کلمه جو
صفحه اصلی

wheelchair


معنی : صندلی چرخ دار
معانی دیگر : چرخک، نشین بر، صندلی چر  دار، صندلی چر  دار که برای بردن مردم بیماربکارمیبرند

انگلیسی به فارسی

صندلی چرخدار، صندلی چرخ دار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a chair mounted on wheels and propelled manually or electrically, used by those who cannot walk.

• chair with wheels used by the handicapped for transportation
a wheelchair is a chair with wheels that sick or disabled people use in order to move about.
medical chair used for transportation when one cannot walk

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] صندلی چرخدار

مترادف و متضاد

صندلی چرخ دار (اسم)
wheelchair

جملات نمونه

1. a motorized wheelchair
صندلی چرخی موتور دار

2. we anchored the wheelchair to the trunk of a tree
صندلی چرخدار را به تنه ی درخت مهار کردیم.

3. Dropped kerbs make wheelchair access easier.
[ترجمه ترگمان]او نیاز به دسترسی به صندلی چرخدار را آسان تر کرد
[ترجمه گوگل]محدودیت های کاهش یافته، دسترسی آسان به صندلی چرخدار را آسان می کند

4. He'll be in a wheelchair for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]تا آخر عمرش روی ویلچر خواهد بود
[ترجمه گوگل]او برای بقیه زندگی خود در صندلی چرخدار خواهد بود

5. Disabled visitors are welcome; there is good wheelchair access to most facilities.
[ترجمه ترگمان]بازدیدکنندگان معلول خوشامد می گویند؛ دسترسی چرخدار مناسب به اغلب امکانات وجود دارد
[ترجمه گوگل]بازدید کنندگان غیرفعال خوش آمدید؛ دسترسی آسان به صندلی چرخدار به اکثر امکانات وجود دارد

6. She has been able to cast aside her wheelchair.
[ترجمه ترگمان] اون می تونست ویلچیر رو کنار بزنه
[ترجمه گوگل]او توانسته است صندلی چرخدار خود را کنار بگذارد

7. Anthony manoeuvred his wheelchair out from behind his desk.
[ترجمه ترگمان]انتونی صندلی چرخدار خود را از پشت میزش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]آنتونی صندلی چرخدار خود را از پشت میز خود مانور داد

8. Ramps are needed at exits and entrances for wheelchair users.
[ترجمه ترگمان]ramps در خارج از خروجی و ورودی های کاربران ویلچر نیاز است
[ترجمه گوگل]رمپ ها در خروجی ها و ورودی ها برای کاربران صندلی چرخدار مورد نیاز است

9. I pushed the wheelchair up the ramp and into the supermarket.
[ترجمه ترگمان]من صندلی چرخدار را بالا بردم و به سوپرمارکت نزدیک شدم
[ترجمه گوگل]من صندلی چرخدار را تا رمپ و به سوپرمارکت بردم

10. The wheelchair is designed so that it is easy to manipulate.
[ترجمه ترگمان]ویلچر به گونه ای طراحی شده است که دستکاری آن آسان باشد
[ترجمه گوگل]صندلی چرخدار طراحی شده است به طوری که آن را آسان به دستکاری است

11. There was enough room for a wheelchair to get in but not to turn round.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی جا برای نشستن روی ویلچر بود که بتواند به داخل اتاق بیاید، اما نه برای برگشت
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی برای صندلی چرخدار وجود دارد که بتواند وارد شود، اما چرخش نکرد

12. In town, she gets about by wheelchair.
[ترجمه ترگمان] تو شهر، اون رو ویلچیر - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]در شهر، او با صندلی چرخدار می شود

13. An electric wheelchair has given her greater mobility.
[ترجمه ترگمان]یک ویلچیر الکتریکی تحرک بیشتری به او داده است
[ترجمه گوگل]صندلی چرخدار الکتریکی باعث تحرک بیشتر او شده است

14. He's been confined to a wheelchair since the accident.
[ترجمه ترگمان]بعد از تصادف فقط روی ویلچر نشسته بوده
[ترجمه گوگل]او از زمان تصادف به صندلی چرخدار محدود شده است

15. A car accident consigned him to a wheelchair for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]یک تصادف اتومبیل او را تا آخر عمرش به ویلچر متصل کرده بود
[ترجمه گوگل]یک تصادف اتومبیل او را برای بقیه عمر خود به صندلی چرخدار فرستاد

پیشنهاد کاربران

ویلچر

صندلی چرخ دار

چَرخَندَلی = چرخ و صندلی

wheelchair ( عمومی )
واژه مصوب: چرخک
تعریف: صندلی چرخ‏داری که از آن برای کمک به حرکت و جابه‏جایی بیماران و معلولان استفاده شود

ویلچر صندلی چرخ دار


کلمات دیگر: