کلمه جو
صفحه اصلی

whale


معنی : نهنگ، بال، بالن، وال، قیطس، نهنگ صید کردن
معانی دیگر : وال شکار کردن، نهنگ گرفتن، (جانور شناسی) نهنگ، بـال (راسته های mysticeta و odontoceta)، (عامیانه) کتک زدن، دک و دنده ی کسی را خرد کردن، عظیم الجثه

انگلیسی به فارسی

وال، نهنگ، عظیم الجثه، نهنگ صید کردن، قیطس


نهنگ، وال، بالن، بال، قیطس، نهنگ صید کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: a whale of a
• : تعریف: any of the largest of marine mammals, with a body shaped like a dolphin or porpoise, flippers in place of forelimbs, and a flat, triangular tail.
مشابه: leviathan
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whales, whaling, whaled
• : تعریف: to hunt whales.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: whales, whaling, whaled
• : تعریف: (informal) to beat soundly; thrash.
مشابه: lambaste

• very large sea mammal with an air spout on the top of the head
hunt whales; thrash, hit repeatedly; attack with criticism
a whale is a very large sea mammal.

مترادف و متضاد

نهنگ (اسم)
alligator, whale, leviathan, sea cow

بال (اسم)
wing, whale, ball, fin, sail, pinion

بالن (اسم)
dirigible, zeppelin, whale

وال (اسم)
whale, voile

قیطس (اسم)
whale

نهنگ صید کردن (فعل)
whale

جملات نمونه

1. a whale calf
وال بچه،بچه نهنگ

2. a whale of a difference
تفاوت بسیار زیاد

3. a whale of a story!
یک داستان معرکه !

4. a whale was sighted on the port bow
در زاویه ی چهل و پنج درجه ی سینه ی چپ،نهنگی دیده شد.

5. the whale was blowing a jet of water into the air
نهنگ فواره ای از آب به هوا می دمید.

6. a whale of a
(عامیانه) عالی،بزرگ،محشر،غول آسا

7. a humped whale
نهنگ کوهان دار

8. a prodigious whale
نهنگ عظیم الجثه

9. to harpoon a whale
نهنگ را با آکج صید کردن

10. The whale thrashed the water with its tail.
[ترجمه ترگمان]وال با دمش به آب ضربه زد
[ترجمه گوگل]نهنگ آب را با دمش پرتاب کرد

11. He expressed his revulsion at/against/towards the whale hunting.
[ترجمه گنج جو] نفرت و انزجار خود را از شکار نهنگ ها بر ملا کرد.
[ترجمه ترگمان]از این جهت نفرت خود را نسبت به وال گیری نسبت به وال نشان می داد
[ترجمه گوگل]او ابراز تاسف خود را در مقابل / در برابر / به سمت شکار نهنگ بیان کرد

12. The kids had a whale of a time at the theme park.
[ترجمه ترگمان] بچه ها یه عالمه وقت تو پارک \"پارک\" داشتن
[ترجمه گوگل]بچه ها یک پارک پارک داشتند

13. The whale dived as the harpoon struck it.
[ترجمه ترگمان]چون زوبین فرود آمد وال فرو رفت
[ترجمه گوگل]نهنگ غرق شده به عنوان هارپون به آن حمله کرد

14. Throw out a minnow to catch a whale.
[ترجمه ترگمان]یک ماهی گول بزنید تا وال صید کند
[ترجمه گوگل]یک نهنگ را برای گرفتن یک نهنگ بکشید

15. They had a whale of a time at the funfair.
[ترجمه ترگمان]وال ژان وال گیری را در the دیده بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک وقت نهنگ داشتند

16. We had a whale of a time on holiday.
[ترجمه h.asgari] ما در تعطیلات یه عالمه وقت داشتیم.
[ترجمه فرزان] ما اوقات فوق العاده ای ( محشری ) در تعطیلات داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما در تعطیلات یک وال داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک وقت ناهار داشتیم

17. Norwegian whalers said yesterday they had harpooned a female minke whale.
[ترجمه ترگمان]کشتی های وال گیر نروژی گفتند که دیروز یک وال سر زا را به زوبین زده بودند
[ترجمه گوگل]نهنگهای نروژی دیروز گفتند که آنها یک نهنگ مینای زنانه را پر کرده اند

Too much whaling can make whales extinct.

شکار بی‌رویه نهنگ می‌تواند نژاد آن را منقرض کند.


a whale of a story!

یک داستان معرکه!


a whale of a difference

تفاوت بسیار زیاد


اصطلاحات

a whale of a

(عامیانه) عالی، بزرگ، محشر، غول‌آسا


پیشنهاد کاربران

نهنگ

im having a whale of time = having a fantastic time ( collocation advance ) whale = great

وال ، نهنگ 🐋🐋

نهنگ. وال


نهنگ

The whale has a very distinctive call

معنی عظیم الجثه هم میده
A whale of a wheel
اشاره به چرخ فلک های بسیار بزرگ داره


کلمات دیگر: