1. a whiff of fog hangs around the summit of damavand
توده ای از مه در اطراف قله ی دماوند قرار دارد.
2. a whiff of smoke
پف دود
3. the whiff of garlic
بوی سیر
4. the faintest whiff of sorrow
کمترین نشانه ای از اندوه
5. He caught a whiff of her perfume.
[ترجمه A.A] او رایحه ( بوی ) عطرش را حس کرد
[ترجمه ترگمان]بوی عطر او را حس کرد
[ترجمه گوگل]او صدای عطر او را گرفت
6. He leaned towards me and I caught/got a whiff of garlic.
[ترجمه ترگمان]به طرف من خم شد و من یک رایحه سیر گرفتم
[ترجمه گوگل]او به سمت من فرود آمد و من گرفتار شدم / یک سیب گرفتم
7. As she walked past, I caught a whiff of her perfume.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کنار من رد شد، بوی عطر او را حس کردم
[ترجمه گوگل]همانطور که او گذشته راه می رفت، من عصبانی شدن عطر او را گرفتم
8. A whiff of fresh air cleared his head.
[ترجمه ترگمان]رایحه هوای تازه سرش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]صدای هوای تازه صدای او را پاک کرد
9. I caught the whiff of whisky on his breath.
[ترجمه ترگمان]بوی ویسکی را در نفسش گرفتم
[ترجمه گوگل]من صدای ویسکی را در نفس خود گرفتم
10. Journalists caught a whiff of scandal and pursued the actress relentlessly.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران خبر یک رسوایی را دادند و بی رحمانه این بازیگر را تعقیب کردند
[ترجمه گوگل]ژورنالیستها صدای رسوایی را گرفتند و بازیگر بازیگری را بی وقفه دنبال کردند
11. The rooms in this hotel savour of a whiff of roach.
[ترجمه ترگمان]در این هتل بوی یک سوسک را استشمام می کند
[ترجمه گوگل]اتاق ها در این هتل عجیب و غریب است
12. There is an awful whiff coming from the dustbin.
[ترجمه ترگمان]بوی بدی از سطل آشغال ساطع می شود
[ترجمه گوگل]یک ضرب و جرح وحشتناک از گرد و غبار وجود دارد
13. He always retreated emotionally at the first whiff of conflict.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از احساسی که در نخستین برخورد با او داشت، از نظر عاطفی عقب می نشست
[ترجمه گوگل]او در اولین فوران درگیری عاطفی را پشت سر گذاشت
14. He lost consciousness at the first whiff of ether.
[ترجمه ترگمان]اولین رایحه اتر را از دست داد
[ترجمه گوگل]او اولین نفس اتر را از دست داد
15. The whiff of danger filled her with excitement.
[ترجمه ترگمان]رایحه خطر او را هیجان زده کرده بود
[ترجمه گوگل]صدای خطر او را با هیجان پر کرد