کلمه جو
صفحه اصلی

watered


معنی : سیراب
معانی دیگر : آبیاری شده، آب پاشی شده، (سرزمین) پر آب، رودبار، پر رودخانه

انگلیسی به فارسی

آبیاری شده، آب پاشی شده، سیراب


(سرزمین) پر آب، رودبار، پر رودخانه


(سهام) آبکی شده


آبیاری شده است، سیراب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of land, having a natural water supply, such as rivers or streams.
متضاد: waterless

(2) تعریف: doused or sprinkled with water.

(3) تعریف: having wavy markings on the surface.

- watered silk
[ترجمه ترگمان] ابریشم نازک
[ترجمه گوگل] ابریشم ابجو

• given water; irrigated or sprinkled with water; having a wavy pattern (of fabric, especially of silk)

مترادف و متضاد

سیراب (صفت)
drunk to satiety, watered, irrigated, saturated with water

جملات نمونه

1. watered milk
شیر که آب در آن ریخته اند

2. pari watered the flowers
پری گل ها را آب داد.

3. her mouth watered as she waited for dinner
هنگامی که منتظر شام بود دهانش آب افتاد.

4. the orchard is watered once a week
باغ میوه هفته ای یکبار آبیاری می شود.

5. this plant should be watered daily
این گیاه را باید هر روز آب داد.

6. Plants of learning must be watered with the rain of tears.
[ترجمه ترگمان]گیاهان یادگیری باید با باران اشک آبیاری شوند
[ترجمه گوگل]گیاهان یادگیری باید با باران اشک آبیاری شوند

7. The plants are wilting because they haven't been watered for days.
[ترجمه ترگمان]گیاهان پژمرده می شوند چون برای روزها آبیاری نشده اند
[ترجمه گوگل]گیاهان از بین می روند چرا که آنها برای چند روز آبیاری نشده اند

8. The party has watered down its socialist ideals in order to appeal to the centre ground.
[ترجمه ترگمان]این حزب آرمان های سوسیالیستی خود را به منظور جلب توجه به مرکز این مرکز آبیاری کرده است
[ترجمه گوگل]حزب به آرمان های سوسیالیست خود فرو رفته است تا درخواست تجدید نظر در زمین مرکز را فراهم کند

9. The English teacher watered down the course for the slow-learning students.
[ترجمه ترگمان]معلم انگلیسی درس را برای دانش آموزان آهسته آبیاری کرد
[ترجمه گوگل]معلم انگلیسی این دوره را برای دانشجویان کم شنوا کاهش داد

10. His mouth watered at the sight of roast.
[ترجمه ترگمان]دهانش از دیدن کباب به آب افتاد
[ترجمه گوگل]دهان او را در معرض کباب قرار داده است

11. Colombia is watered by several rivers.
[ترجمه ترگمان]کلمبیا از چندین رودخانه آبیاری می شود
[ترجمه گوگل]کلمبیا از چندین رودخانه آب می خورند

12. Have the horses been fed and watered?
[ترجمه ترگمان]اسب ها آب خوردن و آب خوردن؟
[ترجمه گوگل]آیا اسب ها تغذیه و آبدار شده اند؟

13. The criticisms had been watered down so as not to offend anybody.
[ترجمه ترگمان]انتقادات ادبی آن قدر آب شده بود که کسی را برنجاند
[ترجمه گوگل]منتقدان به این نتیجه رسیده اند که هیچ کس را مجازات نکنند

14. He watered down the wine.
[ترجمه ترگمان]آب را آب داد
[ترجمه گوگل]او شراب را آبیاری کرد

15. The lawn is crying out to be watered.
[ترجمه ترگمان] چمن داره گریه می کنه
[ترجمه گوگل]چمن گریه می کند که آب بخورد

16. His eyes watered from cigarette smoke.
[ترجمه ترگمان]از دود سیگار چشم برنمی داشت
[ترجمه گوگل]چشمان او از دود سیگار آبی بود

پیشنهاد کاربران

شسته شده


کلمات دیگر: