کلمه جو
صفحه اصلی

weakly


معنی : ضعیف، کم بنیه، سست عنصر، علیل المزاج، بی بینه
معانی دیگر : علیل، رنجور، مریض، کم زور

انگلیسی به فارسی

علیل المزاج، ضعیف، بی بینه، کم بنیه


ضعیف، بی بینه، سست عنصر، علیل المزاج، کم بنیه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: weaklier, weakliest
• : تعریف: feeble; weak; sickly.
متضاد: strong
قید ( adverb )
مشتقات: weakliness (n.)
• : تعریف: in a weak way.
متضاد: strongly
مشابه: slack

• weak, feeble, frail; sickly
feebly; powerlessly; unconvincingly; faintly

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به طور ضعیف

مترادف و متضاد

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

کم بنیه (صفت)
weak, weakly

سست عنصر (صفت)
weak-kneed, weakly, weak-minded, weak-limbed

علیل المزاج (صفت)
weakly

بی بینه (قید)
weakly

جملات نمونه

1. a weakly infant
یک نوزاد ناتوان

2. a weakly old man
یک پیرمرد رنجور

3. a weakly plant
یک گیاه مریض

4. He looked at the mess and smiled weakly.
[ترجمه ترگمان]به این آشفتگی نگاه کرد و لبخند ضعیفی زد
[ترجمه گوگل]او به ظروف سربزیر نگاه کرد و لبخند زد

5. "I'm all right," Max said weakly, but his breathing came in jagged gasps.
[ترجمه ترگمان]مکس با صدای ضعیفی گفت: حالم خو به، اما تنفسش بریده بریده شده بود
[ترجمه گوگل]مکس گفت: 'من همگی حق دارم، اما نفسش به شدت متزلزل شد

6. He sank down weakly beside her.
[ترجمه ترگمان]با صدای ضعیفی در کنار او فرو رفت
[ترجمه گوگل]او ضعیف در کنار او غرق شد

7. Life came and went weakly in her for hours after the surgery, then she passed out.
[ترجمه ترگمان]زندگی آمد و چند ساعتی بعد از جراحی ضعیف شد و بعد بی هوش شد
[ترجمه گوگل]زندگی بعدا بعد از عمل جراحی برطرف شد و پس از گذشت چند ساعت در او نفوذ کرد

8. Laura leaned weakly against the door.
[ترجمه ترگمان]لو را با ضعف به در تکیه داد
[ترجمه گوگل]لورا ضعیف در برابر درب خم شد

9. The doctor weakly puts the case that the mother-to-be has many relatives, so needs less support from the hospital.
[ترجمه ترگمان]این پزشک با ضعف این پرونده را مطرح می کند که مادر باید خویشاوندان زیادی داشته باشد، بنابراین نیاز به حمایت کمتری از بیمارستان دارد
[ترجمه گوگل]دکتر ضعیف می گوید که مادر بودن بستگان زیادی دارد، بنابراین نیاز به حمایت کمتر از بیمارستان است

10. 'I'm not sure about it,' he said weakly.
[ترجمه ترگمان]با صدای ضعیفی گفت: در این مورد مطمئن نیستم
[ترجمه گوگل]'من در مورد آن مطمئن نیستم،' او ضعیف گفت

11. My legs dithered weakly and I was breathless.
[ترجمه ترگمان]پاهایم سست شده بودند و نفسم بند آمده بود
[ترجمه گوگل]پاهایم ضعیف شد و نفس نفس می کشیدم

12. The kid sank weakly, almost to the ground, grimacing, but did not say a word.
[ترجمه ترگمان]بچه با صدای ضعیفی به زمین افتاد، چهره اش درهم رفت، اما چیزی نگفت
[ترجمه گوگل]این بچه ضعیف، تقریبا به زمین، گول زدن، اما یک کلمه را نگفت

13. Often the workers were unorganized, or organized only weakly.
[ترجمه ترگمان]اغلب کارگران unorganized و یا ضعیف بودند و یا فقط ضعیف سازماندهی می شدند
[ترجمه گوگل]اغلب کارگران سازماندهی نشده بودند و یا فقط ضعیف سازمان یافته بودند

14. They clasped hers weakly and a smile flitted over the wasted features.
[ترجمه ترگمان]دست ها را به هم وصل کرده بودند و لبخندی بر چهره wasted نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]آنها ضعیف شدند و لبخند بر روی ویژگی های هدر رفتند

15. He turned around again and grinned weakly at Druellae.
[ترجمه ترگمان]دوباره برگشت و با صدای ضعیفی به Druellae خندید
[ترجمه گوگل]او دوباره چرخید و در Druellae ضعیف شد

a weakly plant

یک گیاه مریض


a weakly old man

یک پیرمرد رنجور


a weakly infant

یک نوزاد ناتوان


پیشنهاد کاربران

به صورت ضعیفی، به طرز ناچیزی، کمی

به طور ناچیزی
به مقدار کمی
اندکی
خیلی ناچیز


کلمات دیگر: