کلمه جو
صفحه اصلی

whiff


معنی : وزش، باد، بو، پرچم، پف، دود، نفخه، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن، دروغ گفتن، وزیدن
معانی دیگر : (هوا یا دود و غیره) توده، ابرچه، اثر، نشانه، دمیدن، فوت کردن، پف کردن، (کوچک) سیگار برگ، نسیم، نفس، (دود سیگار و غیره) پک، پک زدن، بوی بد، بوی گند دادن، دروه گفتن، دروه در چیزی گفتن، چاخان

انگلیسی به فارسی

دروغ گفتن، دروغ در چیزی گفتن، چاخان، باد، نفخه،بو، دود، وزش، پف، پرچم، با صدای پف حرکت دادن،وزیدن، وزاندن


صدای جیغ کشیدن، نفخه، باد، بو، دود، وزش، پف، پرچم، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، وزیدن، با صدای پف حرکت دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a trace of odor carried on the air.
مشابه: smell, wind

(2) تعریف: a single inhalation.

- Take a whiff of this tobacco.
[ترجمه ترگمان] بوی این تنباکو رو بده
[ترجمه گوگل] از این تنباکو بخواهید

(3) تعریف: a light brief gust or puff of air, smoke, or the like.

(4) تعریف: a trace or slight outburst.

- a whiff of corruption
[ترجمه ترگمان] یک حس فساد
[ترجمه گوگل] یک فریب است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whiffs, whiffing, whiffed
(1) تعریف: to inhale in puffs; sniff.

(2) تعریف: to blow or be blown in gusts or puffs.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: whiffer (n.)
(1) تعریف: to inhale (something) in puffs; sniff; smoke (tobacco).

(2) تعریف: to blow or carry in gusts or puffs.

• scent; puff of air (often carrying smoke); hint or trace of; strikeout (baseball); flatfish, british flounder
blow; exhale; inhale; emit smoke; smoke (a cigarette); swing and miss a ball (sports); strikeout (baseball)
if there is a whiff of something, there is a faint smell of it.
a whiff of a particular feeling or type of behaviour is a slight sign of it.

مترادف و متضاد

وزش (اسم)
afflatus, guff, airflow, blast, bop, flatus, whiff, whop, plunk

باد (اسم)
blast, air, wind, gale, windiness, flatulence, squall, emphysema, whiff, flatulency, turgidity

بو (اسم)
savor, aroma, scent, odor, smell, redolence, whiff

پرچم (اسم)
blazon, banner, oriflamme, flag, stamen, standard, ensign, vexillum, whiff

پف (اسم)
snuff, puff, whiff, blowing-out, inflation

دود (اسم)
fume, whiff, smoke

نفخه (اسم)
waft, whiff

دروغ در چیزی گفتن (فعل)
whiff

وزاندن (فعل)
whiff

با صدای پف حرکت دادن (فعل)
whiff

دروغ گفتن (فعل)
lie, belie, gab, fib, prevaricate, weasel, whiff, equivocate, lay to

وزیدن (فعل)
breeze, blow, puff, whiff

smell of an odor


Synonyms: aroma, blast, breath, dash, draught, flatus, fume, gust, hint, inhalation, odor, puff, scent, shade, smack, sniff, snuff, soupçon, trace, trifle, waft


جملات نمونه

1. a whiff of fog hangs around the summit of damavand
توده ای از مه در اطراف قله ی دماوند قرار دارد.

2. a whiff of smoke
پف دود

3. the whiff of garlic
بوی سیر

4. the faintest whiff of sorrow
کمترین نشانه ای از اندوه

5. He caught a whiff of her perfume.
[ترجمه A.A] او رایحه ( بوی ) عطرش را حس کرد
[ترجمه ترگمان]بوی عطر او را حس کرد
[ترجمه گوگل]او صدای عطر او را گرفت

6. He leaned towards me and I caught/got a whiff of garlic.
[ترجمه ترگمان]به طرف من خم شد و من یک رایحه سیر گرفتم
[ترجمه گوگل]او به سمت من فرود آمد و من گرفتار شدم / یک سیب گرفتم

7. As she walked past, I caught a whiff of her perfume.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کنار من رد شد، بوی عطر او را حس کردم
[ترجمه گوگل]همانطور که او گذشته راه می رفت، من عصبانی شدن عطر او را گرفتم

8. A whiff of fresh air cleared his head.
[ترجمه ترگمان]رایحه هوای تازه سرش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]صدای هوای تازه صدای او را پاک کرد

9. I caught the whiff of whisky on his breath.
[ترجمه ترگمان]بوی ویسکی را در نفسش گرفتم
[ترجمه گوگل]من صدای ویسکی را در نفس خود گرفتم

10. Journalists caught a whiff of scandal and pursued the actress relentlessly.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران خبر یک رسوایی را دادند و بی رحمانه این بازیگر را تعقیب کردند
[ترجمه گوگل]ژورنالیستها صدای رسوایی را گرفتند و بازیگر بازیگری را بی وقفه دنبال کردند

11. The rooms in this hotel savour of a whiff of roach.
[ترجمه ترگمان]در این هتل بوی یک سوسک را استشمام می کند
[ترجمه گوگل]اتاق ها در این هتل عجیب و غریب است

12. There is an awful whiff coming from the dustbin.
[ترجمه ترگمان]بوی بدی از سطل آشغال ساطع می شود
[ترجمه گوگل]یک ضرب و جرح وحشتناک از گرد و غبار وجود دارد

13. He always retreated emotionally at the first whiff of conflict.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از احساسی که در نخستین برخورد با او داشت، از نظر عاطفی عقب می نشست
[ترجمه گوگل]او در اولین فوران درگیری عاطفی را پشت سر گذاشت

14. He lost consciousness at the first whiff of ether.
[ترجمه ترگمان]اولین رایحه اتر را از دست داد
[ترجمه گوگل]او اولین نفس اتر را از دست داد

15. The whiff of danger filled her with excitement.
[ترجمه ترگمان]رایحه خطر او را هیجان زده کرده بود
[ترجمه گوگل]صدای خطر او را با هیجان پر کرد

a whiff of smoke

پف دود


A whiff of fog hangs around the summit of Damavand.

توده‌ای از مه در اطراف قله‌ی دماوند قرار دارد.


the whiff of garlic

بوی سیر


the faintest whiff of sorrow

کمترین نشانه‌ای از اندوه


The storm whiffed dry snow into their faces.

توفان، برف خشک را بر صورت‌های آن‌ها می‌دمید.


پیشنهاد کاربران

رایحه


کلمات دیگر: