگل]آنها یک غریبه سرگردان در باغ را درک کردند

13. She was so weak that her pen kept wandering over the page as she wrote.
[ترجمه ترگمان]چنان ضعیف بود که قلمش روی صفحه ای که می نوشت نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او چنان ضعیف بود که نوشتۀ او همچنان در حال چرخش روی صفحه بود

the wandering Jew

یهودی سرگردان


a wandering stream

یک نهر پر پیچ و خم


Sir Richard Burton's wandering in Africa

سفرهای سر ریچارد برتون در افریقا


a wandering minstrel

داستان‌گوی سیار


پیشنهاد کاربران

سردرگم، دستپاچه شدن،

سرگردانی
پرسه زنی

دوره گرد ( مشخصا در مورد موسیقی )

این کلمه با اضافه کردن ing به فعل wander تشکیل شده است
Wander یعنی پرسه زدن، ول گشتن، بی هدف خاصی، الکی و بیهوده به جایی رفتن ( به زبان ساده یعنی : دست به تخم به جایی رفتن )
ولی ما خیلی دوست داریم این کلمه رو با to بیاریم ولی نیازی نیست
مثلا :
He is wandering garden : داره پرسه زنان میره به باغ
I was just wandering around the house : داشتم اطراف خونه میپلاسیدم ( پرسه میزدم )
They wandered down the street : اونا خیابان را پرسه زنان گذراندند ( در خیابان )
( Don't let the children wander too far ( off : اجازه ندید کودکان زیادی دور شوند ( از شما )

Wandering میتونه صفت باشه اگه قبلش افعال to be نیومده باشن

پریشان . پرت و پلا گو

انحراف یا چشم لوچ هم میشه گMy husband has a wandering eye and it bothers me
شوهرم چشمان لوچی دارد واین منو اذیت میکنه


کلمات دیگر: