کلمه جو
صفحه اصلی

waver


معنی : تبصره قانون، نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردن
معانی دیگر : اهتزاز، پس و پیش روی، تردید کردن، مردد بودن، این دست و آن دست کردن، سست شدن، (صدا و غیره) لرزیدن، (نور و غیره) سوسو زدن، (از نظر درخشش) متغیر بودن، لرزان بودن، پس و پیش رفتن، در اهتزاز بودن (flutter هم می گویند)، پرپر زنان افتادن، پیچ و تاب خوردن و افتادن

انگلیسی به فارسی

متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، تبصره قانون، نوسان کردن


تکان دادن، تبصره قانون، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wavers, wavering, wavered
(1) تعریف: to move back and forth in a fluttering motion; sway.
مترادف: flutter, rock, sway
مشابه: flap, oscillate, tremble, undulate, vacillate, vibrate, wag, wave, wobble

- The flag wavered slightly in the breeze.
[ترجمه ترگمان] پرچم اندکی در باد تکان می خورد
[ترجمه گوگل] پرچم در نسیم کمی تکان خورد
- The needle of the compass wavered.
[ترجمه ترگمان] عقربه قطب نما متزلزل می شد
[ترجمه گوگل] سوزن قطب نما تکان داد
- The mild earthquake made the building waver.
[ترجمه ترگمان] زمین لرزه خفیف ساختمان را متزلزل ساخت
[ترجمه گوگل] زلزله خفیف این ساختمان را تکان داد

(2) تعریف: to show indecision or uncertainty; vacillate.
مترادف: falter, hesitate, vacillate
متضاد: steady
مشابه: equivocate, flip-flop, halt, hang, hedge, hem, hover, oscillate, pause, shilly-shally, sway, tergiversate, waffle, whiffle

- Both candidates seem to waver on the election issues.
[ترجمه ترگمان] هر دو نامزد به نظر می رسد که در مورد مسائل انتخاباتی مردد هستند
[ترجمه گوگل] هر دوی این نامزدها به نظر می رسد که در مورد مسائل انتخابات غوطه ور است

(3) تعریف: to flicker, as a light or candle.
مترادف: flicker
مشابه: blink, gutter, quiver, wobble

- The flame wavered as a cold gust of wind came through a crack in the window.
[ترجمه ترگمان] همچنان که باد سردی می وزید، شعله های آتش به نوسان در آمد
[ترجمه گوگل] شعله به صورت سردی وزش باد از طریق یک کرک در پنجره افتاد

(4) تعریف: to tremble or quaver.
مترادف: quaver, tremble
مشابه: quake, quiver, vibrate, wobble

- His voice wavered as he tried to gain his confidence.
[ترجمه ترگمان] همچنان که می کوشید اعتماد به نفس خود را به دست آورد، صدایش متزلزل شد
[ترجمه گوگل] صدای او مانند او سعی کرد اعتماد به نفس خود را

(5) تعریف: to become unsteady or begin to weaken; falter.
مترادف: falter, weaken
متضاد: steady
مشابه: ebb, fade, fail, stagger, wane

- I have been wavering in my resolve.
[ترجمه ترگمان] تصمیمم را گرفتم
[ترجمه گوگل] من در حل و فصل من وحشت زده شده ام
- The people's faith in their leader never wavered.
[ترجمه ترگمان] ایمان مردم به رهبر هرگز متزلزل نمی شد
[ترجمه گوگل] ایمان مردم به رهبرشان هرگز موجب نگرانی نیست
اسم ( noun )
مشتقات: wavering (adj.), waveringly (adv.), waverer (n.)
• : تعریف: the act of wavering, flickering, or vacillating.
مترادف: flickering, vacillation
مشابه: flap, hesitation, pause, tremor, vibration, wobble
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who waves or causes something to wave or flutter.

(2) تعریف: a person or device that puts waves in hair.

• sway, oscillate, vacillate, fluctuate; blink, flicker (as of light); wobble, tremble; collapse; begin to fail; hesitate, falter
if you waver or if your confidence or faith wavers, your beliefs or intentions become less firm and your actions become less decisive.
if something wavers, it moves or changes slightly.

مترادف و متضاد

تبصره قانون (اسم)
waver

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

دو دل بودن (فعل)
vacillate, waver, scruple

متزلزل شدن (فعل)
totter, waver

فتور پیدا کردن (فعل)
waver

تردید پیدا کردن (فعل)
waver

shift back and forth; be indecisive


Synonyms: be irresolute, be unable to decide, blow hot and cold, change, deliberate, dilly-dally, dither, falter, flicker, fluctuate, halt, hedge, hem and haw, hesitate, oscillate, palter, pause, pussyfoot around, quiver, reel, run hot and cold, seesaw, shake, stagger, sway, teeter, totter, tremble, trim, undulate, vacillate, vary, waffle, wave, weave, whiffle, wobble, yo-yo


جملات نمونه

1. I'm afraid my concentration began to waver as lunch approached.
[ترجمه ایرزاد] میترسیدم وقتی به ز مان ناهار نزدیک شویم تمرکزم را از دست بدهم.
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم وقتی ناهار نزدیک می شد تمرکزم را از دست می دادم
[ترجمه گوگل]من می ترسم تمرکز من شروع به حرکت به عنوان ناهار در نزدیکی

2. The students' attention did not waver .
[ترجمه ترگمان]توجه دانش آموزان متزلزل نشد
[ترجمه گوگل]توجه دانش آموزان از بین رفت

3. They did not waver in their support for him.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حمایت خود پافشاری نمی کردند
[ترجمه گوگل]آنها از حمایت خود برای او فرار نکردند

4. Her steady gaze did not waver.
[ترجمه ترگمان]نگاهش ثابت ماند
[ترجمه گوگل]چشم های مداوم او نمی گذشت

5. Nothing could make me waver in my faith.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست مرا متزلزل کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند به من اعتماد کند

6. We were determined not to waver from our goals.
[ترجمه ترگمان]ما مصمم بودیم که از اهداف خود متزلزل نباشیم
[ترجمه گوگل]ما متعهد شدیم که از اهدافمان فرار نکنیم

7. He listened to the muffled sound waver and fall in pitch, like a faraway siren.
[ترجمه ترگمان]به صدای خفه گوش می داد و مثل یک آژیر دور سقوط می کرد
[ترجمه گوگل]او به زنگ صدای خفه شده گوش داد و به زمین افتاد، مانند یک آژیر دور

8. Palm trees and crescent-shaped dunes seemed to waver in the heat.
[ترجمه ترگمان]درختان نخل و هلالی شکلی به نظر می رسید که در گرما متزلزل است
[ترجمه گوگل]درختان پالم و تپه هایی که به شکل هلالی شکل داشتند به نظر می رسید که در گرما فرو می ریزند

9. But the shaft of light didn't waver.
[ترجمه ترگمان]اما دریچه نور سست نشد
[ترجمه گوگل]اما شفت نور ناپدید شد

10. That commitment can waver or disappear if the arguments of the philosopher or the historian appear to destroy its rational basis.
[ترجمه ترگمان]این تعهد می تواند اگر استدلال های فیلسوف یا مورخ به نظر برسد اساس عقلی خود را از بین ببرد، می تواند تزلزل یا ناپدید شود
[ترجمه گوگل]این تعهد می تواند در صورت استدلال فیلسوف یا مورخ، ناپدید شود یا ناپدید شود، به نظر می رسد که اساس علمی آن را از بین ببرد

11. Whatever happened, she wouldn't let her determination waver over the rejection of the abominable Draper.
[ترجمه ترگمان]هر اتفاقی که می افتاد، نمی گذاشت که عزم و اراده او بر رد شدن of نفرت انگیز دودل شود
[ترجمه گوگل]هرچیزی که اتفاق افتاد، او اجازه نخواهد داد که تصمیم خود را در مورد رد Draper منحرف از بین ببرد

12. Grief teaches the steadiest minds to waver. Sophocles
[ترجمه ترگمان]اندوه به ذهن steadiest یاد می دهد که متزلزل شوند سوفوکل
[ترجمه گوگل]غم و اندوه تعلیم و تربیت را می آموزد سوفوکلس

13. Bristow and Trevitt never waver in the closeness of their mutual dialogue and move easily between forceful classical dynamics and quiet self-containment.
[ترجمه ترگمان]Bristow و Trevitt هرگز در نزدیکی گفتگوی دوجانبه خود تزلزل نشان نمی دهند و به راحتی بین پویایی یک پویای کلاسیک و مهار کردن آرام خود حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]بریستو و تریتیت هرگز در نزدیکی گفت و شنود متقابل خود حرکت نمی کنند و به راحتی بین پویایی های کلاسیک نیرومند و آرامش خودمختاری حرکت می کنند

14. Linder appeared to waver for a moment, like a leaf caught in a breeze.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ کرد، گویی برگی در نسیم موج می زد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد لیندور برای یک لحظه شبیه به یک برگ در یک نسیم افتاد

The feather wavered to the ground.

پر چرخ زنان بر زمین افتاد.


We wavered so much that sombody else bought the house.

آن‌قدر تردید کردیم تا یک نفر دیگر خانه را خرید.


Her faith in God never wavered.

ایمان او به خدا هرگز متزلزل نشد.


Her voice wavered with anger.

صدایش از خشم می‌لرزید.


the wavering light of the candle

نور لرزان شمع


Her temper wavered between joy and gloom.

خلق او بین شادی و حزن در نوسان بود.


پیشنهاد کاربران

تبصره

پیچ و تاب خوردن

نوسان کردن دودل بودن


کلمات دیگر: