کلمه جو
صفحه اصلی

wanderlust


معنی : علاقهمند به سیاحت، سفر پرستی
معانی دیگر : عشق به مسافرت، سفر دوستی، المانی علاقه مند به سیاحت

انگلیسی به فارسی

(المانی) علاقهمند به سیاحت، سفر دوستی


سرگردان، علاقهمند به سیاحت، سفر پرستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, constant desire to travel.

- After viewing her friend's photographs of Cairo and Rome, she was stirred by wanderlust.
[ترجمه ترگمان] پس از دیدن عکس های دوستش از قاهره و رم، او با شور و شوق به هیجان آمد
[ترجمه گوگل] پس از دیدن عکس های دوست او از قاهره و رم، او با عجله به سر می برد
- His wanderlust kept him from ever marrying.
[ترجمه ترگمان] سفر His او را از همیشه دور نگه می داشت
[ترجمه گوگل] سرگردانی او باعث شد که او ازدواج کند

• urge to travel, desire to wander

مترادف و متضاد

علاقه مند به سیاحت (اسم)
wanderlust

سفر پرستی (اسم)
wanderlust

جملات نمونه

1. being a travelling salesman has allowed him to pamper his wanderlust
فروشنده ی سیار بودن به او اجازه داده است که سفر دوستی خود را اقناع کند.

2. This phenomenon, sometimes called wanderlust, may explain why people spend so much time and money on trips to interesting places.
[ترجمه ترگمان]این پدیده، که گاهی با شور و شوق نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و پول زیادی را صرف سفر به مکان های جالب می کنند
[ترجمه گوگل]این پدیده، گاهی اوقات به نام سرگردان، ممکن است توضیح دهد چرا مردم صرف زمان و پول زیادی در سفر به مکان های جالب است

3. In July wanderlust takes over the whole nation.
[ترجمه گنج] در ماه ژوئن عشق سفر ملت را آواره می کند
[ترجمه ترگمان]در ماه ژوئیه، شور و شوق سفر، تمام ملت را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه سرگردان شدن کل ملت است

4. His wanderlust would not allow him to stay long in one spot.
[ترجمه گنج] عشق سفر به او اجازه نمی دهد به مدت طولانی در یک جا بماند
[ترجمه ترگمان]شور و شوق سفر او به او اجازه نمی داد که مدت زیادی در یک نقطه بماند
[ترجمه گوگل]سفر عجیب و غریب او اجازه نخواهد داد که او در یک نقطه باقی بماند

5. They've never succeeded: sickness, hunger, wanderlust, something drives them on.
[ترجمه گنج] آنها هرگز با بیماری، گرسنگی، سفر دوستی و هر چیز دیگری مثل آنهاهرگز موفق نخواهند شد.
[ترجمه ترگمان]آن ها هرگز موفق نشدند: بیماری، گرسنگی، سفر به سفر، چیزی آن ها را می راند
[ترجمه گوگل]آنها هرگز بیماری، گرسنگی، سرگردان شدن را موفق نمیکنند، چیزی که آنها را درگیر می کند

6. Daughter June had inherited some of her father's wanderlust and had a yearning for show business.
[ترجمه گنج] دختران ماه ژوئن سفردوستی پدرشان و علاقه مندی به نمایشگاه تجاری را به ارث برده اند
[ترجمه ترگمان]دختر جون مقداری از سفر پدر خود را به ارث برده بود و اشتیاقی برای نشان دادن کسب و کاره ای خود داشت
[ترجمه گوگل]دختر ماه ژوئن، برخی از سرگردان پدرش را به ارث برده بود و برای شرکت در نمایشگاه علاقه مند بود

7. Adventure: The bariaur's wanderlust makes them an ideal adventurer.
[ترجمه گنج] ماجراجویی:سفردوستی برایر آنها را ماجراجوی ایده آل نموده است.
[ترجمه ترگمان]ماجراجویی: سفر bariaur باعث می شود آن ها یک ماجراجو ایده آل باشند
[ترجمه گوگل]ماجراجویی عجیب و غریب Bariaur آنها را یک ماجراجوی ایده آل می کند

8. This wanderlust is growing among students, too.
[ترجمه گنج] این سفردوستی در دانش آموزان هم رشد می کند.
[ترجمه ترگمان]این سفر در میان دانشجویان نیز در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]این سرگردانی در بین دانش آموزان نیز در حال افزایش است

9. Editor's note: Wanderlust is a regular GlobalPost series on global sex and relationship issues written by Iva Skoch, who is now traveling the world writing a book on the subject.
[ترجمه ترگمان]یادداشت سردبیر: wanderlust یک مجموعه منظم از مسائل مربوط به سکس جهانی و مسائل مربوط به روابط نوشته شده توسط Iva Skoch است که هم اکنون در حال سفر به جهان برای نوشتن کتابی در مورد این موضوع است
[ترجمه گوگل]یادداشت سردبیر Wanderlust یک سری GlobalPost به طور منظم درباره مسائل مربوط به رابطه جنسی و رابطه جنسی نوشته شده توسط ایوا اسکوک است که اکنون در حال سفر به جهان است که کتاب را در این زمینه می نویسد

10. This phenomenon, sometimes called wanderlust, may explain why people spend so much time and money on trips to interesting . . .
[ترجمه ترگمان]این پدیده، که گاهی با شور و شوق نامیده می شود، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و پول زیادی را صرف سفر به مکان های جالب می کنند
[ترجمه گوگل]این پدیده، گاهی اوقات به نام سرگردان، ممکن است توضیح دهد که چرا مردم زمان و پول زیادی را صرف سفر به جالب می کنند

11. Others come for a week or two; then, fired by wanderlust, they take off again.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر برای یک یا دو هفته می آیند؛ سپس، پس از آن، با شور و شوق، دوباره بیرون می روند
[ترجمه گوگل]دیگران برای یک یا دو هفته می آیند سپس، با سرگردان سرگردان، آنها را دوباره خاموش می کنند

12. But what I like about him most is his wanderlust.
[ترجمه ترگمان]اما چیزی که من در مورد او دوست دارم، سفر به سفر است
[ترجمه گوگل]اما چیزی که من در مورد او بیشتر دوست دارم، سفر اوست

13. The day became sunny yet stayed cool, and l got the wanderlust to walk in the woods.
[ترجمه ترگمان]خورشید هنوز آفتابی نشده بود و سفر سفر به سفر را برای پیاده روی در جنگل داشتم
[ترجمه گوگل]روز آفتابی شد اما هنوز خنک شد و من عجله داشتم که در جنگل راه بروم

14. When I became a freelance writer in 198 I finally found a career which could accommodate wanderlust.
[ترجمه ترگمان]زمانی که در سال ۱۹۸ به یک نویسنده مستقل تبدیل شدم، بالاخره شغلی پیدا کردم که می توانست با شور و شوق سفر کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که در سال 1983 به عنوان یک نویسنده آزاد شدم، در نهایت یک حرفه ای پیدا کردم که بتواند به سفر عجیبی برسد

پیشنهاد کاربران

سفرپرست:
کسی که عاشق سیر و سیاحت باشد.

ریشه کلمه از آلمانی است.
آلمانی : واندرلوست
انگلیسی : واندرلاست
( البته تلفظ w نیز در این دو زبان متفاوت است )
به معنی علاقه و میل قوی ( و غالبا دائمی ) برای سفر و سیاحت یا پیاده روی.

wanderlust ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: سفرشیفتگی
تعریف: علاقۀ مفرط به دیدار از مکان ها یا آشنایی با فرهنگ های جدید و کلاً ناشناخته ها


کلمات دیگر: