کلمه جو
صفحه اصلی

whimper


معنی : ناله، زاری، شیون، با صدا حرکت کردن، زار زار گریه کردن، شیون و جیغ و داد کردن، زوزه کشیدن، ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن
معانی دیگر : موییدن، مویه کردن، زنوییدن، هق هق (گریه) کردن، زاریدن، زاری کردن، هق هق کنان گفتن، گریه کنان اظهار کردن، ناله کنان گفتن، زنویه

انگلیسی به فارسی

زوزه کشیدن، ناله کردن، شیون و جیغ و داد کردن،نالیدن، زار زار گریه کردن، ناله، زاری، شیون


ساندویچ، ناله، شیون، زاری، ناله و شکایت کردن، زار زار گریه کردن، زوزه کشیدن، با صدا حرکت کردن، ناله کردن، نالیدن، شیون و جیغ و داد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whimpers, whimpering, whimpered
(1) تعریف: to cry in weak plaintive intermittent sounds.

- The puppy whimpered as it was taken away from its mother.
[ترجمه ترگمان] توله سگ همچنان که از مادرش گرفته بود زوزه کشید
[ترجمه گوگل] توله سگ وقتی که از مادرش بیرون می آمد، می لرزید

(2) تعریف: to complain or protest feebly.

- He whimpered a bit about the change in his routine.
[ترجمه ترگمان] او کمی در مورد تغییر در روال عادی خود ناله کرد
[ترجمه گوگل] او کمی تغییرات در روال خود را پنهان کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in or with a whimper.

- "When are you coming back?" she whimpered.
[ترجمه ترگمان] کی برمی گردی؟ هق هق کنان گفت
[ترجمه گوگل] 'کی بر می گردی؟' او خندید
اسم ( noun )
مشتقات: whimperingly (adv.), whimperer (n.)
(1) تعریف: a weak plaintive broken cry.

- The baby gave a whimper when I put him down for his nap, but soon he was asleep.
[ترجمه ترگمان] وقتی او را برای چرت زدن به زمین گذاشتم، بچه ناله ای سر داد، اما به زودی خوابش برد
[ترجمه گوگل] وقتی که او را برای چرت زدن او گذاشتم، کودک کمی شیرین شد، اما به زودی خوابش برد

(2) تعریف: a complaint or complaining sound.
مشابه: whine

- For once, he cleaned up his room without a whimper.
[ترجمه ترگمان] برای اولین بار بدون ناله اتاقش را تمیز کرد
[ترجمه گوگل] برای یک بار، او اتاق خود را بدون خنک کردن تمیز کرد

• soft fitful cry, sporadic sob
whine, cry with low broken sounds, snivel
if children or animals whimper, they make little, low, unhappy sounds. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i was listening for a cry or a whimper from upstairs.
if someone whimpers something, they say it in an unhappy or frightened way.

مترادف و متضاد

ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

زاری (اسم)
cry, whimper, moan, lamentation, plaint

شیون (اسم)
whimper

با صدا حرکت کردن (فعل)
whimper, whine, pule

زار زار گریه کردن (فعل)
whimper

شیون و جیغ و داد کردن (فعل)
whimper

زوزه کشیدن (فعل)
bay, yap, yowl, howl, whimper, yip, ululate

ناله کردن (فعل)
bleat, whimper, hone, wail, groan, whine, mewl

نالیدن (فعل)
grizzle, whimper, groan, whine, complain, grunt, snuffle

ناله و شکایت کردن (فعل)
whimper, whine, complain, pule

cry softly


Synonyms: bleat, blubber, complain, fuss, mewl, moan, object, pule, snivel, sob, weep, whine


Antonyms: bawl


جملات نمونه

1. the whimper of a mother whose son had died
زاری مادری که پسرش مرده بود

2. The child was lost and began to whimper.
[ترجمه ترگمان]بچه از دست رفت و شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل]کودک از بین رفته و شروع به شلاق زدن کرد

3. The animal gave a pathetic little whimper.
[ترجمه ترگمان]حیوان ناله ای رقت انگیز کشید
[ترجمه گوگل]حیوان کمی خجالت زده کمی خجالت کشید

4. Clearly terrified, he let out a strangulated whimper.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز شروع به زوزه کشیدن کرد
[ترجمه گوگل]به وضوح وحشت زده، او یک سیب زمینی خفنی را خاموش کرد

5. She gave a little whimper as the vet inspected her paw.
[ترجمه ترگمان]وقتی سرباز پنجه اش را وارسی کرد ناله ای سر داد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دامبلدور کمی به عنوان زن و شوهر مورد بررسی قرار گرفت

6. The puppy gave a little whimper of fear.
[ترجمه ترگمان]توله سگ از ترس زوزه کشید
[ترجمه گوگل]توله سگ کمی سرسبز ترس است

7. David's crying subsided to a whimper.
[ترجمه ترگمان]گریه دیوید فروکش کرد
[ترجمه گوگل]گریه دیوید به یک ساندویچ فروکش کرد

8. The old dog could barely whimper and seemed close to death.
[ترجمه ترگمان]سگ پیر به سختی می توانست زوزه بکشد و به نظر می رسید که نزدیک مرگ است
[ترجمه گوگل]سگ قدیمی می تواند به سختی سوزش و نزدیک به مرگ نزدیک

9. I could hear Kaptan whimper as he pushed the dead woodchuck frantically from him.
[ترجمه ترگمان]در حالی که بدن مرده را دیوانه وار از خودش هل می داد، می توانستم صدای ناله و ناله را بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم صدای کاپتان را بشنوم چون او چوب کج مرده را از او پرید

10. Whimper like a whipped puppy, Jay, have a drink and pick up the pieces.
[ترجمه ترگمان] جی، مثل یه توله سگ کتک خورده، جی، یه نوشیدنی بخور و تکه های پازل رو بردار
[ترجمه گوگل]شبیه یک توله سگ شلاق، جی، نوشیدنی و قطعات را انتخاب کنید

11. Jessie's wails died down to a whimper and then stopped altogether.
[ترجمه ترگمان]ناله و ناله جسی فروکش کرد و بعد متوقف شد
[ترجمه گوگل]جسی جیغ کشیدن را به یک سادگیمه انداخت و سپس به طور کامل متوقف شد

12. And then Hilda started to whimper.
[ترجمه ترگمان]و بعد هیلدا شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل]و سپس هیلدا شروع به خندیدن کرد

13. I am listening for a cry or a whimper from upstairs.
[ترجمه ترگمان]به صدای گریه یا زوزه از طبقه بالا گوش می دهم
[ترجمه گوگل]من گوش می دهم از گریه و یا صدای گریه از طبقه بالا

14. Compare cry, sob, weep, wail and whimper.
[ترجمه ترگمان]و گریه و زاری و ناله و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و ناله و زاری و زاری و زاری و ناله و زاری و زاری
[ترجمه گوگل]گریه، سگ، گریه، گریه و گریه را مقایسه کنید

15. I was listening for a cry or a whimper from upstairs.
[ترجمه ترگمان]به صدای گریه یا زوزه از طبقه بالا گوش می دادم
[ترجمه گوگل]من برای گریه یا صدای گریه از طبقه بالا گوش می دادم

The dog whimpered all night.

سگ تمام شب زوزه کشید.


The wind whimpers through the trees.

باد از میان درختان زوزه می‌کشد.


the whimper of a mother whose son had died

زاری مادری که پسرش مرده بود


The old man whimpered that his leg was broken.

پیرمرد ناله‌کنان گفت که پایش شکسته است.


پیشنهاد کاربران

زوزه کشیدن

ناله و صدای ضعیفی مانند زوزه که از سر ترس یا درد کشیده شود - بگونه ی فعل هم بکار میرود


کلمات دیگر: