1. watch out! this cake is crumbly
مواظب باش ! این کیک زود متلاشی می شود.
2. watch the baby!
کودک را بپا!
3. watch the step!
مواظب پله باش !
4. watch your tongue, we are in mixed company!
جلو زبانت را بگیر اینجا هم زن هست و هم مرد!
5. watch your words because this room has been bugged
مواظب حرف هایت باش چون در این اتاق میکروفن مخفی کار گذاشته اند.
6. watch one's step
1- در راه رفتن مواظب بودن،با دقت گام نهادن 2- (عامیانه) احتیاط کردن،مواظب بودن
7. watch oneself
مواظب (اعمال) خود بودن،دقت کردن
8. watch out
هشیار بودن،مواظب بودن
9. watch over
حراست کردن،محافظت کردن،پاییدن،سرپرستی کردن
10. a watch dog
سگ پاسبان
11. a watch key
کوک ساعت
12. a watch spring in perfect poise
فنر ساعت که کاملا میزان است
13. a watch that is not going
ساعتی که کار نمی کند
14. a watch that loses five minutes a day
ساعتی که هر روز پنج دقیقه عقب می افتد.
15. a watch that winds easily
ساعتی که به سهولت کوک می شود
16. a watch wanting a minute hand
ساعتی که دقیقه شمار ندارد
17. a watch with 12 jewels
ساعت دارای 12 سنگ
18. digital watch
ساعت کامپیوتری،ساعت شماری
19. my watch has stopped working
ساعتم کار نمی کند.
20. my watch is out of order; can you fix it for me?
ساعت من خراب است ; می توانی آن را برایم درست کنی ؟
21. the watch officer was tall
افسر نگهبان بلند بالا بود.
22. this watch was made in korea
این ساعت در کره ساخته شده است.
23. your watch is one hour behind
ساعت شما یک ساعت عقب است.
24. your watch is ten minutes slow
ساعت تو ده دقیقه عقب است.
25. keep watch (over something)
(چیزی را) پاییدن،مراقبت کردن،مواظب (چیزی) بودن
26. a fast watch
ساعت تند
27. a pocket watch
ساعت جیبی
28. a shockproof watch
ساعت ضد ضربه
29. an antimagnetic watch
ساعت ضد مغناطیس
30. did you watch how he ran?
دیدی چطور دوید؟
31. is your watch waterproof?
آیا ساعت شما ضد آب است ؟
32. to stand watch
پاسداری (یا دیده بانی) کردن
33. we kept watch by his bed
در کنار بسترش شب زنده داری کردیم.
34. your lost watch was found
ساعت گمشده ی شما پیدا شد.
35. on the watch
مواظب،مراقب،هشیار،گوش به زنگ،در حال دیده بانی یا نگهبانی
36. he robbed my watch
ساعت مرا زد.
37. he took my watch and never gave it back
ساعتم را گرفت و هرگز پس نداد.
38. i got this watch on ten days' approval
این ساعت را می توانم (اگر بخواهم) تا ده روز دیگر پس بدهم.
39. i lost my watch
ساعتم را گم کردم.
40. i misplaced my watch and could not find it
ساعتم را در جای خودش نگذاشتم و (لذا) نمی توانستم آنرا پیدا کنم.
41. it's fun to watch the baby walk
تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.
42. she lost her watch on the way and so she retraced her steps
در راه ساعت خود را گم کرد و لذا از همان راه برگشت.
43. some of the watch came into the city
(انجیل) برخی از مستحفظان وارد شهر شدند.
44. to adjust the watch
ساعت را تنظیم کردن
45. to wind a watch
ساعت را کوک کردن
46. we went to watch the football game
ما به تماشای مسابقه ی فوتبال رفتیم.
47. i gave him my watch to fix, but he botched it
دادم ساعتم را درست کند ولی او خرابش کرد.
48. i told him to watch outside and see that no one entered
به او گفتم که در خارج مراقب باشد و نگذارد کسی داخل شود.
49. i was assigned to watch the road
مقرر شده بود که من جاده را بپایم.
50. i will time my watch with yours
ساعتم را با ساعت تو تطبیق خواهم کرد.
51. manoochehr looked at his watch in agitation
منوچهر با دلواپسی به ساعتش نگاه کرد.
52. the dial of her watch is round
صفحه ی ساعت او گرد است.
53. the face of a watch
صفحه ی ساعت
54. the ticking of the watch admonishes you. . . .
تک تک ساعت چه پندت می دهد . . .
55. to locate a lost watch
ساعت گمشده ای را یافتن
56. set the fox to watch the goose
گوشت را دست گربه سپردن
57. everything was peaceful during his watch
در مدت نگهبانی او آرامش کامل برقرار بود.
58. he taught me how to watch and pray
به من یاد داد که چگونه بیدار بمانم و دعا کنم.
59. i have to set my watch
باید ساعتم را تنظیم کنم.
60. i searched everywhere for my watch
همه جا دنبال ساعتم گشتم.
61. he had to pawn his gold watch
مجبور شد ساعت طلای خود را گرو بگذارد.
62. he is cynical about finding his watch
او امیدی به یافتن ساعت خود ندارد.
63. he offered fifty dollars for my watch
او می خواست ساعتم را پنجاه دلار بخرد.
64. i seem to have lost my watch
مثل اینکه ساعت خود را گم کرده ام.
65. one of the pieces of the watch fell off and got lost
یکی از قطعات ساعت افتاد و گم شد.
66. seat yourself by the window and watch the rain
کنار پنجره بنشین و باران را تماشا کن.
67. sit on the river's bank and watch the traverse of life
به لب رود نشین و گذر عمر ببین
68. the delicate machinery of a wrist watch
دستگاه دقیق و حساس یک ساعت مچی
69. the police are keeping a close watch on the criminal's movements
پلیس رفت و آمدهای آن جنایتکار را دقیقا تحت نظر دارد.
70. to sophisticate the mechanism of a watch
ساختمان یک ساعت (مچی) را پیچیده کردن