کلمه جو
صفحه اصلی

back off


1- کمی عقب رفتن 2- (عامیانه) رجوع شود به: back down

انگلیسی به فارسی

عقب‌نشینی کردن از چیزی


کمتر پرخاشگر شدن خصوصا زمانیکه شخص متعهد به انجام کاری بوده


پایین آوردن مقام چیزی


انگلیسی به انگلیسی

• give up on, withdraw from -, abandon

مترادف و متضاد

Move backwards away from something, retreat


Synonyms: retire, recede, back down, withdraw, abandon, surrender, yield, give up, balk


Antonyms: back up, stand firm, go forward, hold ones ground


Become less aggressive


Lower the setting of


جملات نمونه

1. They request that you back off 100 meters to the south.
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواست کرده اند که شما از ۱۰۰ متر به سمت جنوب برگردید
[ترجمه گوگل]آنها از شما می خواهند که 100 متر به جنوب بازگردید

2. The press have agreed to back off and leave the couple alone.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها توافق کرده اند که عقب نشینی کنند و این زوج را تنها بگذارند
[ترجمه گوگل]مطبوعات موافقت کرده اند که به عقب برگردند و تنها زن و شوهر را ترک کنند

3. He refused to back off from his earlier statement.
[ترجمه ترگمان]او نپذیرفت که از اظهارات قبلی خود صرفنظر کند
[ترجمه گوگل]او از بیانیه قبلی خود رد کرد

4. Just back off and let us do this on our own, will you?
[ترجمه ترگمان]فقط برگردیم و این کار رو خودمون انجام بدیم، می شه؟
[ترجمه گوگل]فقط به عقب برگردید و اجازه دهید این کار را در خودمان انجام دهیم، آیا شما

5. Back off! There is no need to yell at me.
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب لازم نیست سرم داد بزنم
[ترجمه گوگل]بکش کنار! لازم نیست که به من دروغ بگویی

6. Back off! There's no need to yell at me.
[ترجمه امیرحسین قربانی] برو عقب! لازم نیست سرم داد بزنی.
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب نیازی نیست سرم داد بزنم
[ترجمه گوگل]بکش کنار! لازم نیست که به من دروغ بگو

7. If you take the back off this clock, you can see its/the works.
[ترجمه ترگمان]اگر از این ساعت به عقب برگردید، می توانید کاره ای آن را ببینید
[ترجمه گوگل]اگر این ساعت را عقب بیاورید، میتوانید آن را ببینید

8. I think you should back off for a while.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم واسه یه مدتی باید برگردی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما باید برای مدتی مجددا بازگردید

9. Back off, Marc! Let me run my own life!
[ترجمه بهار] بکش کنار مارک ! بزار زندگیمو خودم اداره کنم
[ترجمه ترگمان]برو عقب، مارک! بگذار زندگی خودم را اداره کنم!
[ترجمه گوگل]برگشت، مارک! اجازه دهید زندگی خودم را اجرا کنم

10. Back off and let me make my own decisions.
[ترجمه ترگمان]برمی گردم و اجازه می دهم تصمیمات خودم را بگیرم
[ترجمه گوگل]برگشت و اجازه دهید تصمیمات خودم را بگیرم

11. Hey man. Back off!
[ترجمه ترگمان] هی، مرد! بکش عقب
[ترجمه گوگل]هی آقا  بکش کنار!

12. I've never known you back off from anything or anybody.
[ترجمه ترگمان]من تا حالا تو رو از هر چیزی و هر کسی ندیده بودم
[ترجمه گوگل]من هرگز از هرچیزی یا هر کسی چیزی نگفتم

13. Hitch told him to back off, then moved across.
[ترجمه ترگمان]می تونی بهش گفت که عقب بکشه و بعد از اون طرف رفت
[ترجمه گوگل]هیتچ می گوید که او را عقب می اندازد، سپس در سراسر حرکت می کند

14. The sit-ups start with the back off the board, and end before the upper body reaches the vertical position.
[ترجمه ترگمان]The با عقب از صفحه شروع می شوند و قبل از اینکه قسمت بالایی به سمت عمودی برسد، پایان می یابد
[ترجمه گوگل]نشستن ها با عقب کردن صفحه شروع می شوند و قبل از اینکه بدن بالایی به موقعیت عمودی برسد، پایان می یابد

پیشنهاد کاربران

درجا زدن

دست کشیدن از کاری

Give me alone تنهام بزار - دست از سرم بردار

بکش کنار

ب عقب رفتن از چیزی یا کسی معمولا وقتی ک ترسیده باشید

پا پس کشیدن

جا زدن ، پا پس کشیدن

بکاف مثل عقب زفتن

کوتاه بیا


بزن به چاک

بیخیال شو!

دخالت نکردن، تنها گذاشتن کسی ( دخالت نکن، تنهام بذار )
Just back off and let us do this on our own, will you?
عقب کشیدن
saw the knife and backed off.

1 - Back off = عقب نشینی کردن

The commander refused to back off from location which enemy suppressed his troops

فرمانده نپذیرفت که عقب نشینی کند از موقعیتی که دشمن نیروهایش را تارومار کرده بود.

2 - Back off = بکش عقب، بکش کنار، عقب بمون

I'm telling you backoff or else shot your goddamn head just a bullet

دارم بهت میگم بکش عقب وگرنه فقط یک گلوله تو مخ لعنتیت خالی میکنم


کلمات دیگر: