کلمه جو
صفحه اصلی

whimsy


معنی : هوس، علاقه دمدمی، بوالهوسی، وسواس، تلون مزاج
معانی دیگر : رجوع شود به: whim، خواب و خیال، وهم، whimsey بوالهوسی

انگلیسی به فارسی

( whimsey ) بوالهوسی، هوس، تلون مزاج، وسواس


فریب خورده، هوس، تلون مزاج، بوالهوسی، وسواس، علاقه دمدمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: whimseys, whimsies
(1) تعریف: an odd, fanciful, or capricious notion, or such notions collectively.
مشابه: caprice, conceit, dream, humor, kink, levity, notion, vagary, whim

- Her designs are born out of whimsy rather than considerations of functionality.
[ترجمه ضحی] طرح های او بیشتر زاییده خیال هستند تا ملاحظات کاربردی.
[ترجمه ترگمان] طراحی های او به جای ملاحظات کارکرد از شیطنت خارج شده اند
[ترجمه گوگل] طرح های او به جای ملاحظات عملکرد به جای شگفتی متولد می شوند

(2) تعریف: a fanciful, quaint, or oddly amusing thing or quality of something.

- There is a certain whimsy in his paintings that appeals to me.
[ترجمه ترگمان] یک شیطنت خاص در نقاشی هایش وجود دارد که برای من جالب است
[ترجمه گوگل] در نقاشی های خود، منحصر به فرد است که برای من جذاب است

• impulsiveness; captivating eccentricity
whimsy is behaviour which is unusual and often slightly playful, and which often seems to have no strong reason or purpose.

مترادف و متضاد

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

علاقه دمدمی (اسم)
freak, caprice, fad, whim, whimsy, whim-wham

بوالهوسی (اسم)
whimsy, crotchet, flightiness, humoresque, vagary, whimsey

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

تلون مزاج (اسم)
whim, whimsy, flightiness, whimsey, inconstancy, whigmaleerie

جملات نمونه

1. All her drawings have a touch of whimsy.
[ترجمه ترگمان] همه drawings یه جورایی هوس دارن
[ترجمه گوگل]تمام نقاشی هایش لمس حماقت است

2. His speech was full of whimsy.
[ترجمه ترگمان] His پر از هوس بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی او پر از حماقت بود

3. His smile broadened and his eyes twinkled with whimsy.
[ترجمه ترگمان]لبخندش بزرگ تر شد و چشمانش از هیجان برق زد
[ترجمه گوگل]لبخند او گسترده شد و چشمهایش با فریب خورده بود

4. A touch of whimsy, fantasy or fun.
[ترجمه ترگمان] یه ذره هوس، رویا یا تفریح
[ترجمه گوگل]لمس حماقت، فانتزی و سرگرم کننده

5. Thus Wish veers dizzily from gleeful whimsy to cosmic angst; from unconfident extroversion to manic introspection.
[ترجمه ترگمان]از این رو، Wish از هوس پرنشاط تا angst کیهانی، از برون گرایی unconfident تا درون گرایی دیوانه کننده، گیج و گیج شده بود
[ترجمه گوگل]بنابراین آرزو می کند که سرشار از فریبکارانه و خشمگینانه کیهانی است؛ از بی ثباتی بی اعتمادی به خودمختاری مانیک

6. Karla Hour's designs combine style and whimsy.
[ترجمه ترگمان]طرح های ساعت Karla ترکیبی از سبک و شیطنت است
[ترجمه گوگل]طرح های ساعت کارلا ترکیبی از سبک و فریب است

7. Beautiful young people are the whimsy of nature, but beautiful old people are true wokes of art.
[ترجمه ترگمان]جوانان زیبا the طبیعت هستند، اما مردم زیبا wokes واقعی هنر هستند
[ترجمه گوگل]جوانان زیبا فضیلت طبیعت هستند، اما زیبایی های قدیمی مردم حقیقی از هنر هستند

8. Whimsy can be humorous to someone with time to enjoy it.
[ترجمه ترگمان]فرد می تواند برای لذت بردن از آن با کسی شوخی کند
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب می تواند به کسی با طنز بپردازد تا از آن لذت ببرد

9. Worse, the whimsy : car - owners can choose anywhere they want, not just where they live.
[ترجمه ترگمان]بدتر از آن، the: صاحبان ماشین می توانند هر جایی که می خواهند را انتخاب کنند، نه فقط جایی که زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بدتر از همه، ماشین شگفت انگیز - صاحبان می توانند هر جایی که بخواهند انتخاب کنند نه فقط در جایی که آنها زندگی می کنند

10. But romanticizing the whimsy of classic American cars is to romanticize the decades-old trade embargo that the United States has imposed on Cuba.
[ترجمه ترگمان]اما romanticizing the از ماشین های قدیمی آمریکایی، تحریم کردن تحریم تجارت چند دهه ای که ایالات متحده بر کوبا تحمیل کرده است، می باشد
[ترجمه گوگل]اما عجیب و غریب بودن خودروهای آمریکایی کلاسیک، رمانتیک کردن تحریم تجاری چند دهه ای است که ایالات متحده به کوبا تحمیل کرده است

11. Gratify her every whimsy ; viewed from another perspective, that's loveliness, or evidence of her innocence.
[ترجمه ترگمان]هر گونه شیطنت و شیطنت را به او گوشزد می کرد؛ از یک دیدگاه دیگر، این زیبایی را، یا شواهدی از بی گناهی او می دید
[ترجمه گوگل]هر گناه او را تحسین کنید از دیدگاه دیگر، این زیبایی یا شواهد بی گناهی او است

12. He had a whimsy about flying to the moon.
[ترجمه ترگمان] اون هوس پرواز به ماه داشت
[ترجمه گوگل]او در مورد پرواز به ماه فریب خورده بود

13. Colourmusic have been praised for their whimsy and vaguely psych-folk stylings.
[ترجمه ترگمان]Colourmusic برای سرگرمی و طرز مبهمی از سبک psych مردم تعریف و تمجید کردند
[ترجمه گوگل]Colourmusic برای سبک های شگفت انگیز و مبهم روان-قوم خود ستایش شده است

14. Personally I've always considered mime to be a lot of whimsy.
[ترجمه ترگمان]من شخصا بازی تقلیدی را با یک شوخی زیاد در نظر گرفتم
[ترجمه گوگل]شخصا من همیشه در نظر داشتم که MIME بسیار شگفت انگیز است

پیشنهاد کاربران

عجیب و غریب

ایده های غیر معمولی و بامزه و در عین حال خوشایند


کلمات دیگر: